eitaa logo
سلام بر آل یاسین
22.9هزار دنبال‌کننده
861 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : دستاشو دو طرف خودش روی نیمکت ستون کردو خودشو یکم به سمت جلو متمایل کرد و خیره شد به سطح آب چند دقیقه‌ای بینمون سکوت بود تا بالاخره گفت : ی زمانی فکر می‌کردم محاله روزی برسه که مال من بشی میترسیدم پا پیش بزارم که جواب رد بشنوم ، وقتی تو بیمارستان جلوی خودم ازت خواستگاری کردن تازه فهمیدم دیگه نمی‌تونم بدون تو زندگی کنم به خودم جنبیدمو دلمو زدم به دریا و خدا هم خواست و مهرم به دلت افتاد و با اون همه سختی بالاخره پا گذاشتی به زندگیم تو اون جنجال دم عروسیمون پای همه چیزم وایستادی ، همون موقع به خودم قول دادم همه چیزمو به پات بریزم همه تلاشم رو هم کردم تا اونی باشم که می‌خوای ، ولی انگار جز رنج برات چیزی ندارم ؛ هرچی دست و پا میزنم انگار دستم برات خالی‌تر از خالیه آوردمت خونه ی خودم که برات بهترین زندگی رو بسازم اما برعکس شده برادرتو گرفتم ، آسایشتو گرفتم ، آرامشتو گرفتم اونقدر که تصورت این شد که اشتباهی پاتو به این زندگی گذاشتی که حتی اشتباهی داری مادر میشی ؛ نمی‌دونم چرا نتونستم - شک کردم مریم ، شک کردم که اصلاً عشقی بینمون وجود داره یا نه - مسئله اینجاست که اتفاقا منم شک کردم ؛ اگه کسی عاشق باشه هر اتفاقی که بیفته بازم عشقشو فراموش نمی‌کنه ، تو اون لحظه همه ی هم و غمت بچه‌ت بود اصلاً منو ندیدی - مریم چرا متوجه نمیشی من عصبی بودم - آره آره ... کاملا متوجه ام عصبی بودی ؛ چون فرزانه جلوی اون همه آدم لو داد براش چیکار می‌کردی ؛ و من نباید می‌فهمیدم و فهمیدم که تو اون بی‌پولی صبح تا شب کار می‌کردی تا براش اون چیزی رو بخری که خانم به چشمشون بیاد ، بیشتر از ۱۰ دفعه بهش زنگ می‌زدی و قربون صدقه‌اش می‌رفتی - چرت گفته عزیزِ من - بزار حرفمو بزنم ؛ وقتت که آزاد می‌شد صبح تا شب با هم بیرون بودید ، و آره میدونم نمیخواد بگی ؛ اون موقع منی وجود نداشته که بخوام حسادت زنونه داشته باشم نسبت بهش اما ازین میترسم که در کنار تموم اینا چیزای دیگه هم بوده باشه - مریمممممم با حرص گفتم : اینقدر مریم مریم نکن ، این حرفای قشنگی که به من می‌زنی به اونم حتماً زدی میدونی چی کشیدم وقتی اینا رو میشنیدم ؟ نگاه ترحم آمیز دیگران دیگه داره حالمو به هم میزنه اشکی که از گوشه ی چشمم چکید رو پاک کردم و ادامه دادم : ولی بدبختیم اینجاست که با همه ی این حرفا من بازم دوستت دارم اما تو خیلی راحت نیومدی خونه و برات مهم نبود من چی می‌کشم با نیومدنت ؛ هر لحظه‌ای که می‌گذشت انگار راه نفسم بسته‌تر می‌شد ؛ لحظه به لحظش برام حکم مرگو داشت ، اون وقت نشستی برای من میگی شک کردی ؟؟؟؟ از دیروز تا به حال همش دارم از خودم میپرسم اگر جای من بودی عکس العملت چی بود ، میتونستی ازین به بعدو با آرامش زندگی کنی با وجود دیوونه ای مثل اون ؟ اصلا خاک تو سر تفلونش کنند که مثل آویزونا مدام میخواد خودشو بچسبونه به زندگی ما ، که بعد تو بشینی اینجا اینو بگی با جمله ی آخرم چشماش گرد شدو ابروهاش پرید بالا و خندش گرفت 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. همسر است دیگر گاهی آنقدر دلش میگیرد که می‌خواهد به خاطر بعضی کم محبتی‌هایت بهانه گیری کند به هوای آغوش تو ... شانه‌های تو... که بعد تو آرام ... خیلی آرام در گوشش زمزمه کنی - ببین ... من هنوزم عاشقتم❤️🍃 پارت امشبو تقدیم میکنم به اون دو دوست عزیزِ دیارِ نصف جهان خوبی هاو محبتاتون ثابت شده ست عزیزای من از پارتای اخیر به دل نگیرید 😉🙏❤️ عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
دوستان گل منید هر دوتون ❤️❤️❤️
۱- دوست خوبم اداره کردن گروه گپ خیلی سخته باید مدام تو گروه حاضر باشیم که صحبتی خارج از عرف و یا بعضا بحث و غیره اتفاق نیفته واقعا وقتشو ندارم 🙏🌸 ۲- نه دیگه وقتش بود ی حال اساسی بگیره که دیگه ازین کارا نکنه چه معنی داره مرد متاهل تا صبح بیرون باشه هاااااااان😡 3-اینجوری. ⚔ 🪓 🔪😁 ۴- نه دیگه پسرمون عاقله ازین کارا نمیکنه 😉 ۵- ممنون از لطفتون 😍❤️
۱- بله اینم نظریه ممنونم از حسن نظرتون به مریم 😵‍💫🤭 ۲- اول و آخر نداره مریم همیشه برای عشقش پیش قدم میشه چه اون موقع و چه الان 🙈😇 ۳- آره واقعا زودتر جمع بشه برگردن تهران 😌 ۴- ی درصد فکر کن امیرحسینو بزنه، مریم فقط بلده اینجور بلبلی کنه فقط 😆
ممنونم دوستان عزیزم از پیام های قشنگتون ، ولی شرمندمتون هستم ، توانم فعلا همین قدره ، اگر خدا بخواد به زودی یک رمان جذاب دیگه هم در کانال قرار میدیم که اینقدر اذیت نشید 🙏❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمه الزهرا (سلام الله): مصیبت هایی بر من وارد آمد که اگر بر روز وارد می آمد به شب تبدیل میشد. 📚بحار الانوار، ج ۷۹، ص ۱۰۶ . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| ماجرای عشق کارگر مسجد به گوهرشاد، و معجزه‌ای که نماز در این ماجرا ایجاد کرد! 🥀 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌ . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
011.mp3
15.37M
🟣خانواده موفق 💠قسمت دهم . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| دعای ۲۴۷ صحیفه جامعه سجادیه: دعا در روز جمعه انگار جمعه‌ها، تهِ فرصت یک هفته‌اند، تا بنشینیم و خرابکاری‌ها و طغیان‌هایمان را بشمریم! تا باز هفته‌ای نو را دوباره در آغوش همان خدایی شروع کنیم که در شلوغی‌ها بارها گمش کردیم. جمعه‌ها شاید هم نقطه‌ی پایانند و هم  شروع، پایانِ خطا رفتن‌های گذشته و شروع نقطه سرِ خط! . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمانم تو را ندیده ام اما...✨ . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🔰 رفتارهای عجیب خانواده سر سفره! ✍اگر می خواهید بچه‌‌هایتان به جایی برسند، حتماً یک وعده غذایی را کنار هم بخورید. ❇️🔺اینها را باید به بچه ها یاد داد و فرهنگ سفره انداختن را جا انداخت./دکتر عزیزی 🎥 . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠عشقمون به امام زمان علیه‌السلام رو چجوری اثبات کنیم...!؟ 🎙استاد راجی اللهم‌عجل‌لولیڪ‌‌الفرج «🍃یا صاحب الزمان ادرکنی 🍃» . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : -چیه ، دروغ میگم مگه ؟؟؟ با همون لبخند قشنگی که گوشه ی لبش جا خشک کرده بود جز به جز صورتمو از نظر گذروند و گفت : نه عزیزم ، مریمِ من هیچ وقت دروغ نمیگه نفسشو سنگین بیرون فرستاد و ادامه داد : چون مطمئنم هیچ وقت دروغ نمیگی اینقدر قبوله حرفات برام سخت شده ؛ اینکه فکر کنی همه چیه این زندگی برات اشتباه بوده بدجور داره منو می‌سوزونه ، آتیشم زده اصلا همه ی مصیبت‌ها و جنگ و جدال‌ِ این دو روزه یک طرف ، حرفای تو یه طرف - امیر من ... من عصبانی بودم ، حالم خوب نبود ، اون حرفا رو از حرصم گفتم از ته دل نبود تلخ خندید و به آسمون نگاه کرد و چقدر از خنده ی تلخش خجالت کشیدم ، خجالت کشیدم که این همه برای من بود و من اینطور جواب بودنای همیشگی شو دادم - می‌دونی مریم ... دارم به این فکر می‌کنم که چه خبطی ازم سر زده که هنوز باید چوب نفهمیِ اون دوران سگیو بخورم و دقیقاً همون زمانی که فکر می‌کردم زندگیم شده همونی که همیشه از خدا می‌خواستم ؛ یکدفعه یکی از راه می‌رسه و خیلی راحت همچین زندگیمونو پیچ و تاب میده که من و تو هم خیلی راحت مَلعَبه ی دستش می‌شیم ، یعنی اینقدر زندگیمون سسته که یکی براش مثل آب خوردن باشه ... - خودت میدونی که فرزانه یکی نیست ، همونیه که تو عاشقش ... - بسه دیگه مریم ، بسه نبودم والله نبودم ؛ منو به قسم وادار نکن ، میدونی که چقدر از قسم خوردن بدم میاد وقتی رفت چشمام تازه باز شد تازه فهمیدم چه احمقی بودم مریم جان عشق اونی نیست که با دیدنش دلت بلرزه ؛ عشق اونیه که وقتی نبینیش ... دلت می‌خواد کنده بشه از زمین و زمان بکنی فقط برای یه لحظه دیدنش تا وقتی بود من مجال فکر کردن نداشتم ، ینی فرصتی نبود که بشینم و خودمو پیدا کنم ، اما وقتی رفت تازه فهمیدم نه ... دلم کنده نشد یواش یواش به خودم اومدم و دیدم چقدر دونه به دونه ی حرفاش و کارهاش برام نفرت انگیز بوده ؛ این عشقه به نظرت ؟؟؟ مردد فقط نگاهش کردم ، دستمو گرفت بین دستاشو گفت : - عشق اونه که اونقدر برات خواستنی باشه که با دوریش شروع می‌کنی به شمارش تک تک ثانیه‌ها برای یک بار دیگه رسیدن به بوی عطر نفساش با پشت دستش گونمو نوازش کرد و خیره شد به چشمام و ادامه داد عطر دونه به دونه ی نفساش بشه هوای زنده بودنت و هرچی کنارت باشه بازم تشنه تر به بودنش باشی و سیراب نشی اونقدر که وقتی بفهمی ، ی فندوقم داره بهت هدیه میده ... دیگه بزنی به سیم آخر و دیوونه بشی ؛ شبش نتونی بخوابی و اونقدر رو ابرا باشی و غرق شادی که یادت بره بیشتر از هر وقت دیگه ای باید مراقبِ احساسش باشی ، ینی ی جورایی از سر خوشی زیاد بزنی تو خاکی و حالیت نشه ... بدون اینکه قدرتی داشته باشم که حتی پلک بزنم فقط نگاش میکردم و اون ناجوانمردانه ادامه می‌داد و می‌گفت و می‌گفت ، تا به خودم اومدم و دیدم محکم بغلش کردم و بازم اشکام صورتمو خیس کرده 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
❤️🍃 شِنیده بودَم‌خدا‌آرزوهـٰاروجَمع‌میکُنه تـُوکالبدیه‌آدَم‌هدیه‌میدِه اولش‌باوَرم‌نمیشُدتااینکه‌تـُواومَدیٖ🩵 🎶🍒 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| √ فقط یک دسته از آدما در قیامت مورد توجه ویژه‌ی سلام‌الله‌علیها قرار می‌گیرن! الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ‌ لوَلــیِّڪَ‌ اَلْفــَرَجْ‌ بحق‌ حضࢪٺ‌ زینب‌ ڪبرۍ‌ سلام‌ الله‌ علیها‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پایان هشت سال چشم انتظاری لحظه وصال دختر شهید مدافع حرم الیاس چگینی 😥 ـــــــــــــــــــــــ . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
21.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فرزندآوری برای ایران بد است اما ... ❌ این کلیپ را حتما ببینیم اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : سرمو بوسید و گفت : اگه خونه بودیم که از خجالتت در میومدم عزیزم ولی اینجا هر آن ممکنه بیان جمعمون کنن ببرنمون کلانتری بعد کافیه حامدو میثم بیان اونجا ببیننمون ، دیگه تا عمر داریم سوژه ایم از بغلش سریع اومدم بیرون - ببخش حواسم نبود - بی زحمت میشه رسیدیم خونه بازم حواس پرت شی ، دوروزه پاشدیم اومدیم اینجا تموم آسایشمون به فنا رفته - با حواس‌پرتی من آسایشت بر میگرده ؟ - عجییییییب ... اصلا نگم برات خندم گرفت - اگه خونه بودیم ، اینقدر خانومانه نمیومدم بغلت که - چه جوری میومدی ؟ - زبونمو درآوردمو چشمامو چپ کردم و گفتم : اینجورییییی 🤪 که بلند زد زیر خنده و چقدر دلم برای خنده های مردونش تنگ بود خندش که بند اومد گفت : وضو داری برم از تو ماشیم زیر اندازو جانماز بیارم نمازمونو بخونیم ؟ - آره دارم - پس الان برمیگردم ، نمیترسی که ؟ - نه از چی بترسم ، لامپای اینجا روشنه - آفریننننن مامان خانومِ شجاع - ممنون آق بابای با معرفت !!!! چشمکی بهم زدو رفت نمازمونو که خوندیم کنارش ایستادم و باهم خدمت آقا امام زمان سلام دادیم و بعد از حفظ دعای عهد رو خوند بعد از دو روزِ طولانی و جنجالی چقدر به این آرامش نیاز داشتم - میگم مریم اونور خیابون ، ی حلیم فروشی هست که حلیماش خیلی توپه ، مامانم عاشق حلیماش بود بریم بخوریم ؟ - خیلی گشنمه ولی میترسم از بویی که تو مغازه بچیده حالم بد شه - عههههه چرا یادم نبود اصلا ؟ داستانی شده ها ... میام حواسم به نخودچیم باشه مادرشو یادم میره ، هوای مادرشو دارم نخودچیمو فراموش میکنم پیشونیشو نمایشی خاروند و گفت : بابای بدی نشم مریم ؟ - نه به هیچ وجه ... همین الانم بهترین بابای دنیایی - نوکرتم به مولا ، پاشو بریم ی حلیم مشت بگیرم تو ماشین بخوریم - هومممم بریم ، البته اگه نون بربری هم بگیری نور علی نور میشه - اطاعت خانوم خانومای دل من حلیمو خوردیمو بعد برای اهالی خونه هم خریدو برگشتیم خونه خوشبختانه همه خواب بودند از خستگی رو به موت بودم همین که وارد اتاق شدم روی بچه ها رو مرتب کردم و لباسامو عوض کردم خودمو انداختم رو تشک اونم لباساشو عوض کرد ولی دراز نکشید - نمی خوابی ؟ - تو بخواب عزیزم من باید قرآن بخونم - واااا ، دیشب تا حالا نخوابیدی ، بعدا بخون - نخیر مریم بانو ، الان باید بخونم از وقتی فهمیدم نخودچی داریم براش میخونم ، این سهمیه ی دیشبشه که نبودم پیشش - ینی هر شب برای نخودچی میخونی؟ - بله مامان خانوم ، حالا بخواب بزار بخونم که چشمام داره میره از خستگی 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
013.mp3
13.95M
🟣خانواده موفق 💠قسمت یازدهم . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙استاد شجاعی ✘ شیطان، آدما رو خرجِ خودش میکنه! حتی اهل دین و مذهب رو. فقط یک نقطه هست که از خرج شدن برای شیطان، در امان میشیم! کوتاه و شنیدنی الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ‌ لوَلــیِّڪَ‌ اَلْفــَرَجْ‌ . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍میخوای اسمتو تو لیست کسایی بنویسن که ظهور رو جلو انداختن؟! 🎙استاد رائفی پور ⚠️ « 🍃یا صاحب الزمان ادرکنی 🍃»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : - خب دایی جان راحت پیدا کردید مسیرو ؟ - امیرحسین : آره دایی با اینکه خیلی عوض شده بود ولی راحت پیدا کردیم - آقا پوریا : ۹ سال بود که نیومدی هر چی گفتیم بلند شو بیا ، مگه آدم حسابمون می‌کردی ؟ هی این میثمو جای خودت می‌فرستادی نمی‌گفتی یه تنه چه بلاهایی به سرمون میاره - آقا میثم : خیلی دلتم بخواد اصلاً تو الان اینجا چیکار می‌کنی مگه نباید ماه عسل باشید ؟ واسه چی فردای عروسیتم دست از سر کچل دایی ما برنمی‌داری ؟ این داییِ ما از دستت نباید نفس بکشه ؟ دایی مرتضی دستی به روی سرش کشید که آقا پیام بلند زد زیر خنده و گفت : همچین به بابام گفت کچل که بابام به خودش شک کرد کچله یا نه بابا دیگه اینقدر تابلو نباش همه میدونیم هنوز دو تا شوید رو سرت سبزه پذیرایی رفت رو هوا و حتی خود دایی هم خندید - پوریا : امیرحسین فکر کنم این میثم ، بچه پرورشگاهیه که مامانت اینا به عنوان پسر عمه قالب ما کردن هیچیش به شماها نرفته یه دفعه آقا میثم بلند گفت : پیام جان پاشو ، پاشو ی خودی نشون بده ببینم بلدی یه چایی بریزی ؛ بحث حسابی داغ شده باید یه تنه جون داشته باشم از پس همه ی اینا بر بیام - امیرحسین : تو چایی نخورده از پس همه بر میای میثم جان نگرانه جونت نباش - میثم : اون که صد البته ولی من استعداد نهفتمو یه دفعه قُلُمبه بُروز نمیدم منو باید کم کم کشف کنید ، چیکه چیکه ذره ذره کلاً یه جوری خودمو نشون میدم که سنگ کوب نکنید از همه جالب تر برام آرام بود که فقط میخندید و چیزی نمیگفت وسط اون خنده بازار آقا حامد با یک کیک بزرگ از آشپزخانه در اومد و سوت و جیغی بود که رفت رو هوا یواش یواش همه جمع شدند تو پذیرایی ی کیک ساده بود که با خط درشت روش نوشته بودند مشت حسین آقا به زمین خوش اومدی چشمام گرد شد به بچه ی من می‌گفتند مشت حسین آقا ؟؟!!! - آقا مجتبی : میثم این چیه گفتی بنویسن رو کیک ؟ پارسای جدیدمونه دیگه ... نمیدونید مگه ؟ آقا پیام غش کرد از خنده و گفت : ایولللل میثم یادم باشه برای بچه ی پوریا ازت نظر بخوام - امیرحسین : آقا میثم وقتی نزاشتم رنگ بچه مم ببینی اونوقت میفهمی مشت حسین آقا کیه ؟ - میثم : نه ... جون داداش شوخی کردم ، قربونش بشم وقتی به دنیا بیاد هفت شبانه روز عمو میثمش براش سور میده با خجالت سرمو انداختم پایین - امیرمحمد : مش حسین آقا کیه که تولدشه ؟ 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. شبتون بخیر دوستان پارت بعدیه امشبو واقعا دیگه نتونستم فردا ان شاءلله 😔 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅تاثیر پدران بر حجاب دختران 🔰 الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ‌ لوَلــیِّڪَ‌ اَلْفــَرَجْ‌ . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : - امیرمحمد : مش حسین آقا کیه که تولدشه ؟ - آقا حامد : پول قلکاتون جواب داد بالاخره ، نی نی خریده شد رفت - میثم : ی دونه داداش یا آبجیه که داره بهتون اضافه میشه واییییی نه ... کی این بحث مزخرف تموم میشه ، مثلا نمی‌خواستم کسی بفهمه چی شد - پوریا : مگه بچه ها پول جمع میکردن برای بچه ؟؟؟!!! - آقا حامد : چه جورم نبودی ببینی - پیام : وایییی پسر اینا چه با حالن ، چقدر بی معرفتید خب کمکشون میکردید پول قلکاشونو سریع تر جمع کنند تا مشت حسین آقا زودتر بیاد دیگه و خونه رفت رو هوا امیرحسین خیلی جدی لبخندی رو به میثم زد ، که یه حالی ازت بگیرمِ خاصی توش نهفته بود و انگار همه ی خانوادش معنی این لبخندشو زود فهمیدنو خودشونو جمع و جور کردند آقا میثم هول شده تک سرفه ای کرد - ای بابا جمع کنید این بساطو ، اینا جنبه ندارند داداش ، خودم توجیهشون میکنم که دیگه به مشت حسین آقاتون ، توهینی نشه آقا پیام بلند زد زیر خنده - آقا مجتبی : سرش به تنش زیادی کرده داداش ، و رفت ی پس گردنی بهش زدو گفت : پاشو بیا پیش خودم بشین کنترلت کنم تا امشبمونو خراب نکردی - میثم : عه چرا میزنی ؟ نترسید بابا تا وقتی ضامنش کنارش نشسته خیال همگی تخت باشه شبتون خراب نمیشه منظورش از ضامن منم ؟؟!!! این دفعه دیگه امیرحسین بلند شدو همزمان گفت ی ضامنی من به تو نشون بدم ... که آقا میثم پا به فرار گذاشت با رفتنش تازه متوجه ی بچه ها شدم که چه برق شادیی تو چشماشون بود امیرعلی دست گذاشت رو شکمم و گفت : آخ جون دیگه ما هم نی‌نی داریم زینب : میرم به دایی علی میگم ما خودمون دیگه نی نی داریم دیگه هی با هلیات برای ما پز نیا چشمام گرد شد و اینبار امیرحسین بود که بلند بلند خندید راضیه با ی جعبه کادوی قرمز که روش ی پاپیون بزرگ بود اومدو داد به امیرحسین اینم برای داداش عزیزم ، الهی که همیشه مثل امشب از ته دل بخندی - دستت درد نکنه آبجی گ - پوریا : چی شد چی شد ، داری خواهر شوهر بازی در میاریا راضیه، این هدیه رو معمولا میدن به مامانِ بچه نه باباش - رضوان : هدیه ی مامان بچه سر جاشه ولی این سوپرایزه بابای بچه ست - میثم : بابای بچه خودش همه رو سوپرایز کرد ، وسط دعوا همچین بچم بچم میکرد که من تا دو ساعت هنگ بودم - امیرحسین : باز تو برگشتی ؟ مثلا نمیدونم میثم اینقدر تو ذوقشون نزن - آقا حامد : خدا رو چه دیدی شایدم واقعا سوپرایز بود - پیام : حالا باز کن ببینیم چی هست این سوپرایزتون ؟ 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110