eitaa logo
🇮🇷ســـلام بر مهــــدی🇵🇸
3هزار دنبال‌کننده
27.1هزار عکس
20.7هزار ویدیو
211 فایل
موضوع کانال: 🔸مهدویت 🔸اخبارظهور /منطقه / جبهه مقاومت 🔸بشارت های ظهور ✍️حرف ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17053229325030 ✅️ #کپی_حلال ❌️تبادل نداریم کانال دیگر ما: 😎 @Sar_be_gooni 🦋 @Ya_mahdya
مشاهده در ایتا
دانلود
⃣1⃣ چهارمين پيامبرى كه از او سخن به ميان مى آيد موسى(ع)است. "تو از درختى با او سخن گفتى و برادرش هارون را وزير و كمك او قرار دادى". موسى(ع)در مصر به دنيا آمد و در كاخ فرعون بزرگ شد، وقتى او به سنّ جوانى رسيد، حادثه اى براى او پيش آمد و ناچار شد از مصر فرار كند. او از مصر به "مَديَن" آمد. مدين، نام منطقه اى در شام (سوريه) بود. او با شعيب(ع)كه پيامبرى از پيامبران بود، آشنا شد و با دختر او ازدواج كرد. موسى(ع)از مال و ثروت دنيا هيچ چيز همراه خود نداشت، براى همين شعيب(ع)به او گفت: "مهريه دخترم اين است كه هشت سال براى ما گوسفندان را به چرا ببرى". موسى(ع)پذيرفت، او هشت سال براى آنان چوپانى كرد، دو سال ديگر هم اضافه ماند. سرانجام موسى(ع)تصميم گرفت به مصر بازگردد، او با شعيب(ع)خداحافظى كرد و با خانواه اش آماده حركت شد. راه مصر از صحراى سينا مى گذشت. موسى(ع)راهى طولانى در پيش داشت، شبى، در سرما و طوفان گرفتار شد و موسى(ع)در آن تاريكى راه را گم كرد و به سوى كوه "طور" رفت. موسى(ع) نمى دانست كه به چه مهمانى بزرگى فرا خوانده شده است، او نمى دانست كه اين گم كردن راه، بهانه اى براى رسيدن به كوه طور بوده است. او به خانواده خود گفت: "شما اينجا بمانيد، من آتشى ديدم، به آنجا مى روم شايد بتوانم شعله اى از آن را براى شما بياورم". موسى(ع)به سوى آتش آمد، ديد نور از درختى شعله ور است، نزديك تر آمد، ناگهان تو با او سخن گفتى: "اى موسى! من خداى تو هستم. تو را برگزيدم، پس به آنچه به تو وحى مى شود، گوش فرا بده! منم خداى يكتا كه هيچ خدايى جز من نيست...". به موسى(ع)فرمان دادى: "اى موسى! عصايت را بر زمين انداز!". موسى(ع)عصاى خود را بر زمين انداخت، ناگهان آن عصا مار بزرگى شد و به سرعت به تكاپو افتاد. ترس، تمام وجود موسى(ع)را فرا گرفت و فرار كرد، تو او را صدا زدى و گفتى: "اى موسى! برگرد و عصايت را بگير و از آن نترس، من آن را به صورت اوّلش باز مى گردانم". اينجا بود كه آرامش به قلب موسى(ع)بازگشت، او دست دراز كرد و سر آن مار را گرفت، ناگهان آن مار به عصا تبديل شد. @zohornzdikhst
⃣2⃣ خدايا! تو بالاتر از اين هستى كه جسم داشته باشى، تو هرگز به شكل نور، ظاهر نمى شوى، تو جسم ندارى و هرگز به شكلى ظاهر نمى شوى، اين درخت، جلوه اى از نور تو بود، آن شب تو نورى را آفريدى و بر آن درخت جلوه گر كردى. اگر كسى مى توانست تو را با چشم ببيند، ديگر تو خدا نبودى، بلكه يك آفريده بودى! هر چه با چشم ديده شود، مخلوق است. هر چيزى كه با چشم ديده شود، روزى از بين مى رود و تو هرگز از بين نمى روى! تو موسى(ع)را به پيامبرى مبعوث كردى تا فرعون را به يكتاپرستى فرا بخواند و مردم را از گمراهى نجات دهد. به او گفتى: "اى موسى! به سوى فرعون برو كه او طغيان كرده است". موسى(ع)مى دانست اين مأموريّت بزرگى است، پس چنين گفت: "بارخدايا! صبر و بردبارى به من عطا كن و سينه ام را گشاده گردان تا بر سختى ها شكيبا باشم... براى من ياورى از خاندانم قرار ده، هارون برادرم را براى يارى كردن به من قرار بده". اينجا بود كه به موسى(ع)چنين گفتى: "اى موسى! آنچه را كه خواستى به تو دادم، صبر و بردبارى به تو عطا كردم... برادرت را يار و ياور تو قرار دادم". هارون برادر موسى(ع)بود، سنِّ او بيشتر از موسى(ع)بود. هارون قامتى بلند و زبانى گويا و فكرى عالى داشت. پس از دعاى موسى(ع)تو مقام پيامبرى به هارون عطا كردى. هارون با كمال رغبت و اشتياق، موسى(ع)را در اين راه يارى كرد و همراه او به كاخ فرعون رفت. بعد از سال ها، وقتى موسى(ع)چهل شب به كوه طور بازگشت، هارون جانشين او در ميان مردم بود. هارون در همه مراحل مأموريّت موسى(ع)، او را يارى نمود. @zohornzdikhst