eitaa logo
سلام فرشته
160 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
11 فایل
خدایا، قلب هایمان را آماده سلام کردن به فرشته هایت بگردان رمان ، داستان و کلیپ و پادکست هاي #تولیدی هشتک خورده انتشار مطالب با ذکر منبع، بلامانع است. فهرست مطالب: https://eitaa.com/salamfereshte/2162 نویسنده: #سیاه_مشق
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️یادتونه شب ها قبل از خواب، تسبیح تربت برمی داشتیم و برای همه مومنین و مومنات، زنده و مرده، استغفار هدیه می کردیم؟ تسبیح رو برداریم و با توجه از خداوند برای همه، طلب مغفرت کنیم. 🍀خدایا، به تاسی از امام زمان عزیزمان، بقیه الله الاعظم، یک دور تسبیح برای مومنین و مومنات، زنده یا وفات یافته، استغفار می کنیم و به فضلت، امید داریم 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم استغفرالله استغفر الله استغفر الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
اتصال حضرت معصومه به سه ولی الله 2- استاد انصاریان.mp3
زمان: حجم: 6.82M
🎧 بشنوید ⚫️ویژه سالروز رحلت سلام الله علیها - 1400 ◼️سالروز رحلت کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام را محضر حضرات معصومین علیهم السلام و همه شیعیان، تسلیت عرض می کنیم◼️ 🖤اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🖤 در انتشار ، شما هم سهیم باشید. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte علیهاالسلام علیهاالسلام
کی دوست داره هر چی از خدا می خواد، خدا بهش بده؟ کیه که دوست نداشته باشه.. ولی خب گفتم بپرسم.. شاید یک کمی بیشتر دلمون بخواد.. حالا راهکارش چیه؟ اینکه هر چی از خدا می خواهیم رو بهمون بده.. یعنی مستجاب الدعوه بشیم؟ شاید.. چی می شه اگه این طور بشه .. نه؟ راهکارش رو با توجه به کلام امام صادق علیه السلام، خواهم گفت ان شاالله.. فعلا روی نیتجه اش ی چند ساعتی فکر کنیم : هر چی از خدا بخواهیم بهمون عطا می کنه.. هر چی.. بخواهیم.. از خدا.. عطا .. می کند.. پیش پیش، روزی همه تون باشه الهی 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
☘️آنچه میخواهید به وسیله قرآن از خدا بخواهید و با دوستی قرآن به سوي خداوند توجّه کنید 📚بخشی از خطبه 176 نهج البلاغه 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
🌸هر کس با قرآن مجالست کند از کنار آن با « زیادي » یا « نقصانی » بر می خیزد: زیادي در هدایت، یا نقصان از کوردلی و جهل. 📚بخشی از خطبه 176 نهج البلاغه 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
✍️سلام و درورد و رحمت خاصه الهی بر تک تک شما بزرگواران و سلام فرشته ای های گرامی.. ✨الهی در این روزهای باقی مانده از ماه شعبان، مغفرت الهی شامل حال همه مان بشود و بتوانیم با قلب و دلی پاک و طیب، وارد ماه مبارک رمضان و میهمانی عظیم الهی شویم.. 🔵همان طور که مستحضر هستید، از دیروز، سلسله مباحث معرفتی ای را شروع کردیم.. مباحثی که بینش و زاویه دید ما را در امور زندگی تنظیم و درست کرده و طبق این بینش اگر پا به پای مباحث رفتار کنیم و سعی در عمل کردن آنچه که می آموزیم، فضای جدیدی را در زندگی های خود تجربه خواهیم کرد.. ان شاالله به لطف الهی 🍀سعی کنیم هر روز، در این سلسله جلسات،حاضر باشیم و این رزق معنوی را آرام آرام به قلب هایمان بچشانیم و نوش کنیم. 📌شاید چند بار خواندن یک مطلب، وقتی از ما و شما نگیرد اما بهره هایمان را چندبرابر خواهد کرد.. 🌺الهی که خداوند به برکت اینکه سر سفره علما و کلام رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم می نشینیم، به ما رحمت و مغرفت و معرفتی توحیدی عطا کند و ما را به خود، مقرب تر کند.. 🌟الهی که زنده باشید به حیات طیبه الهی و قلب و دلتان به یاد خداوند آرام باشد.. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
نمي دونم اسمش چيه ولي اگه قرار باشه اسمي انتخاب کنم، بهش مي گم گل خانواده ي نگاه دقيق تر بهش بکنيم.. چقدرقشنگه😍😍 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
🚀آن طرف... 🔸پای راستش را بالا برد تا از درگاه مسجد داخل شود. آخرهای روضه بود. چادر نیم بندی که فقط به خاطر مسجد سر کرده بود را کمی روی سرش جا به جا کرد. چند قدمی ورودی مسجد، خانم چادری ای که دست کودک خردسالش را گرفته بود دید. نگاهش شیرین و مهربان بود. خجالت کشید و سرش را پایین انداخت و به کفش هایی که در حال کندنشان بود زل زد. صدایش باعث شد سرش را بالا بیاورد: خواهر گلم. موهاتونو بپوشونین. شما خیلی حیفین. 🔺نیشخندی زد و آمد همان جمله همیشگی اش را بگوید که به خودم مربوط است اما نتوانست. تا به حال کسی اینطور به او نگفته بود. نگاه گره خورده اش را از نگاه آن خانم گرفت. دستی به چادر و شالی که تا نصفه های سرش عقب رفته بود زد و گفت: آخه هوا خیلی گرمه. به داخل مسجد نگاهی کرد. یادش افتاد می خواست داخل شود. پایش را بلند کرده نکرده پشت گوشش صدای بسیار آرام همان خانم را شنید: خدا روز قیامت برات جبران می کنه. اونطرف خیلی گرم تره. خیلی. سوز و دردی که پشت کلمه "خیلی " آن خانم بود باعث شد رو برگرداند و مجدد به صورت آن خانم نگاه کند... 🔹امام علی علیه السلام : كُلُّ نَعيمٍ دونَ الجَنَّةِ فهُوَ مَحقورٌ ، و كُلُّ بَلاءٍ دونَ النّارِ عافِيَةٌ . 🔸هر نعمتى، در برابر بهشت ناچيز است و هر بلايى در مقايسه با آتش دوزخ عافيت. 📚نهج البلاغة : الحكمة 387. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
▪️زين پس براي زيارتت، غسل شهادت کنم به عشق، شايد که چادر مرا، گلچين کنی براي خودت، يا حسين 🔳🔳 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
📌بعد از مدتی خانه نشینی، که چقدر برایم لذت بخش شده بود این اواخر، برای یک کار اداری مجبور شدم بزنم به دل جامعه و پلیس مثبت ده و مراجعین و همه مسائل درون آن اداره پر رفت و آمد.. احساس می کردم انگار گوشم از قحطی صدا در آمده و دارد همه چیز را گوش می دهد و می خورد. پیش بینی چنین وضعی را کرده بودم چون دوست نداشتم آن صفایی که در این خلوت نصیبم شده بود را از دست بدهم، قرآن جیبی عزیزم را همراه بردم تا جزء هفته ام را تلاوت کنم.. 🔖برگه را دادم.. سعی کردم خیلی نگاهشان نکنم.. کوتاه..سطحی.. گفتند منتظر بنشین.. نشستم. قرآنم را باز کردم و گردن را پایین انداختم و مشغول خواندن شدم.. می خواندم.. چقدر خوشحالم که نگاهم را به صفحات و آیات قرآن انداختم.. اما آن گوش را چه باید می کردم که همه صداها را می شنید.. توضیحاتی که برای گذرنامه می دادند.. برای گرفتن گواهینامه.. سعی کردم در معانی تمرکز کنم و خالی بشوم از اطرافم.. کمی موفق می شدم اما باز هم آن تمرکز کم می شد.. 📍وقتی نفسم می خواست سر بلند کند و هی این طرف و آن طرف را نگاه کند و با این و آن حرف بزند، یاد آن کلام آیت الله عزیز می افتادم و آرزوی دیدن امام.. و آن میل نفسانی را با میل روحانی بالاتری، طمع در دیدن امام معصوم و آن مظهر اسماء الهی سرکوب می کردم و چه خوب سرکوب می شد.. 🌺خدا را بر این لطفش شکر می کنم و چقدر حالا، نشستن در خانه برایم لذت بخش تر است.. دیگر دوست ندارم مگر به ضرورت و انجام وظیفه ای، در اجتماع بروم تا چشمم به نامحرمان بیافتد.. مرد و زنش فرقی ندارد.. دوست دارم مولایم را ببینم. صدایشان را بشنوم. دوست دارم او نیز از دیدن من خوشحال شود. دارای سجایای اخلاقی شوم و به راه نمایی ای که مولایمان امیرالمومنین علیه السلام نشان داده اند، عمل کنم: آن كه نگاه هايش پاك گردد ، خصلت هايش نيكو مى شود . 1 1. الإمام علي عليه السلام :مَن عَفَّت أطرافُهُ حَسُنَت أوصافُهُ . غرر الحكم : ح 9050 . 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
اختلاف افکني، هيچوقت به مصلحت نظام نبوده و نيست و مطابق با منويات مقام معظم رهبري دامت برکاته هم نيست.. در توليد و نشر محتواها، دقت بيشتر کنيد موجب نارضايتي حاج قاسم و رهبر و ايران حرم نشويم.. خدا کمک کنه سلام و رحمت و برکات الهي بر همه شما مومنين دغدغه مند خداوند تاييدتان کند الهي 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
🛑قسط بانک 🍀هنوز آفتاب طلوع نکرده بود اما چشم باز کردن من همان و نیازهایی که به یکباره بر من هجوم آورد همان.. حالا پولی که باید برای قسط بانک بدهم را چه کنم؟ هیچکدام از افرادی که فکر می کردم ممکن است به من قرض بدهند، ندادند. لابد آن ها هم نداشتند که بدهند. چقدر امید داشتم بتوانم از کسی قرض بگیرم. اضافه حقوق هم که خبری نیست. حتی امکان اضافه کاری هم نیست. ماشین هم که ندارم بروم مسافرکشی. گواهینامه ندارم اصلا.. چه کنم؟ لابلای مرتب کردن سر و صورت و لباس و اماده شدن برای رفتن سر کار، هجمه این افکار همه انرژی ای که در اثر خوابیدن به جسمم آمده بود تخلیه می کرد. دختر کوچکم در آشپزخانه مشغول خوردن صبحانه بود. - بابا ، موبایلتو می دی؟ 🌸بدون فکری، گوشی را دستش دادم. صبحانه نیم بندی خوردم و با دراز کردن دستم، از ریحانه خواستم که گوشی را پس بدهد. دکمه خاموش شدن صفحه اش را زدم تا سر فرصت، وقتی روی صندلی اتوبوس نشسته ام، صفحاتی که همیشه باز می کند را ببندم. زهی خیال خام باطل واهی. جا برای نشستن نبود. گوشه ای برای لم دادن پیدا کردم و گوشی را روشن کردم. یکی یکی صفحات باز شده را بستم. این دیگر چیست؟ نرم افزار جدیدی را دانلود کرده بود. دقت کردم دیدم مفاتیح هست. چشمم به ترجمه دعایی خورد: ای آن‌که هرگاه بنده‌ای از او بخواهد عطایش کند.. 🔹یک بار دیگر خواندم. عجیب دلم را لرزاند و خود به خود به زبان آمدم و در دلم گفتم: من از تو می خواهم خدایا. این چند وقت به در بسته خورده ام. خودت می دانی. از تو می خواهم پول این قسط ها را جور کنی. خودت گفته ای کسی هستی که اگر بنده ای از تو بخواهد عطا می کنی. من از تو می خواهم خدایا.. خیسی چشمانم را آرام پاک کردم که کسی نفهمد. با تکان اتوبوس، دستم روی صفحه کشیده شد و دعا بسته شد. نزدیک ایستگاه بودیم. پیاده که شدم چشمم به چهره آشنایی خورد. - به به.. شیرمرد.. چطوری جوون؟ دست کرد در جیب کتش. از لای کیف پولش، نیم سکه ای را در آورد و گفت: - اون روز خیلی به کارم اومد. می دونم می گی قرض نبود و هدیه بود. اینم هدیه منه. والا لطف تو در اون موقعیت، با این چیزها جبران نمی شه. اتوبوسی آمد. همسایه قبلی مان، دستم را فشرد و گفت: من باید برم. خدایی شد دیدمت. بهت زنگ می زنم. خداحافظی کردم و همین طور هاج و واج، به نیم سکه ای که در دستم بود، خیره شده بودم. ✨يَا مَنْ إِذا سَأَلَهُ عَبْدٌ أَعْطاهُ ✨ ✨ای آن‌که هرگاه بنده‌ای از او بخواهد عطایش کند. (مفاتیح الجنان، دعای خمس عشر، مناجات راجین) 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte