eitaa logo
سلام فرشته
175 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
9 فایل
خدایا، قلب هایمان را آماده سلام کردن به فرشته هایت بگردان رمان ، داستان و کلیپ و پادکست هاي #تولیدی هشتک خورده انتشار مطالب با ذکر منبع، بلامانع است. فهرست مطالب: https://eitaa.com/salamfereshte/2162 نویسنده: #سیاه_مشق
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹ضحی لبخند زد و ادامه داد: - شما هم اگه مرخصی نیاز داری بهم بگو. ساعت کاری ای که داریم این مرخصی رفتن ها رو تعدیل می کنه. و دیگه؟ - دیگه اینکه مسئول امور مالی هم ایشونن. پس ما اینجا چی کاره ایم؟ - مسئولیت شما مشخصه که. همون طور که خودت خواستی، بخش سفارش گیری و ارتباط با مشتری و .. - مالی رو هم به من بده. من با مشتری ارتباط دارم اونوقت امور مالی باید دست اون خانم باشه؟! - اینم نکته ایه. حتما روش فکر می کنم. و دیگه؟ - حالا فعلا همین یک قلم رو درست کن. به دومیش هم می رسیم 🔻سحر خوب فهمیده بود طفیلی وجود ضحی ات که او الان اینجا سر می کند و حقوق خوبی می گیرد و همین دومی و طفیلی بودن، اعصابش را خرد می کرد. صندلی را از پشت میز شش نفره داخل سالن جلو کشید و رو به فریبا گفت: - عزیزم خون خودتو کثیف نکن. ضحی و لیدرش چه کاره این مملکت ان. اسمشه که مدیرن. والّا 🔸کمی مکث کرد و به سمت یخچال رفت. بطری شربتی را برداشت و ادامه داد: - سوء مدیریت رو اینا دارن چون خبر ندارن دزدا چپاول می کنند و می رن. کبک سرش تو برفه دیگه. والّا 🔸ضحی دیگر نمی خواست ساکت بماند اما هر چه فکر کرد، درگیری را صلاح ندانست. به سختی خودش را کنترل کرد و پرسید: - تبلتی که روی میز بود کجاست بچه ها؟ مطلب امروز رو باید عکس بگیریم و بفرستیم. - تبلت رو من بردم خونه کارش داشتم ضحی جان. نگفته بودی دست نباید بزنیم! - قاعده اش اینه که برای استفاده همینجاست. 🔻سحر تبلت را از کیفش در آورد و جلوی ضحی گذاشت: - نترس. نخوردمش! و لیوان شربتش را سر کشید. - اَه. اینام که همش آب و شکرن. 🔸فریبا که با جلوافتادن سحر، شمشیرش را غلاف کرده بود، پشت میز نشست. لیوانش را به سمت سحر گرفت تا از شربتی که می نوشید، برای او هم بریزد. ضحی تبلت را برداشت و دکمه دوربینش را زد: - با دوربینش عکس گرفتی ببینی چطوره؟ - بگیر ببین چطوره. چه کار داری من عکس گرفتم یا نه. 🔹ضحی به خاطر حضور فریبا، چیزی به سحر نگفت. یاد حرف پدر افتاد که همیشه می گفت در خویشتن داری، سرّی است که در مجادله کردن ولو با مغلوب کردن طرف مقابل، نیست. از گلدانی که روی میز بود عکس گرفت. گوشی اش را هم در آورد و با کمی تغییر زاویه دید، از همان گلدان عکس گرفت. تصاویر را با هم مقایسه کرد و گفت: - به نظرم خوب عکس می اندازه. نیازی به دوربین دیجیتال نداریم. - به نسبت دیجیتال، کیفیتش صفره. ولی کار با تبلت و پست گذاشتن راحت تره تا با دوربین. 🔸ضحی مجدد به تصویری که با گوشی گرفته بود نگاه کرد. گوشه سمت چپ تصویر را بزرگنمایی کرد و وقتی خیالش از مشخص بودن مدل دوربین مدار بسته داخل آپارتمان راحت شد، تصویر را با نت سیم کارت، به دایی فرستاد و زیرش نوشت: - ببخشید گل نداشتم درخچه تقدیم کردم. 🔹بعد از ارسال، تصویر را حذف کرد و مشغول گذاشتن پست آن روز شد. در فضای خالی تصویر، راه های ارتباطی با گروه را نوشت و اسم هر دو بیکارستان را انتهای مطلب گذاشت و مطلب را ارسال کرد. 🔸فرهمندپور که در حال دیدن ضحی بود، به تلفن آپارتمان زنگ زد. سحر گوشی را جواب داد. فرهمندپور خیلی گرم به سحر سلام داد و احوالپرسی کرد و از روند کار پرسید. - خانم سهندی اینجا هستند با خودشون صحبت کنین 🔻سحر گوشی را روی میز گذاشت و تکه ای از کیکی که فریبا به او تعارف کرده بود را داخل دهانش گذاشت. ضحی دست روی شانه سحر گذاشت و آرام پرسید: - کیه سحرجان؟ - معلومه دیگه. جناب رئیس. فرهمندپور. با شما کار دارن. گزارش کار می خوان بگیرن. 🔸ضحی با اکراه گوشی را برداشت: - سلام علیکم. الحمدلله. بله. فعلا چند مطلب تبلیغی بارگذری شده. مراجعه کننده ای نداشتیم نخیر. بله. چه وسایلی هستند؟ الان که زوده! بله. باشه مشکلی نیست. فقط جناب فرهمندپور، عرض شود برای مطالب اینستا، همین تبلتی که زحمتشو کشیدین کفایت می کنه. دوربینش خوبه. بالاخره این واحد بدون سکنه است. بله. هر طور صلاح می دونین. من وظیفه داشتم خدمتون عرض کنم. 🔻سحر به چهره جدی و جمله بندی های سنگین ضحی فکر کرد که آیا ضحی حس فرهمندپور را می داند و این طور جواب می دهد؟ باقی کیک را روی میز رها کرد. به ساعتش نگاه کرد و بشکنی برای ضحی زد و اشاره به ساعت کرد. کیفش را روی دوش انداخت و به همراه فریبا از آپارتمان بیرون رفت. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
هدایت شده از علیرضا پناهیان
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 غروب جمعه دلت گرفته؟ 💥از این فرصت فوق‌العاده استفاده کن! @Panahian_ir
✨معجزه است 🌀صدایش در گوش هایم پیچید: از کجا معلوم که او، فرستاده خدا باشد. محمد امین هست که هست. ادعای فرستاده خدا بودن، کم ادعایی نیست. او باید ادعایش را ثابت کند. ✅قرآن معجزه است. اعجاز به کار ویژه و خارق العاده ای می گویند که فقط، فرستادگان الهی می توانند آن را انجام دهند و مردم عادی، اگر تمام قوا و استعداد و نیروی خود را به کار گیرند، از آوردن مثل آن، عاجز و ناتوان هستند. 🔻تا به حال به این فکر کرده اید که آیا در هر مسئله ای، می شود معجزه کرد؟ 🔸اول اینکه معجزه، برای غیر پیامبر و فرستاده الهی ممکن نیست. 🔸دوم اینکه همین معجزه نیز، در امور ممکن الوجود، صورت می گیرد. ✍️اگر چیزی محال عقلی باشد، هرگز. معجزه در اشیا ضروری الوجود هم راه ندارد یعنی نه می توان ضروری را معدوم کرد و نه ضروری العدم را موجود کرد. 🌸ساده اینکه نمی توان نتیجه ضرب دو در دو را با معجزه، غیر چهار کرد زیرا نتیجه چنین ضربی، قطعی و ضروری است و نمی توان عدد پنج را به عنوان نتیجه آن ضرب، با معجزه ثابت کرد زیرا چنین نتیجه بودنش برای آن، محال و ضروری العدم است. اما علت این نشدن، زیباست. 📌اگر این طور بشود، لازمه اش از بین رفتن زیربنای مسائل عقلی است. اگر چیز غیرممکن، علیرغم حکم عقلی، با اعجاز به وجود بیاید، دیگر خود اعجاز هم که با همین عقل، تشخیص و سنجیده می شود قابل اثبات نیست. و بلکه بالاتر، حتی شناسایی خدا و وحی و پیامبر هم ناممکن می شود. 📚برای مطالعه بیشتر ر.ک: قرآن در قرآن، آیت الله جوادی آملی، صص89-91. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔻 انتشار برای اولین بار 🔰شرح‌حدیث | از جدل بیهوده و و عیب‌جویی و طعنه‌زنی پرهیز کنیم 🔹يا اَباذَرٍّ! لا تَكُن‏ عَيّاباً وَ لا مَدّاحاً وَ لا طَعّاناً وَ لا مُمارياً. 🔸پیامبر (ص) به اباذر فرمود: ای اباذر! عیب‌جوی این و آن نباش! که مدام انسان این و آن را تعییب کند، عیب این را بگیرد، عیب آن را بگیرد، عیب آن [دیگری] را بگیرد عیّاب یعنی کثیرالتّعییب؛ بعضی‌ها این جور هستند دیگر؛ مرتّباً در فکر این هستند که یک عیبی از کسی پیدا کنند و آن را ذکر کنند... 🔸نقطه‌ی مقابلش هم این است: مدّاحِ این و آن نباش! همین طور مدام تعریفهای زیادی، بیش ‌از حد؛ این هم مَنهی (نهش شده) است در این روایت. مدح زیادی هم همین جور است، حالا یک وقت انسان منصفانه در مقامی که لازم است تمجیدی از کسی میکند امّا اینکه همین طور مدام مدح یکی را بکند یا مدح همه را بکند یا مبالغه‌آمیز درباره‌ی کسی حرف بزند و مدح بکند، ممنوع است؛ بخصوص مدح صاحبان قدرت و ثروت که عیب آن و زشتی آن خیلی بیشتر هم هست. 🔸طعنه‌زن به این و آن [نباش]. طعنه‌زنی غیر از عیب‌جویی است. کارهای افراد را طعنه میزند، یک چیزی را در یک کسی مستمسک قرار میدهد. می‌بینیم دیگر این روزها طعنه زدن به این و آن متأسّفانه رایج است بخصوص در این مطبوعات و روزنامه‌ها و مانند اینها. یک کسی یک حرفی زده که مثلاً یک‌ خرده‌ای به نظر مبالغه‌آمیز می‌آید؛ این را به یک شکلی، [مثلاً] مسخره‌آمیز تیتر کنند در روزنامه و بزرگ کنند. 🔸️ و اهل جدل هم نباش. «ممارات» یعنی مجادله کردن، مباحثه‌های بیخودی؛ سر یک چیزی کوچکی یا بحث علمی یا بحث غیر علمی مدام سر و کله زدن و مدام بحث کردن و مدام استدلال کردن و مانند اینها. خب همه‌ی حرفهای دنیا را میشود یک دلیلی برایش ذکر کرد، و بر همه‌ی دلیلهای دنیا هم میشود یک اشکالی ــ وارد یا ناوارد ــ وارد کرد؛ این [یکی] به آن اشکال کند، آن به این اشکال کند؛ تمام‌شدنی نیست. ۱۳۸۵/۵/۱۵ ▪️شرح حدیث اخلاق توسط رهبر انقلاب در جلسه درس خارج فقه 🔍 مطالعه شماره جدید نشریه خط حزب الله👇 https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=47940
🔹گوشی تلفن، هنوز دست ضحی بود و داشت به حرفهای فرهمندپور گوش می داد: - پک های مختلفی آماده کنین. برخی دو قلم جنس داشته باشن و برخی شون بیشتر. قیمت ها هم که متفاوت می شه خودتون واردین. اینکه می گم پک های مختلف هم برای فروش بهتره هم رعایت سلیقه مشتری و هم کم هزینه تر شدن. فقط پکی بفروشین. تکی نباشه. این خودش ی شگرده. - بله متوجه ام. این جور مسائل مربوط به فروش رو سحر خانم به عهده گرفتن که همین الان رفتن والا گوشی رو می دادم خدمتشون. جناب فرهمندپور، دو روز آخر هفته رو بنده نمی تونم بیام. مشکلاتی دارم که باید بهشون رسیدگی کنم. از نظر شما مشکلی نیست؟ - اختیار دارید. شما خودتون رئیس هستید نیازی به اجازه گرفتن از بنده نیست. 🔻ضحی از طولانی شدن مکالمه، معذب بود و می ترسید زبان احساس فرهمندپور باز شود و حرفهایی که مناسب نیست را بشنود. برای همین بدون مکث خاصی گفت: - متشکرم. با اجازه تون خانم ها رفته ان. باید برم در رو قفل کنم. امر دیگه ای اگر ندارید خداحافظی می کنم. 🔸چند ثانیه ای مکث کرد اما مهلت چندانی نداد که فرهمندپور بخواهد چیزی بگوید. خداحافظی گفت و گوشی را قطع کرد. بدون اینکه عکس العمل خاصی در رفتارش نشان بدهد، تبلت را داخل کشوی میز گذاشت و قفلش کرد. کیفش را برداشت و گوشی به دست، از آپارتمان خارج شد. کلید را داخل قفل انداخت و هر سه قفل آن را چرخاند. داخل آسانسور شد و قبل از اینکه پیامک عباس برسد، برایش نوشت: - کارم تموم شده. دارم می رم خونه. دوش می گیرم که ان شالله با هم بریم خرید. مرخصی هم گرفتم. شما می یای دنبالم ؟ 🔻به محض ارسال، پیامک عباس آمد: - سلام عشقم. رفتی خونه خبر بده که بیام دنبالت بریم خرید. منتظرتم. ضحی از هم زمانی پیامک ها خندید. سوار ماشین شد و به سمت خانه حرکت کرد. 🔹خرید مختصر ضحی، چند ساعت بیشتر طول نکشید و برای خوردن شامی ای که مادر زحمتش را کشیده بود، به خانه برگشتند. کیسه های خرید را روی تخت گذاشت. در فاصله ای که عباس تجدید وضو می کرد، لباس عوض کرد و به همراه عباس، سر سفره نشست. 🌸حس خوش کنار عباس بودن در حضور پدر و مادر و خوردن شامی دست پخت مادر لای نان بربری که پدر خریده بود، اشک را به چشمانش آورد. عباس متوجه تغییر حالت ضحی شد. موقع خرید هم بغض ضحی را چند بار دیده بود و می دانست به خاطر دلتنگی است. مادر، به وجود آمدن این حالت را برایش گفته بود و توصیه کرده بود هوای عروست را داشته باش. عباس لیوان دوغی پر کرد و دست ضحی داد و لبخند شیرینی هدیه اش کرد بلکه سفره اشکش را پهن نشده، جمع کند. ضحی دوغ را جرعه جرعه و به سختی خورد و بغضش را با آن، قورت داد. با خوردن دوغ، تازه فهمید که چقدر تشنه است. پارچ را برداشت. برای مادر و پدر و عباس دوغ ریخت. لیوان خودش را هم مجدد پر کرد. جای حسنا و طهورا خالی بود اما می دانست که مادر، بهترین کار را کرده. طهورا، زهره را کنار خودش نشاند و صدایش را بلند کرد: - زن داداش اشکال نداره برای زهره بکشم؟ 🔸کف گیر را برداشت و همزمان با اجازه ماکارونی را ها داخل بشقاب روی هم ریخت. کوه بزرگی درست کرد و جلوی زهره گذاشت. نگاه مات زهره به کوه ماکارونی، دهانش را باز کرد: - وای چقدر زیاد - زیاده؟ من که بچه بودم دوبرابرشو می خوردم. یعنی تو نمی تونی بخوری؟ بیا حالا ببین برای خودمم می کشم 🔻چند روزی بود زهره، درست غذا نمی خورد. طهورا حدس می زد به خاطر ازدواج ضحی و وابستگی زهره به ضحی است. به سفارش مادر، از ظهر به خانه دایی رفته بود و با زهره بازی می کرد. گاهی حواسش به خواستگاری که قرار بود بیاید پرت می شد اما سعی می کرد توجهی نکند. از مادر خواسته بود خواستگاری را یک هفته عقب بیاندازند و مادر هم به خاطر کارهای عروسی ضحی، قبول کرده بود. حسنا پشت میز دایی، درس می خواند و هر از گاهی برای هواخوری، به کمک طهورا می آمد و با زهره بازی می کرد. 🔹زهره، چنگالی که طهورا روی هوا نگه داشته بود را گرفت و داخل ماکارونی ها کرد. آن را چرخاند و به سمت دهانش برد. به جز سه چهار رشته، بقیه ماکارونی هایی که روی چنگال بود به سمت بشقاب، سرازیر شد. طهورا خندید. قاشق را به سمت طهورا گرفت و گفت: - آماده مسابقه هستی؟ تا مامانت می یاد، می تونی جلو بزنی. من صبر می کنم زن دایی که اومد شروع می کنم. بدو بخور که برنده بشی. من تو مسابقه به هیشکی رحم نمی کنما. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
آماده ای؟
📿 تسبیحی (تربت کربلا اگر باشد که عالی. ثوابش ضربدر هفتاد می شود) برداریم و به تاسی از امام زمانمان، ارواحنا له الفداه که برای همه مومنین و مومنات و .. استغفار می کنند و بارها و بارها برای ما و خطاهایمان طلب بخشایش کرده اند، ✨ از خداوند، طلب رحمت و مغفرت و بازگشت به سوی او را برای همه مومنین و مومنات بکنیم و صد بار بگوییم: استغفر الله استغفرالله استغفرالله 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
🔗سر سلسله علت ها 🔹چوب را بیانداز. موسی علیه السلام چوب را انداخت و تبدیل به مار بزرگی شد. چه شد که تبدیل به مار شد؟ بی هیچ علتی؟ نمی شود! آیا خارق العاده بودن معجزه، به معنای بی علت بودن آن است؟ 🌸این طور نیست که معجزه، خارج از چارچوب علت و معلول حاکم بر این جهان صورت بگیرد. اعجاز هم عللی دارد که پنهان است و صاحب معجزه است که از آن علل خبر دارد و چون افراد عادی، خبر ندارند نمی توانند اعجاز را انجام دهند. جریان شتر حضرت صالح و طوفان حضرت نوح علیهم السلام هم برپایه علت و معلول ایجاد شده اما به طور عادی، زمان زیادی می خواهد تا آن ها به وجود آیند که به امر الهی، در مدت بسیار کوتاهی تحقق پیدا کردند. 💠قرآن کریم بر اصل علیت که یکی از اصول و ضروریات عقل است، صحه گذاشته و همه موجودات جهان را نیازمند علت دانسته و آن ها را مخلوق خدا می داند: اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيءٍ (1) 🌱هیچ جنبنده ای در جهان، وجود ندارد که زمامش دست خدا نباشد(2) و سنت غیرقابل تغییر(3) خداوند، بر پایه ریزی سراسر هستی بر نظام علی و معلولی، قرار گرفته است. 📚برای مطالعه بیشتر ر.ک: قرآن در قرآن، آیت الله جوادی آملی، صص 93-96. پی نوشت: 1. سوره زمر، آيه 62. 2. سوره هود، آيه 56: إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ 3. سوره فاطر، آيه 43: فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
⏰ اذان مغرب، ساعت چند است؟ 📌چک کن اذان مغرب به افق شهرتان ساعت چند است. به ذهنت بسپار و برنامه ات را به گونه ای بریز که پنج دقیقه قبلش، آزاد باشی تا وقت کنی کمی تلاوت آیات پر نور را داشته باشی و اول وقت، نمازت را بخوانی. ☘️خدایا توفیق نماز اول وقت خواندن را به همه ما بده.. 🌹اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم🌹 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
وضو گرفتی؟
📿 موافقی امشب، یک دور تسبیح استغفارمان را از طرف (علیهاالسلام)، هدیه کنیم به همه مومنین و مومنات؟ مطمئنم موافقی. چی بهتر از دعای مادر❤️🌹 پس شروع می کنیم: خدایا ما ای ها، به تاسی از امام زمانمان، ارواحنا له الفداء، طلب رحمت و مغفرت، برای همه مومنین و مومنات می کنیم : استغفر الله استغفرالله استغفرالله 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte