۱- نه دیگه خودتونو کنترل کنید تا آخر داستان با هم باشیم دیگه 🤗
۲- خاله خانوم شنیده بوده ولی باور نکرده ، هم به خاطر وجود امیر علی هم مهریه ی مریم 🍃
۳- چقدر خاله چیییی عزیز جان
تعارف نکنید ، اینجا هیچ کس غریبه نیست😁
خواهراشم صبح فرستادم ، شبم امیرحسین میاد ، دیگه چی میخواید 😅
۴- قسم ندید ، بتونم میفرستم 🙏❤️
حاجقاسم میگفت :
حتۍ اگہ یہ درصد احتمال بدۍ ڪہ یہ نفر یہ روزۍ برگرده و توبہ ڪنہ...
حق ندارۍ راجع بھش قضاوت ڪنۍ، قضاوت فقط ڪار خداست !
حواسمون باشہ:›
#سرداردلھاٰ ♥️🍃
«حُبُّكَ فِي قَلْبي وَ إنْ کُنْتَ عاصیاً»
عشقِ تو در دل من است، هر چند گنهکارم..
❤️یا حسیننننننننننننن❤️
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸
🌸
✨﷽✨
#ࢪَنْجِ_عشـــق♥
#رمان_آنلاین
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت340
رفتیم جلو و صدای داد مجتبی رو شنیدم
- امیرحسین زحمت همه مونو کشیده درست ، شما نمیخواد نگرانش باشید
مطمئن باش همه خواهر برادرا نوکر خودشو خانوادش هستیم ، ولی موندم چرا شما میسوزی خاله ؟
نکنه ی توقع دیگه ای داشتی ؟
- خاله : پاشید جمع کنید خودتونو ، این جور خواهر برادری تونو ثابت کردید که گذاشتید بره دست ی بیوه رو بگیره بیاره تو خونش
سرتونو کردید تو برف ، فکر میکنید مردم خرن ؟ این همه گذشتو زن نگرفت نگرفت ، آخرش رفته اینو گرفته!
مریم منو میگفت ؟؟؟!!!
دیگه صبر نکردم و درو با ضرب باز کردم
- میثم : داداش داداش ی لحظه وایستا ....
- یک کلمه ی دیگه بشنوم ، دیگه یادم میره خاله سوری نامی تو زندگیم بوده ؟
چطور به خودت اجازه دادی خاله که زن منو اینطور خطاب کنی ؟
بزار برسه ، بعد خودتونو نشونش بدید
- آخه این کی هست که بخوام خودمو نشونش بدم
- چون خالم هستیو تو خونه من مهمونی ، احترامتو نگه میدارم . وگرنه هر کسی دیگه بود الان جاش بیرون از این خونه بود
- خاله : دستت درد نکنه امیرحسین ، هنوز نیومده خانواده تو به خاطرش فروختی ؟
- خانوادم رو چشمم جا دارن تا جایی که بی حرمتی بهم نکنند
ولی میخوام اینو بدونم که باید میومدم از شما اجازه میگرفتم با کی ازدواج کنم ؟
نکنه توقع داشتی حالاها حالاها منتظر خانوم دکترتون بمونم ؟
چهار سال تموم منتظرش بودم که برگرده
نیومد
بعد اون چهار سال کوفتی ، برای همیشه برای خودم تمومش کردم
خیلی وقت پیش برای من مرد ،
لابد سوءتفاهم شده بود براتون
فکر کردید تا الان که ازدواج نکردم منتظر اونم ؟
- خاله : داره برمیگرده
- به سلامتی ،
به من چه ربطی داره ؟
مادرشی درست نیست که جلوتون بگم ، اما برای اینکه خیال شما و همه رو راحت کنم بگم که دیگه اندازه ی ارزن برام ارزش نداره
گریش گرفت
- داری اشتباه میکنی امیرحسین ، پشیمون میشی
- اگه ی کار درست کرده باشم تو زندگیم ، اون ی کار انتخاب مریمه
بد نیست بدونید بنده ، خانواده ی این دخترو با بدبختی راضی کردم ، از سر منو زندگیمم خیلی زیادیه ، با حرفای صد من ی غاز دیگرونم از دستش نمیدم
پس دیگه اون ذهنیت پوچی که تو سرتونه رو بریزید بیرون ، این قضیه خیلی سال پیش برای من تموم شده برای شمام باید تموم بشه
- تو این دختر چی دیدی که اینطور خالتو داری بخاطرش خار می کنی ، هان ؟
- اونقدری ازش دیدم که بخوام تا آخر عمرم نوکرش باشم
خالمم کسی خارش نکرده این خودشه که احترام شو حفظ نکرده
- دایی مرتضی : تمومش کن آبجی ، بسه دیگه
- راضیه ، مریم کجاست ؟
- اتاق زینبه داداش
رفتم به سمت اتاق زینبو درشو باز کردم
دیدم نشسته روی تخت و پاهاشو جمع کرده و سرشو روی زانوهاش گذاشته .
🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌸
┄•●❥ @salambaraleyasin1401
🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴
ارتباط با ما
https://eitaa.com/hoseiny110