eitaa logo
صالحان موعودحوزه۳۵۸
85 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
5.5هزار ویدیو
30 فایل
کانال خبری واطلاع رسانی صالحین ✅ بازتاب اخبار سیاسی،فرهنگی و اجتماعی ✅ تبیین گام دوم انقلاب ✅ روشنگری پیرامون موضوعات سیاسی ✅ تبیین مهدویت وعصرظهور ارتباط بامدیر: 🆔 @Fatemeh51420
مشاهده در ایتا
دانلود
🙏 ❄️ وقتی هوا سرد میشه؛ - عضلاتم رو منقبض می‌کنی که رگ‌ها تنگ بشن و حرارت کمتری به سطح بدنم بیاد تا دمای مرکزیِ بدنم حفظ بشه... - فعالیت غده‌های تولیدکنندهٔ عرق رو متوقف می‌کنی تا پوستم یخ نکنه.. - عضله‌هایی که به موهای ریز پوستم چسبیدن رو منقبض می‌کنی تا موهام راست بشن و دور بدنم یه لایه هوای ساکن و گرم رو به دام بندازن.. - بیشتر که سردم بشه، بدنم رو می‌لرزونی تا با اصطکاک و سوخت و ساز گرما تولید کنن.. ✦ همهٔ این کارها رو، بدون اینکه من حواسم باشه، انجام میدی تا کمتر احساس سرما کنم، تا گرم بمونم.. ممنونم ازت خدا... 🙏
🙏 🖐 به انگشتام نگاه می‌کنم، و به این فکر می‌کنم که اگه ناخن نداشتم چطوری می‌تونستم چیزهای ریز رو بردارم یا گرهی رو باز کنم.. - بدون ناخن حتی برای خاروندن بدنم هم درمونده می‌شدم.. - سرانگشتام برای انجام دادن کارهای مختلف به تکیه‌گاه نیاز دارن و تو پشتشون ناخن‌ها رو گذاشتی... - وقتی مشغول کاری هستم با همین ناخن‌ها از بافت نرم انگشتام محافظت کنی.. - تو اون‌ها رو بدون حس خلق کردی تا هم بتونم کارهای سخت‌تر رو بدون احساس درد انجام بدم و هم اینکه وقتی اون‌ها بزرگ میشن بتونم به‌راحتی کوتاهشون کنم.. ✨راستی اگه ناخن‌هام حس داشتن باید چی‌کار می‌کردم؟! ممنونم ازت خدا...🙏
🙏 🤯وقتی تو یه موقعیت خطرناکِ ناگهانی قرار می‌گیرم؛ - توی صدم ثانیه، تفکر آگاهانه رو ازم می‌گیری - بعد بلافاصله حجم خیلی زیادی از آدرنالین و هورمون‌های دیگه رو تو بدنم آزاد می‌کنی، - اینجوری میشه که نفس‌کشیدن و ضربان قلبم رو تند می‌کنی تا؛ - از طرفی خون و اکسیژن بیشتری به مغزم برسونی که بتونه در لحظه و آنی تصمیم‌گیری کنه، - و از طرفی قند و انرژی بیشتری به سمت عضله‌ها ببری تا بتونن واکنش مناسبی نشون بدن.. 🔺اگه کنترل همهٔ اینا با خودم بود؛ تا حالا بارها کارم از کار گذشته بود. ممنونم ازت خدا..🙏
🙏 👃وقتی گرد و غبار وارد بینی‌م میشه؛ - تو با تحریکِ سیستم عصبی‌م ، موهای ریز بینی‌م رو تکون میدی... - بلافاصله، با یه نفس عمیق هوای زیادی رو میاری داخل ریه‌هام و تا جایی که ممکنه اونو فشرده می‌کنی - برای اینکه بتونم هوای فشرده شده رو توی سینه نگه دارم ؛ زبونم رو می‌چسبونی به سقف دهانم تا راه گلوم رو ببندی. - حالا وقتشه که این‌همه هوا رو یک‌دفعه آزاد کنی تا عامل مزاحم به بیرون پرتاب بشه.. - اما چشمام ممکنه تحمل این حجم فشار رو نداشته باشن و آسیب ببینن ؛ پس تو اونا رو محکم می‌بندی، - و هم‌زمان راه گلوم رو باز می‌کنی؛ و من عطسه می‌کنم.. ✖️ارادۀ من هرگز نمی‌تونه مثل تو با چنین سرعتی از سلامتیم مواظبت کنه.. ✨بی‌دلیل نیست که بهمون یاد دادی بعد هر عطسه بگیم ؛ الحمدلله.. ممنونم ازت خدا...🙏
🙏 ▪️وقتی بغضم می‌گیره؛ - تو بلافاصله سیستم عصبیم رو فعال می‌کنی و می‌فرستی‌شون سراغ غده‌های اشکیِ چشمام! - این‌جوری اون غده‌ها رو راه می‌ندازی تا اشک بیشتری تولید کنن، - وقتی بغض از حد تحملم فراتر میره، تو دریچۀ غده‌ها رو باز می‌کنی تا اشک‌هام جاری بشن. - هم‌زمان، تو با آزادکردنِ هورمون شادی‌آور و آرامش‌بخش، دلتنگی‌هام رو کم می‌کنی، - و از طرفی با گریه کردن، به خارج شدن سموم بدنم هم کمک می‌کنی و جسمم رو به تعادل می‌رسونی. - همزمان با همه‌ی این اتفاق‌ها، با افزایش سرعت تنفسم، اکسیژن بیشتری وارد بدنم می‌کنی تا مغزم رو خنک کنی. - حالا یواش‌یواش حالم بهتر میشه و احساس سبکی بهم دست میده... ※ شاید من گریه‌کردن رو دوست نداشته باشم، اما تو این سیستم عظیم رو برای تخلیۀ احساسات من و رسیدنم به تعادل و آرامش قرار دادی... 💞 ممنونم ازت خدا 🙏
🙏 👁 وقتی چشمام رو باز می‌کنم ↓ - نور محیط به‌ سرعت وارد چشمام میشه؛ - وقتی‌که نور داره از روزنۀ وسط عنبیه یا همون مردمک چشمم میاد داخل، - اگه خیلی شدید باشه، در لحظه عضله‌هایی که از قبل توی بافت عنبیه‌م قرار دادی رو منقبض می‌کنی.. با این‌کار فوراً مردمک چشمم رو تنگ و کوچیک می‌کنی تا نور خیلی کمتری وارد چشمام بشه و من اذیت نشم... - از طرفی اگه هوا خیلی تاریک باشه، تو یه سری عضلۀ دیگه رو توی عنبیه‌م منقبض می‌کنی تا مردمکم رو باز و بازتر کنی و نور بیشتری به چشمام بیاد و من بتونم اطرافم رو ببینم. - وقتی چشمام رو باز می‌کنم، نور محیط ممکنه اونقدر شدید باشه که به اعصاب چشمم آسیب بزنه، و یا فضا اونقدر تاریک باشه که نتونم حرکت کنم... - اما این اتفاق‌ها نمی‌افته، چون تو با نهایت دقت و ظرافت، میزان ورودی نور رو تنظیم می‌کنی و مواظبم هستی...💞 ممنونم ازت خدا...🙏
🙏 ▫️وقتی غذایی رو به سمت دهانم می‌برم؛ - اولین چیزی که به استقبالش میره زبونمه که باهاش مزۀ اون غذا رو به من می‌فهمونی. - تو با هزاران سلول چشایی که روی سطح زبونم پخش کردی، طعم‌های مختلف رو برام قابل تشخیص می‌کنی، - سلول‌هایی که هر چند روز یکبار، اون‌ها رو با سلول‌های جدید و تازه‌نفس جایگزین می‌کنی. - اما فقط این نیست؛ تو برای اینکه برام سنگ تموم بذاری، گیرنده‌های بویایی رو نوک بینی‌م کار گذاشتی تا حس چشایی‌م رو کامل کنن. - تو روی زبون و ورودی بینی‌م رو با این گیرنده‌ها پر کردی تا بتونن طعم هر غذایی رو در لحظه به من اطلاع بدن؛ - اینجوری هم ازم در برابر غذاهای فاسد مراقبت می‌کنی - و هم لذتِ خوردن غذاهای مختلف رو به من می‌چشونی... ممنونم ازت خدا... 🙏
🙏 ➖وقتی ذهنم خسته میشه؛ - یعنی تهویۀ هوای بدنم رو خوب انجام ندادم و این باعث شده حرارت مغزم بالا بره، تا جایی که ممکنه سلول‌های حساس مغزم آسیب ببینن و عملکرد کلی بدنم به مشکل بخوره. - توی این شرایط خطرناک، تو با یه خمیازۀ کش‌دار به دادم می‌رسی! - تو دهانم رو بیش از حد معمول باز می‎کنی و با کش آوردنِ عضلات فک‌هام، گردش خونی که به مغزم میره رو بالاتر می‌بری تا این عضو حیاتیم رو خنک کنی. - هم‌زمان هوای زیادی رو می‎کشی توی ریه‎هام و با سرعت بیشتری خارجش می‌کنی و این‌جوری اکسیژن بیشتری رو به مغزم می‌رسونی و دی‌اکسیدکربن‌ها رو، که موجب خستگی‌م میشن، می‌فرستی بیرون. - خیلی وقتا وسط فعالیت‌های ذهنیم، من بی‌خبرم از اینکه حرارت مغزم داره بالا میره، اما تو با روشن کردن پنکۀ طبیعی بدنم مغزم رو خنک می‌کنی تا مراقب سلامتیم باشی. 💞 ممنونم ازت خدا...
🙏 ➖ وقتی از خوردن یه غذای فاسد مسموم می‌شم؛ - تو، در همون مراحل اولیهٔ هضم غذا، حس و حالم رو می‌بری روی هشدار و حالت تهوع رو به من غالب می‌کنی.. - بعد، در یک لحظه عضلات قفسهٔ سینه و شکمم رو به‌شدت منقبض می‌کنی و با این انقباض، فشار معده‌م رو بالا می‌بری تا محتویاتش رو به‌سرعت تخلیه کنی. - حالا وقتشه که دریچهٔ معده‌م رو باز کنی تا غذای فاسد بتونه برگشت کنه و وارد مری بشه... - هم‌زمان، مجاری تنفسم رو هم می‌بندی تا این مواد وارد بینی و ریه‌هام نشه. - در همین لحظه‌س که مجبورم می‌کنی تمام اون غذاهای فاسد رو بالا بیارم... - ممکنه من غذای فاسد بخورم اما، تو همون اول اونا رو از شکم من پس می‌زنی و نمیذاری مواد سمی وارد خون من بشه... 💞اگه مراقبم نبودی، تا حالا چند بار مرده بودم؟ ممنونم ازت خدا... 🙏
🙏 وقتی میخوام به آسمون نگاه کنم؛ مُهره های گردنم رو به سمت بالا می‌چرخونی تا بتونم بالای سرم رو ببینم. - تو اونارو جوری طراحی کردی که نمیذارن سرم از پشت آویزان بشه! - با همین مُهره ها، بدون حرکت دادن به بدنم می‌تونم اطرافم رو ببینم. - تو این دوتا مهرۀ کوچیک رو تکیه گاه امنی برای جمجمه‌ام که حدودا 5 کیلو وزنشه، قرار دادی. سرم رو بالا می‌گیرم و بابت همین دوتا مُهرۀ کوچولو از ستون فقراتم ازت سپاسگزاری میکنم.💞 ممنونم ازت خدا... 🙏