eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.1هزار دنبال‌کننده
874 عکس
1.5هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
میࢪزٰآاِسمٰاعیلِ دولٰابےٓ(ره) : ‌ اِستغفٰآࢪأمٰان‌ڱٰاه اِنسآنْ أسٽ؛ یَعنے پَنٰاهڱٰاھ۔۔۔! وَقتي ڱفتےأسْتَغفࢪالله دَࢪپنآه‌خدآهَستے؛ وَڪُجٰاأمن‌ْتَروآࢪٰامِش‌بَخشْ تَࢪأز آغوشِ خ♡ـدا۔۔۔۔۔
🍂 آخرین حرف امام حسین علیه السلام قبل از شهادت🥺😭 خدا چه نعمتی بهتر از حسین🌱 میتونست به ما بده؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : ساعت ۹ شب بود و با امیرحسین تنها اومده بودیم حرم ، رضوان اینا نگذاشتند بچه ها رو با خودمون بیاریمشون این دو روز به هر طریقی می‌خواستند برای ما فرصتی به وجود بیارند که تنها بریم بیرون و به اصطلاح خودشون راحت باشیم تو صحن انقلاب روبروی گنبد طلا نشسته بودیم و همونطور که به گنبد چشم دوخته بودم گفتم: - میدونی امیرحسین ، این صحنه یکی از دوست داشتنی ترین صحنه‌های زندگی منه ، همیشه دوست دارم وقتی میام مشهد ساعت‌ها همین جا بشینم و فقط نگاه کنم به گنبد آقا و باهاشون حرف بزنم ، اینجا آرامش عجیبی برام داره که هیچ جای دیگه‌ای نداره - چه تفاهمی ، منم هر وقت میومدم پاتوقم همین جا بود - کاش بچه‌ها هم همراهمون بودند ، عذاب وجدان می‌گیرم که این دو سه باری که اومدیم بیرون با خودمون نیاوردیمشون - نگران نباش ، اونجا بیشتر بهشون خوش می‌گذره ، میرن بیرون و حسابی میگردند ، اصلا یادی از ما هم نمی‌کنند بعد تو میگی عذاب وجدان میگیری !؟ - خدا کنه همینطور که میگی باشه - هست ، برگشتیم ازشون میپرسم - باشه - میگم ... مریم - جانم ؟ - جانت بی بلا - شرمندتم ، می دونم که حداقل الان باید ی مسافرت دو تایی با هم میومدیم ، میدونم که این حق مسلمته ، اما خب اولین مسافرتمون اینطوری شد دیگه - این حرفا رو نزن ، خیلی هم خوبه - سعی میکنم برای خودمون گه گداری حتی بعد از عروسیمون شده حتی برای یکی دوشب مسافرتای کوتاه جور کنم - چرا خودتو اذیت میکنی ، الان به من خیلی داره خوش میگذره نفس عمیقی گرفت - اینم از خانومیته که این حرفو میزنی ی چیز دیگه هم بگم ؟ - بگو - به نظرت ... اشکالی نداره که ... ی امشبو فقط اینجا بمونیم ؟ - چرا ، مگه چیزی شده ؟ !!! - چیزی نشده ، ولی الان حس می‌کنم که کسایی هستند که یک جای دیگه بهمون خیلی نیاز دارند، بهتره زودتر بریم و ی مشکلی رو از خلق الله حل کنیم و بتونیم به خواست خدا ، ی دردی رو از مردم درمون کنیم - بریم من حرفی ندارم از خدامم هست ، به نظرم زیارتمون اونجوری بیشتر مورد قبوله آقاست با محبت بهم نگاه کرد و گفت میدونستی امیرحسین خیلی نوکرته لبخندی زدم و انگشتمو تو انگشتای دستش گره کردم و گفتم : شما هم می‌دونستی که مریم خیلی عاشقته؟ به وضوح چشماش برق زد با کف دست زد به پیشونیش - ای بابا مریم الان باید تو این موقعیت همون چیزی رو بگی که خیلی وقته منتظرشم ؟ الان که دستم بسته است فقط می‌تونم نگات کنم ؟ - ببخشید ؛ الان احساساتم فوران کرد - نمیشه یه بارم تو هتل فوران کنه فقط جلوی بچه‌ها نباشه‌ها - تو هم فقط منو اذیت کن باشه - تو فکر کن اذیتت میکنم ، ولی واقعیتو گفتم پاشو بریم ببینم میتونم بقیه رو راه بندازم ، چون مصطفی امروز بهم گفت هر چه زودتر بریم بهتره 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. هیچ کس ‌جایِ مرا دیگر نمی داند کجاست؛ آنقدر در عشقِ او غرقم‌، که‌ پیدایم نیست!(: ❤️🍃 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃 ای باد صبا برسون به حسین سلام منو سلام بر حسین ای قاصد دل برسون به حسین پیام منو سلام بر حسین @salambaraleyasin1401 ❤️🍃
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : مجدد به حضرت سلام دادیمو از حرم خارج شدیم ، دلم نمیومد خداحافظی کنم اما باید جایی می‌رفتیم که رضایت خدا اونجا بیشتر بود سوار ماشین شدیم و به سمت هتل حرکت کردیم ، وقتی رسیدیم همه دور هم جمع شدیم و امیرحسین باهاشون خواسته شو در میون گذاشت و خدا رو شکر اونا از ما هول تر بودند و قبول کردند تصمیم بر این شد که فردا بسته های ارزاق و لوازم التحریر رو بخریم و تو اولین فرصت راه بیفتیم صبح بعد از صبحانه ، آقایون رفتن بیرون تا بسته‌ها رو تهیه کنند و ما هم ساک‌ها رو جمع کردیم و حدود ساعت ۱۱ بود که دیگه همگی به سمت روستایی که آقا مصطفی منتظرمون بود حرکت کردیم سفری که با وجود سخت بودنش برامون ، یکی از بهترین و خاطره انگیزترین سفرهای عمرم شد حدود ۵ بعد از ظهر ، بعد از سرگردونی زیاد و گرسنگی بچه‌ها که تا حدودی با بیسکوییتو اینجور چیزها سعی کردیم برطرفش کنیم رسیدیم منزل پدریِ پدر آقا مصطفی اینطور که خودشون می‌گفتند این خونه ی مشترک پدر و عموها و عمه های آقا مصطفی شده بود که گاهی اوقات میومدند اینجا برای تفریح وقتی پیاده شدیم رضوان و لیلا خیلی صمیمانه خانوم آقا مصطفی رو در آغوش گرفتند و روبوسی و احوالپرسی کردند و بعد به سمت من اومد و بغلم کرد - سلام مریم جون ، خیلی خوش اومدی عزیزم ، امیدوارم که دوستای خوبی برای هم بشیم - سلام ، ممنونم بله انشالله که همینطوره - لیلا : مریم جون این بیتاست مثل من خانوم معلمه منتها یک خانوم معلم چُلمنگ و مظلوم که فکر می‌کنم بچه‌ها تو مدرسه حسابی روش سوارند - بیتا : ولش کن مریم اینو ، چرند زیاد میگه زیاد جدی نگیرش ما لحظه شماری می‌کردیم که ببینمتون ، آخه گویا آقا مصطفی با آقای شما خیلی جور بودند - رضوان : بیتا خانم جان یعنی آقاتون با آقای ما جور نبودند ؟؟؟ - بیتا : چرا ولی میگه با آقا امیرحسین خیلی خیلی صمیمی بودن ، بعدم که آقا امیرحسین از ما فاصله گرفتن و دیگه نیومدن ، الان حسابی ذوق داره از اومدنتون و از سر و سامون گرفتن دوستش - لیلا : تو رو خدا دیگه اینقدر حرف نزنید ، غذایی چیزی نذاشتی برامون ، بچه‌هامون تلف شدن از این همه رک بودن لیلا تعجب کردم انگار رضوانم همینطور بود ، خیلی با هم صمیمی بودن - چرا چرا بریم تو پنج ، شیش بار این غذا رو گرم کردم و گفتم ، الانه که برسید ، خدا کنه ته نگرفته باشه اومدیم وارد بشیم که آقا مصطفی اومد جلو و گفت : - سلام خانوم خیلی خوش اومدید تبریک می‌گم ، واقعا ممنونم که بالاخره این دوست ما رو قاطی مرغا کردید ، ما که هر شگردی رو با بچه ها به کار می‌بستیم زیر بار نمی‌رفت این آقا خلاصه نمیدونم با چه زبونی ازتون تشکر کنم و نگاهش افتاد به بچه ها - به به ، زینب خانوم و آقا محمد ؟؟؟ !!! 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. این سفریه که مریم و امیرحسین هنوز که هنوزه به نیکی ازش یاد می‌کنند ☺️☺️ همسفرانی که بودن باهاشون انگار لحظه به لحظه مریم رو با دنیایی متفاوت آشنا کرد ، دنیایی که پر از سادگی و خلوص و یک رنگی بود ❤️🍃 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
«💔🍃» آقای‌امام‌حسین! مارابغـ. ـل‌کن.. "اربابِ‌آرامش"به‌وقتِ‌سرگردانی؛ لطفاًبرای‌دل‌های‌شکسته‌ی‌مادعاکن.. 💔¦↫ ♥️
آقای اباعبدالله .. میشه مارو بِکوبی از نو بسازی؟! ما خیلی دربوداغونیم . . اینجوری بہ دردِ آقامون نمیخوریم :)🚶‍♀