امام علی (علیهالسلام) می فرمایند:
بهترین زمان فرو نشاندن خشم، زمانی که
قدرت انتقام داشته باشید، ولی عفو کنی!
#بخشنده_باشیم
#نهجالبلاغه
یه روز رفتیم صبگاه سر مزار شهدای گمنام دستاش رو برد بالا زد رو سنگ قبر شهید‼️
گفتم چرا اینجوری میکنی، فردا شهید بشی میام اینجوری میزنم
گفت باید از شهید این جوری حاجت بگیری
رفتم سر قبرش کارم گره خورده بود دستام رو بردم بالا محکم زدم رو سنگ قبرش گفتم حاجی کارم گیره یه کاری بکن..
شب تو خواب دیدمش اومد باهم می چرخیدیم. گفت: راستی کارت چی شد؟ ( می دونستم شهید شده ها)
گفتم حاجی کارم بد گره خورده .گفت کارت حله ایشالله ردیفه. اذان زد بیدار شدم.
صبح ساعت 11 بود که یکی از بچه ها بهم زنگ زد گفت: فلانی کارت ردیف شده.!
اشک تو چشام جمع شد یاد حرف حاجی افتادم
خاطره به نقل از دوست شهید مدافع حرم عبدالرشید رشوند🌹
گفت : دلت تنگ بشه چکار می کنی؟
گفتم : #برای_حسین (علیه السلام)،
گریه می کنم !
اونهایی که با موزیک
گریه می کنند را درک نمی کنم!
حیفِ اشک چشمها ...
ایمان یعنی وقتی خدا گفت:
من این کارو دوست ندارم
تو هم دوست نداشته باشی دیگه...
#چقدرمومنیم؟
کانال کمیل
ایمان یعنی وقتی خدا گفت: من این کارو دوست ندارم تو هم دوست نداشته باشی دیگه... #چقدرمومنیم؟
من مسلمانم!
اما #مومن بودن آرزوست...
یه جوری میشینیم با آهنگ های مختلف حس میگیریم... بغض میکنیم...
که اگر اون بغض رو برای خدا کرده بودیم
جوری بغلمون میکرد...که تمام غم های دنیا رو فراموش میکردیم و آروم میشدیم...!
#خدا_ناز_بنده_شو_میخره
خیلی خراب کردم ...
لا تَقنَطُوا مِن رَحمَهِ اللّهِ
نا امید نشو!
خیلی گناه کردما ...
انَّ اللَّهَ یغفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً
#میبخشمت !
الزمر/۵۳
عکسی زیبا از دو سپهبد شهید سپاهی و ارتشی در یک قاب
حاج قاسم همان کاری را با داعش کرد که سالها قبل صیاد دلها با منافقین کرده بود.
#مرصاد
7.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ۵ مرداد، سالروز عملیات مرصاد
🔹مهران تا تهران در سه روز آرزوی منافقین بود که با مرصاد به کابوس تبدیل شد.
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
خاطرات همسر شهید آیت الله دکتر بهشتی :
روزهای جمعه را کاملاً به خانواده اختصاص داده بود.
عقیده داشت بچه ها نباید به تماشای تلویزیون عادت کنند
و به جای آن باید با طبیعت مانوس شوند، به همین دلیل وقتی میدید بچه ها پای تلویزیون نشسته اند، با مهربانی میگفت:
حیف نیست در هوای به این خوبی گل و سبزه و باغچه را بگذارید و پای تلویزیون بنشینید؟
و آنها را تشویق میکرد در باغبانی و چیدن علف های هرز باغچه کمکش کنند.
🍃داستان شهیدی که شش زبان دنیا رو بلد بود
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت😳 تک فرزند خانواده هم بود😍 زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه😇 مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم...😊
عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته☺️ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب😇 فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه...😱 بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهیدخرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن😰 پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود😇 قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...😳
تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته...😔 اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد...😓 زمزمه لغو عملیات مطرح شد.😲 گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده🤔
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید...😊 عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت😭 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه...😔
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته... اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند...😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره😓 وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه... مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین😔
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟😔 گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم...😳 مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد...😭😭
💔شادی روح شهدا #صلوات
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃