#داستان_بلند
#فقط_به_خاطر_تو
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_هفت
🔹دم غروب، غذا آماده بود و معصومه خانم، آدرس را به مشهدی کریم داد و خودش به همراه چند پرسنل و دو نیروی جهادی، سوار ماشین های جداگانه، پشت وانت مشهدی کریم، راه افتادند. بیغوله ای بود عجیب. انگار وارد محله زباله ها شده بودند. اطرافشان پر از بطری های بزرگ و کوچک، در و پنجره و کمدهای شکسته چوبی و فلزی بود. نه که فکر کنی تمیز و مرتب کنار هم چیده شده باشند. در هم و روی هم. بازار اگر بود، هیچوقت جنس خریداری شده، پیدا نمی شد و مشتری دست خالی برمی گشت. معصومه خانم مکدر از دیدن چنین محله ای، دنبال محوطه ای می گشت که کمی وسیع باشد و البته تمیزتر از جاهای دیگه. از غصه زندگی کودکان معصوم در این جا، در کشمکش بدی افتاده بود. ماشین را گوشه ای پارک کرد و به سمت اتاقکی که با همین در و پنجره های شکسته سرپا شده بود رفت.
🔸 صاحبخانه را صدا زد. جز صدای ناله، چیزی نشنید. پرده چرک و پاره چهل تیکه آویزان جلوی در را کنار زد. از دیدن پیرمردی که روی تشک کثیف و زهواردررفته ای افتاده بود تعجب کرد. بوی تند و تلخ عرق با بوی بد دیگری قاتی شده بود. کنار رفت تا آقای ناصری جلو برود و فکر کرد: باید ی دکتر با خودمون می آوردیم.
🔻آقای ناصری به سمت پیرمرد رفت. در دو سه متری اش ایستاد و به دمل بزرگی که روی دست پیرمرد بود و مگس ها دورش حلقه زده بودند نگاه کرد. کمی جلوتر رفت. روی زخم دست پیرمرد، به سفیدی می زد. با اینکه پیرمرد لاغر و استخوانی بود اما شکم متورمی داشت. به همراهانش فهماند که از چادر بیرون بروند. مسئله را گفت و منتظر ماند تا نظر جمع را بداند.
- باید زنگ بزنیم اورژانس.
- اون که بله. اما با این وضعیت چه کنیم؟
- اوضاع اینجا اصلا خوب نیست
🔸کودک لاغر اندامی از زیر خروارها آت آشغال بیرون جهید اما دست مادرش به پیراهن مندرس و بزرگش رسید. پشت پیراهنش را سفت چسبید و داخل کشید. انگار که زه کشیده شده کمان را رها کنند، کودک ناپدید شد. با این وضع غذا دادن امکان پذیر نبود.
🔻خانم محمدی با چند نفر تماس گرفت. به ضحی زنگ زد تا درخواست چند دکتر و تجهیزات پزشکی بکند. وضعیت را برای مشهدی کریم توضیح داد و اضافه کرد بعید است بتوانند تا چند ساعت دیگر، مکان مناسبی درست کنند. مشهدی کریم، همان پشت وانت، اجاق وصل شده به کپسول را روشن کرد تا غذا سرد نشود. بقیه هم به اتاقک های دیگر سر زدند. سعی کردند با حرف زدن، اعتمادشان را جلب کنند. کار سختی بود. اورژانس برای بردن پیرمرد آمد. آقای ناصری دنبال بیمار می گشت تا با اورژانس اعزام کند اما موفق نشد. پزشک اورژانس کنار گوش آقای ناصری گفتند:
- اینجا احتمال انتقال بیماری مسری زیاده. مراقب خودتون باشید.
🔹 گوشی معصومه خانم زنگ خورد. عباس بود. شاد و پرانرژی سلام کرد. از رفتار خوب عروسش تعریف کرد تا قند در دل عباس آب شود و همسرش را بیشتر دوست داشته باشد. توصیه آخر را گفت و تلفن را قطع کرد:
- عباس جان امشب ضحی شیفته. خسته ای زودتر برو استراحت کن. من دیر می یام. خیریه کار دارم.
🔸بعد از تماس ضحی خانم دکتر بحرینی، به سرتیم امید، ماموریت پاکسازی محله داد. همان ساعت از شب، به یکی از وکلای بیمارستان زنگ زد تا زمین محله را بررسی کند. می خواست بداند مربوط به دولت است یا شخصی است. با چند نفر از سرمایه گذارهای خیّر تماس گرفت تا راهکاری برای این بی خانمان ها پیدا کنند. انگار که زلزله ای آمده باشد و آوارها روی سر مردم ریخته باشد، همه را بسیج کرد. هر از گاهی به گروهی نیازمند برمی خورد و این طور، بسیج همگانی راه می انداخت. چادر سر کرد و خودش را به تیم امید رساند تا در لباس پزشکی، خدمت کند.
🔹لحظه ورود تیم امید به محله، سحر از گیت فرودگاه رد شد. به پشت سرش نگاه کرد. نه پدری برای بدرقه آمده بود نه دوستی. وکیلشان هم فقط گفته بود "فعلا زود برو تا دستگیر نشدی. پرونده تو راست و ریست میکنم؛ اونوقت اگه خواستی برگرد." پا روی پله برقی گذاشت و بالا رفت. کارت پرواز و گذرنامه جعلی دستش بود. خود را دلداری داد" اون طرف سپهرو داری. تو که می خواستی برا همیشه بری، حالا ی کم زودتر." با این حال ناراحت بود. رها کردن یک باره بیمارستان و دوستان و همکاران آنقدر سخت بود که سحر شاد و بی خیال را هم ناراحت کند. به بسته ای که دست پیک داده بود فکر کرد و زیر لب غرید:
- کاش بودم و می دیدمت. این دربه دری همه اش تقصیر توئه ضحی.
🔸با صدای مسئول پرواز، کارت پرواز را نشان داد و رد شد.
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
@salamfereshte
#داستان_بلند
#رمان
#فقط_به_خاطر_تو
#تولیدی
#سیاه_مشق
هدایت شده از مدرسه علميه الهادی علیه السلام
💠 آنچه که برایت فایده ندارد
#استاد_عربیان حفظه الله:
🌺 در ادامه حضرت سه توصیه بسیار مهم دارند: یَا اباذر! دَعْ مَا لَسْتَ مِنْهُ فِی شَیْ ءٍ. به به. این باید در ذهن و دل ما تابلو بشود. ای ابوذر، آنچه که برایت فایده ندارد را رها کن. این یک توصیه راهبردی است در زندگی که در عرصه های مختلف زندگی، آدم می تواند از این توصیه الهام بگیرد و ازش استفاده کند. دَعْ مَا لَسْتَ مِنْهُ فِی شَیْ ءٍ. این جمله یک اطلاقی دارد. همه عرصه های زندگی را شامل می شود. انسان یک روحیه اینچنینی پیدا بکند. چیزی که برایش مفید نیست را ول کند. وقتش را صرف چیزهای بی فایده نکند.
🍀 ببینید این توصیه ها چقدر راهبردی و مخصوصا بعضی از آن ها کلان است و تمام عرصه های زندگی انسان را در برمی گیرد. البته این می تواند در زندگی خانوادگی و اجتماعی هم مورد توجه قرار بگیرد. دَعْ مَا لَسْتَ مِنْهُ فِی شَیْ ءٍ. رها یکن. بگذار کنار، هر چیزی که برایت فایده ای ندارد. این تعبیر دَعْ مَا لَسْتَ مِنْهُ فِی شَیْ ءٍ را از نظر ادبی دقت کنید. ما یعنی آنچه. مطلق است. از حرف زدن. از کارهایی که می خواهیم انجام بدهیم. قول. فعل. اشیاء. هر چیزی را. همه این ها را شامل می شود. حالا چه در مسئله مادی باشد یا مسئله علمی باشد، اخلاقی باشد. هر چیزی.
🔹دَعْ مَا لَسْتَ مِنْهُ فِی شَیْ ءٍ. نیستی تو از آن فی شیء این لست منه فی شیء کنایه از این است که چیزی ازش به دست نمی آوری. آنچه که چیزی از آن به دست نمی آوری را بگذار کنار. خیلی این توصیه ارزشمند است. طلایی است واقعا.
🌹دومین توصیه در این وصیت و نصیحت : وَ لَا تَنْطِقْ فِیمَا لَا یَعْنِیکَ حرف بیهوده نزن. اینقدر تاثیر داره در زندگی انسان. این ها همه دستور العمل های معنوی که در جهات معرفتی به انسان خیلی کمک می کند و انسان را خیلی پیش می برد. وَ لَا تَنْطِقْ فِیمَا لَا یَعْنِیکَ. ما لا یعنیک باز اینجا این کلمه را بخواهیم معنی بکنیم، عنی یعنی. عنی قصد کرد. یعنی قصد می کند. یعنی مقصود نیست. فایده ای برایت ندارد.
🌸وَ لَا تَنْطِقْ فِیمَا لَا یَعْنِیکَ هر حرفی که نه فایده برای دنیا دارد نه فایده برای آخرت دارد. حالا فایده دنیوی و اخروی برای گوینده یا شنونده. این را بگذار کنار. گاهی اوقات آدم حرفی می زند که از نظر زندگی دنیایی یک فایده ای دارد. خوب است. اشکالی ندارد. چون آدم باید معاش خودش را هم تدبیر کند. گاهی موقع فایده مربوط به معاد دارد. معنوی. ان هم خوب است. در بعضی از موارد، هم فایده دنیوی دارد هم اخروی. آن هم ارزشمند است. گاهی اوقات برای گوینده فایده ای ندارد ولی برای شنونده فایده دارد. استفاده می برد. این هم نیکوست. اما یک جایی، یک حرفی که هیچ یک از این فایده ها را ندارد. این می شود مالایعنیک. این کنار گذاشته بشود. و از این ناحیه چقدر انسان از نظر جسمی، عصبی، روانی، روحی سود می برد.
📚برگرفته از سلسله جلسات #حدیث_خوانی شرح وصیت نامه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به ابوذر، #جلسه_چهاردهم در تاریخ دوشنبه 1400/09/22
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_هفت
ادامه دارد...
📣کانال مدرسه علمیه الهادی علیه السلام
🆔@alhadihawzahqom
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
#وصیت #حدیث #رزق #خداشناسی #نیاز #فايده #رهاکن