eitaa logo
سلام ایرانی
1.5هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
12.4هزار ویدیو
151 فایل
فقط همین کانال برای اطلاع از همه ی اخبار و تحلیل های مهم منطقه می تونه کافی باشه
مشاهده در ایتا
دانلود
ای باشهید مدافع حرم بهمن قنبری # ، ازهمر زمان ودوستانم ازدوران دفاع مقدس بود. به مشکلات جسمی که داشت ازدیده بانان ماهروتوانمندی بود که درهرعملیات های افندی وپدافندی دوران دفاع مقدس نقش وبژه ای داشت. سلحشوری وشهادت طلبی اش خیلی بالا بودوبرایش شهادت شهدی گوارا بود. ازجاماندگان دوران دفاع مقدس بود که دوستانش ویارانش معراجی شده بودند وبهمن دردنیای خاکی بدنبال سرنوشت جدیدی میگشت. مسیرراگم نکرد وولایت مداری وسیره شهدایی روش ومنش اودرزندگی وکارهایش بود. جهاد فی سبیل الله دردفاع از حرمین شریف گشوده شده بود. وبهمن دلتنگ این باب بودتاباردیگر به میدان بیاید وحماسه آفرینی کند اما با شرایط جدید که هم همسر وفرزندان و..... داشت. وتلفنی پیگیری می‌کرد ومیگفت که مراباخود رابرای دفاع ارحرم اهل بیت علیهم السلام ببربد. حقیر کاملا ازتوانایی او آگاهی داشتم وجایگاه اورا درمیدان نبرد لمس میکردم. او دردوران دفاع مقدس بارها تامرز شهادت پیش رفته بودوازنظرمهارت ومسولیت درجایگاه فرمانده گروهان ویژه دیده بانی تیپ شهدای الحدید ("ادوات و ضدزره) لشکر ویژه 25 کربلا قرارداشت. ، فعلی لشکر، اورانمیشناختند ونسبت به حضورش درجمع رزمندگان اسلام برای نبرد باتکفیریها ابهام وشک داشتن وپیش خودشون میگفتن که این پیرمرد وجانباز چکار میخاد کنه؟ چرا حاجی، اورادرلیست اعزامی قرارداده است؟ ، دونفر، ازدوستان، مستقیم ازخودم درمسیر راه کاروان عشق سوال کردند. بهشون گفتم، دوستان، بنده بهمن را ازدوران دفاع مقدس می شناسم اوگوهری گرانبهاست که دنیای تجربه ومهارت های تخصصی وصفات انسانی رادرخودش داره، خیلی توی ماموریت بکارخواهدامد. دوستان باتعجب حرف های بنده راگوش می‌کردند ولی یقین به حرف های بنده نداشتند. محمود رادمهر، بدلیل، حضورش درگروه توپخانه لشکری، شهید بهمن رامیشناخت (البته شناخت محدود)، جبهه خان طومان شدیم، وانجا میدان کارزار وامتحانات ونشان دادن هنرهای مردان خدابود. بهمن قنبری و محمود رادمهر دریمین ویسار جبهه خان طومان چه هاکردند. آرامش، آسایش، راحتی وخواب و... رابا انجام واجرای انواع آتش‌ها گرفتند. مکان ونقطه ای از منطقه استقرارومیدان عمل دشمن اززیرچشمان آنان مخفی باشد. تلفات وارده با دشمن با ندای زیبای: مارمیت اذرمیت ولکن، مارما، این شهیدان عزیزبود. بهمن، حج خود رادرجهاد انجام داد وباپرتاب وهدایت گلوله، برروی یاران شیطان، رمی جمرات میکرد. های خان طومان 95، نبردهای آتشینی با تکفیری ها داشت تااینکه درعصر روز 16 اردیبهشت بر اثر اصابت گلوله های راکت انداز های گراد غربی هابه تکفیری ها، بشهادت رسید. یگان، وفاطمیون عزیز درطول یکماه نبرد درخان طومان، بخشی ازاین گوهر گرانبهاراشناختند. واوراحبیب وچشمان بصیر یگان ویژه 25 کربلا درمیدان خان طومان می دانستند. وبرای همیشه، نام حبیبی ازحبیب های لشکر دردل رزمندگان لشکر عملیاتی 25 کربلا ولشکر فاطمیون ثبت وماندگارشد. روحش شاد و راهش پررهرو باد. سرتیپ دوم پاسدارحمید رضا رستمیان ازفرماندهان جبهه مقاومت ما رو به دوستانتون معرفی کنید👇 https://eitaa.com/salamiraniaziz ┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
@بسم الله الرحمن الرحیم @ ای از جبهه مقاومت اسلامی # # ماه سال ٩۴ ه ش بود که حدودا پس از پنجاه وپنج روز حضور درجبهه مقاومت اسلامی قصد برگشت به وطن اسلامی ایران راداشتیم. نبرد درمنطقه جنوب غربی حلب سوریه، اکثرا جنگ روستا به روستا وخانه به خانه بود. طبیعی بود که خانه های درروستاها وشهرها تبدیل به سنگرهای دفاعی طرفین میشدند. مدتی را در خانه های شهرالحاضر درجنوب غربی حلب بودیم. درروزهای اخرحضورمان، یک خانواده سوری به ساختمان استقرار مون مراجعه کرد ودرخواست ورود به ساختمان رابااصرارزیادداشت. نگهبانان گفتم که این خانواده را متوجه کنید اینجا ، منطقه نظامی محسوب میشه ونباید غیر وارد این محوطه بشوند. ولی اصرار زیاد خانواده سوری ماراوادارکرد که برای لحظاتی مجبورا به محل استقرار مان وارد شوند. (چندنفرداخل ساختمان بودیم) به حاج آقا (شیخ) گفتم ببین چه میگوید؟ اتاق به اتاق را رفت وبه وسایل شخصی داخل کشوها، کمدها و...... نگاهی انداخت ودرزیرلبانش مطالبی رامیگفت. شیخ گفتم، حاج آقا چی میگوید؟ حاج آقا گفت :داره تشکر میکنه ومیگه این خونه با وسایلش امانت دست شماست به شیخ که مترجم زبان عربی بود گفتم بهش بگین که مانماز می‌خونیم راضی باشن. شیخ بهشون پیام را رسوند. گفتن، راضی هستیم، علی الراسی، ولی امانت مارو حفظ کنید. خداحافظی کردند و رفتن. ، سه روزبعد همون خانواده با نفرات بیشتری دوباره امدند. دوستان گفتم چرااینهامارو ول نمی‌کنند؟ دوباره اصرارزیاد که بیاییم داخل خونه. متاسفانه زن بودند وتوانایی بازرسی آنها رانداشتیم نکنه که انتحاری باشن وهمه مارو یکدفعه آسمونی کنند.!!!!! مجبورا گفتیم بیایند دونفر زن بودندودوباره اتاق به اتاق وسایل داخل کمدها، کشوها، و..... را چک میکردند. یکی از آن خانوم هاخوشحال ودیگری ناراحت بود. ظاهرا، همسایه هم بودند، صاحب خونه ای که مادران مستقر بودیم به آن خانوم همسایه اشاره می‌کرد و می‌گفت ببین تمام وسایل بنده همه سرجایش هست وهیچ چیزی کم وکسر نشده وخوش حال بود که ما توی ساختمانشون هستیم. ، صدایی از اون خانوم دیگری بلندشد وجملاتی رابه عربی میگفت والفاظ تندی بکارمیبرد. حاج آقا گفتم، این خانوم چی میگه؟ ظاهرا خطابش به ماهاست وداره فحش می دهد؟ گفت، بله درسته. میگه چرا شما ایرانی‌ها توی ساختمان ما که بغل دستی بود نرفتید؟ ومواظب اموال بنده هم میشدید!!! حاج آقا، یطوری توجیه اش کن که ما به دلخواه توی این خونه ها نیآمدیم. براساس اضطرار ونیاز دفاعی مستقرشدیم. زن برسروصورت خودش میزد واشک می‌ریخت که این خونه همه چیزش سرجایش هست وخونه بغلی که مربوط به خودش بود خرابه شده. کردند وموقع خداحافظی گفتن، امانت، امانت راحفظ کنیدوموقع خروج به کسی ندهید ماقراربرای زندگی مجددا به خونه خودمون بیاییم. روز بعد آمدند ومادر حال تخلیه ساختمان بودیم. بالغ بر دوازده هزار لیر که جزئی ازمخارج یگان مون بود رابه شیخ دادم گفتم به صاحب منزل تقدیم کن. بهش بگو، هم ازما راضی باشه واگر هم اشکالاتی وخرابی هایی پیش آمده را درست کنه. منزل که نامش خدوج(خدیجه) بود.خیلی خوشحال شد. پول هاراگرفت ودایما بازبانش تشکرمیکرد. برخوردورفتار اسلامی وخوب ما وسایر عزیزان درجاهای دیگرباعث شده بود که ما ایرانیها را سمبل انسانیت وبزرگی بدانند. ان روزهای طلایی دفاع از حرم وحریم اهل بیت علیهم السلام گرامی باد. (انصار الولایه) «سلام ایرانی» ما رو به دوستانتون معرفی کنید👇 https://eitaa.com/salamiraniaziz •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
@بسم الله الرحمن الرحیم@ ای با شهید مدافع حرم علی جمشیدی # # ماه 94 بود که برای ملاقات ودیدارباجانباز مدافع حرم برادر روح الله جمشیدی، باتفاق دوستان گردان امام حسین علیه السلام شهرستان نور، به منزل پدرشون رفتیم. روح الله، مجروح ودرحال درمان بود، درد و رنج میکشید. همه اعضای خانواده بویژه، شهید علی آقا، پرستارویژه برادرمجروحش بودند. پس از احوالپرسی، وجویای حال واحوال، متوجه شدم که علی اقا بااشاره با برادر روح الله که مجروح بود صحبت ومطالبی را رد وبدل میکنند. فهمیدم به آقا روح الله که بیشتر بنام فیروز معروف بود گفتم چیه؟ آقا روح الله گفت، این علی اقا خیلی دوست داره برای دفاع از حرم وحریم اهل بیت علیهم السلام بره سوریه. گفتم، علی اقا، الان داداش فیروز مجروح و درد و رنج داره، کمکش کن خوب بشه. ان شاء الله بعدا نوبت شماهم میشه. با جواب ماقانع نشد. با اشاره به برادر مجروحش اشاره ومطالبی را ردوبدل می‌کردند. متوجه میشدم. گفتم چی شده بازهم قانع نشدی؟ آقا سکوت اختیارکرده بود وسرش پایین بود، فشارزیادی به خودش واردمیکرد تامجوز حضوربرای دفاع از حرم رابگیرد. چهره اش قرمز سیاه، سفید میشد ودرون خود التماس دعا ویژه وتوسل ویژه ای به حضرت زینب کبری س) داشت. تاکارش برای اعزام درست بشه. آقا روح الله، درخواست کرد حاج آقا هرطوری هست علی آقا رادفعه بعد باخودتون ببرید. نگاهی به علی آقا انداختم وسراسر عشق وصفا وسلحشوری رالمس میکردم گفتم، باشه، ان شاء الله، دفعه بعد داریم میریم همراه مون تشریف بیار. یک نفس تازه وبزرگی کشید. انگار آخرین نفسش بودکه آرام گرفته بود. خیلی خوشحال بود وعلی آقا ازهمین حالا که بهشون قول داده بودیم شهید بود. فروردین ماه سال 95 عازم سوریه شدیم وعلی آقا دراین کاروان قرارگرفته بود. این بنده خوب خدا، حماسه هاافریدونهایتا درسحرگاه شب 17اردیبهشت 95 درخان طومان آسمانی شد. روحش شاد و راهش پررهرو باد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. (انصار الولایه) «سلام ایرانی» ما رو به دوستانتون معرفی کنید👇 https://eitaa.com/salamiraniaziz •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
💢 یداله صادقی : ۱۳۴۲ _ساری( روستای پرکوه) :۱۶ بهمن ۱۳۶۲ _مهران : اصابت ترکش به شکم : ملامجدالدین ساری 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🕊 . «صبح روز عمليات، آرام و قرار نداشت! سپاه چهارم عراق با تحرّكات خود، عرصه را بر بچه ها تنگ كرده بود. شهيد صادقي به همراه شهيد عالي، دست به يك اقدام شجاعانه زدند. حمل اَدوات و آر.پي.جي 11 در بالا بردن از سراشيبي كوه­هاي مهران سخت بود، امّا يدالله بدون واهمه از اين اسلحه براي نابودي دشمن استفاده كرد و هنگام اصابت گلوله، نواي حسين حسين شعار ماست، شهادت افتخار ماست، سر داد.» . 📩 : مادرم ؛ سخنی چند با تو دارم: تو خود می دانی که هروقت کنارت می نشستم و با تو سخن می گفتم به تو می گفتم که تنها آرزوی هر مسلمان واقعی شهادت است و این آرزو نیز در دل من پرورش یافته و دیگر تاب ماندن در این زندان را ندارم زیرا عزیزی عزیزتر از شما را یافتم که به همین زودی به مهمانی آن عزیز خواهم رفت.🕊 . «سلام ایرانی» ما رو به دوستانتون معرفی کنید👇 https://eitaa.com/salamiraniaziz •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
@@@پندواندرزهای حکیمانه شهیدان @@ ای از شهید چمران / یک شب در تنهایی همانطور که داشتم می‌نوشتم، چشمم به یک نقّاشی که در تقویمی ‌چاپ شده بود، افتاد. یکی از نقّاشی‌ها زمینه‌ای کاملا سیاه داشت و وسط این سیاهی، شمع کوچکی می‌سوخت که نورش در مقابل این ظلمت، خیلی کوچک بود. زیر نقّاشی به عربی شاعرانه‌ای نوشته شده بود: من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی کوچک، فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان می‌دهم و کسی که دنبال نور است، این نور هر چقدر کوچک باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود. شاد و راهش پررهرو باد. صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. 🗳🇮🇷 «سلام ایرانی» ما رو به دوستانتون معرفی کنید👇 https://eitaa.com/salamiraniaziz •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
💢 سید محمدتقی هاشمی نسب گرجی ( ) : والفجر هشت / ۱۳۶۵ . ▫️// همسر شهید : وقتي به جبهه اعزام شد، دختر دومم هفده روزه بود.پنج ماه خبری ازش نشد و مرخصی نیامد. زمانی هم که بر‌گشت، دخترم پنج ماهه شده بود. وقتي به اتاق رفت گفت: اين بچه‌ی كيه؟ گفتم: وحيده ست. بعد با تعجب زياد، بغلش کرد و شروع  به بوسيدنش کرد.»    هدیه به ارواح طیبه امام و شهدا صلوات🌹🍃 . «سلام ایرانی» ما رو به دوستانتون معرفی کنید👇 https://eitaa.com/salamiraniaziz •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
✈️ . ▫️ / پدر شهید گرجی پور (بهشهر): من و فرزندم عباس علی در جبهه دهلران با هم هم رزم بودیم. یک روز من بیرون چادر روی تپه ای تنها نشسته بودم که دیدم دو نفر با موتور به سرعت به طرف من می آیند. ایستادم تا ببینم چه کسی به سمت من می آید. از بس چهره آنها را خاک گرفته بود قابل شناسایی نبودند. راننده موتور را شناختم. پسرم عباس علی بود. اما ترک او را نشناختم. چون چهره او شدیدا از گرد و غبار پوشیده بود .کنار من ترمز زد دیدم شهید نورعلی نقدی می باشد. گفتم: چرا اینقدر گرد و خاکی هستید؟ پسرم گفت: از بس هواپیماهای عراقی بمباران می کردند اینطوری شدیم و در مسیر برگشت به سختی از دست آنها نجات پیدا کردیم. بعد عباس علی گفت: بابا هواپیمای عراقی ره موشک جا بزومی (ما یک هواپیمای عراقی را با موشکمان زدیم)... که با شنیدن این حرف پسرم بسیار خوشحال شدم و از خدای بزرگ به خاطر دادن چنین فرزندی تشکر کردم. شهدا را یادکنیم باذکر زیبای صلوات🌹 . «سلام ایرانی» ما رو به دوستانتون معرفی کنید👇 https://eitaa.com/salamiraniaziz •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
ای ازحماسه های کربلای خان طومان ٩۵ه ش.# /غروب روز ١۶ اردیبهشت، تاریکی های شب برتمامی جبهه خان طومان حاکم شده بود. ها ادامه داشت دشمنان تکفیری تمام توانشان رابرای تصرف کامل جبهه خان طومان وارد عمل کرده بودند. اما، رزمندگان اسلام باتوکل برقدرت خدای قهار، بزرگترین مانع دسترسی لشگریان شیطانی استکبار جهانی دراین منطقه بودند. ومقاومت، ساختمان به ساختمان، ازباغی به باغ دیگر ، موضع به موضع، با کمترین پشتیبانی های آتش و.... صورت می گرفت. نیمه های شب، دشمن موفق به تصرف بخشی از جبهه خان طومان شده بود. خان طومان، تل های نصر، موقعیت های مالک ١،٢و تونل دوقلو، محمل بلغور و...... همچنان توسط رزمندگان اسلام حفظ شده بود. تل(ارتفاعات) نصر، نیروهای سوری وتعدادی از نیروهای یگان ویژه ٢۵کربلا وفاطمیون مستقر بودند تا ازان منطقه، دشمن مارو غافلگیر نکند. دستگاه تانگ تی ٩٠روسی هم برروی تل نصر مستقر بود ودرصورت اضطرار شلیک میکرد. درنیمه شب فوق، استفاده ازشلیک های تانک تی ٩٠روسی ضرورتا باید انجام میگرفت. ونماینده یگان ویژه ٢۵کربلا برای بکارگیری این تانک برادر حسین (ابوزینب) بود. معمولا با بی سیم، مورد شلیک اعلام میشد تااسیبی به خودی نرسد. بی سیم ابوزینب به لهجه مازندرانی گفت، وچا، مواظب باشید (بچه ها، مراقب باشید) پیرزن ٩٠ساله خوانه کلش بکنه. (پیرزن ٩٠ساله می‌خواهد صرفه کنه!!!!!) برای مون خیلی جالب بود که ابوزینب بدون کد رمز بی سیم، ازاین جمله استفاده کرده بود. این پیرزن ٩٠ساله، همان تانگ تی ٩٠روسی بود که آن شب باتوجه به سیستم پیشرفته ای که داشت حدودا ٣٠،۴٠تایی صرفه (شلیک) کرد وتلفات وخسارت سنگینی به تکفیری ها واردنمود. با تمام شدن گلوله ها، تانگ تی ٩٠ روسی، (پیرزن ٩٠ساله) به عقب انتقال داده شد تا درشرایط سخت تر بدست تکفیری هانیفتد. ان روزگاران یادباد. های حماسه سازان کربلای خان طومان ٩۵ه ش گرامی باد. (انصار الولایه) «سلام ایرانی» ما رو به دوستانتون معرفی کنید👇 https://eitaa.com/salamiraniaziz •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
ای از کربلای خان طومان ٩۵ه ش. /عصر روز ١۶اردیبهشت نزدیک به اذان مغرب بود. های سخت وسنگین ازظهر همین روز تا غروب انجام گرفته بود. تعدادی از رزمندگان فاطمیون، زینبیون، سوری، ایرانی مجروح و شهید ودرمقابل دهها نیروی عملیاتی تکفیری هاکشته وزخمی شدند. وتاب درگیری ها، مکالمات بی سیم از وضعیت ها وروایت هاحکایت داشت. بستی درجبهه خان طومان بوجود آمده وباید چاره ای اندیشیده میشد. عبدالله، مفقود الاثر بود وخبری ازش توی شبکه بی سیم نبود. بنظرمیرسید که عبدالله هم آسمانی شده است. رحیم کابلی، فرمانده میدانی شده وکارهای منطقه جلویی نبرد را پیگیری وهدایت میکرد. بی سیم باهم ارتباط داشتیم پیغام وپیام ها مکالمه میشد وبعضا توسط پیک خودرویی ردوبدل میشد. از وقت اذان مغرب گذشته بود نکاتی را پشت بی سیم به حاج رحیم کابلی گفتم واو هم گرفت. مکالمه، حاج رحیم گفت، حاجی، به احمد بگویید کمی برایمان نقل ونبات شکمی (اب، غذا) بفرسته. رحیم، اهل محاسبه، مراقبه، معاتبه، معاقبه بود ونفس اماره اش را اسیرخودش کرده بود. گیرودار جنگ باتکفیری ها، روز عید مبعث که مصادف با ١۶اردیبهشت بود را روزه گرفته بود. برای افطاری اش، اعلام کرده بود که برای بچه ها وخودش شکمی(اب وغذا) ببرند. به موقعیت احمد ١،٢،٣ و...... گفته شد تا دراسرع وقت ازراه های مطمئن اب واذوقه، مهمات و..... برای خط درگیر ببرند. الحمد لله اقدام شد وبچه ها دلی از غذا درآوردند. رحیم، روز قبل به بچه‌ها اعلام کرده بود که بچه هافردا عید سعید مبعث هست اگرمیتونید روزه بگیرید که خیلی ثواب داره. بی سیم برادر ابوامیر (قرارگاه) اعلام کرد که حاج رحیم، فردا شرایط سخت نبرد هست بچه هانباید روزه بگیرند وضعف داشته باشند. رحیم گفت بنده فقط اطلاع رسانی کردم و پیشنهاد کردم. ولی خودش و...... روزه داشت. رحیم، ساعاتی پس از افطار، در یک رزم سلحشورانه به درجه رفیع شهادت نائل گشت. روحشون شاد و راهشون پر رهرو باد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. (انصار الولایه) «سلام ایرانی» ما رو به دوستانتون معرفی کنید👇 https://eitaa.com/salamiraniaziz •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
@بسم الله الرحمن الرحیم. ای از کربلای خان طومان ٩۵ه ش.(شماره ۴، شهید مجید سلمانیان ). /روز ١۶ اردیبهشت، مصادف با روز عید مبعث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بود. الاسلام مجید سلمانیان، اهل کرج وبعنوان مسئول فرهنگی و تبلیغات تیپ امام حسن مجتبی علیه السلام (یگان ویژه ٢۵کربلا) بود. روحانی شجاع، ایثارگر، جهادی، شهادت طلب بود که می‌گفت بنده مجوز حضورم را برای دفاع از حرم وحریم، از حضرت زینب کبری س) گرفتم. بدنبال روزی شهادت درکنار روزی ونعمت جهاد فی سبیل الله بود. وکردار شیخ مجید بسیارجذاب وخیلی سریع بارزمندگان اسلام انس میگرفت. های ماه رجب، جزبرنامه های موردنظرش بود. برای تدارک عید مبعث وجشن ان به شهر حلب رفت وازطریق فرهنگی و تبلیغات قرارگاه حضرت رقیه (س) مقداری وسایل، شیرینی وشکولات تهیه کرد وبه جبهه خان طومان اورد. عید مبعث، شب آماده باش ١٠٠درصد برای آمادگی هابود. درشرایط فوق، شیخ مجید، درسنگر ها جشن عید را اجرا کرد. شادی و لبخند وبمب روحیه بود واین شادی وروحیه رابه رزمندگان تزریق میکرد. عید مبعث گذشت وروز ١۶اردیبهشت ساعت ١٢ظهر، هجوم سوم دشمنان با اجرای آتش های پراکنده وسپس پرحجم شروع شد. مردان آسمانی شروع شده و آنانی که وعده شهادت را گرفته وباید به حجله گاه عشق الهی میرفتن سرازپانمیشناختند. خود شیخ مجید، ازان جنس آدم هابودکه روزیش راباالتماس وزاری ازبزرگ بانوی جهان اسلام گرفته بود. روز واقعه، سیزده شهید مازندرانی ویک شهید کرجی، تعدادی ازفاطمیون و...... پروازی شدند وبرسفره پرنعمت وبرکت حضرت رسول اعظم (ص) متنعم گشتند. مجید سلمانیان، این رزمنده ومبلغ باصفا وباخدادرسحرگاه ١٧اردیبهشت درحالی که پابه پای رزمندگان اسلام باتکفیری های ملعون می‌جنگید ویاری شان می‌کرد مورد اصابت تیرهای کینه دوزانه سلفی های تکفیری قرارگرفت، مجروح وسپس عاشقانه شهادت راکه آرزویش بود به آغوش گرفت وبه مقام عندربهم یرزقون رسید. پیکرش چندسالی درکربلای خان طومان ماند وپس از آزادسازی مجدد آن سرزمین وبا تلاش گروه های تفحص، کشف، شناسایی، به وطن اسلامی ایران برگشت. نام و یادش همیشه دربین مدافعان حرم وهمه رهروان شهیدان زنده است ، (دراردیبهشت اتفاق افتاد) مجموعه ای از ویژگی ها و خاطرات این شهید، تدوین، چاپ و منتشر شده است. روحشون شاد و راهشون پر رهرو باد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. (انصار الولایه) «سلام ایرانی» ما رو به دوستانتون معرفی کنید👇 https://eitaa.com/salamiraniaziz •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•