باید آماده بشم ؛
برای احیاء شب ۲۳ م ؛
رفتم وضو بگیرم .
جلوی آیینه به صورتِ خیسم خیره شدم .
چند ثانیه مکث کردم .
با چشمهایم حرف زدم :
_کجا داری میری صالحه ؟
حالیته میخوای چیکار کنی ؟
+آره ...
_ مطمئنی ؟
چطور دلت میاد آخه ؟
پشیمون میشیا ...
یک لحظه همه قشنگی دنیا جلوی چشمانم رژه رفت .
همه دوست داشتنیهایش
سرم را تکان دادم .
+دست از سرم بردار لعنتی ...
دوباره صورتم را شستم ...
آخرین لحظه دوباره به صالحه درون آینه نگاه کردم و پیروزمندانه گفتم :
+ میرم به مسلخ تو ...
امشب شب منه ...
حس عجیبی دارم .
شب قدر ...
شب توبه ...
توبه از همه چی غیر از حضرت دلبر ...
توبه از هر فکر و رویا و عشقی به جز حضرت یار ...
شب شب کشتن نفس هست ، شب به مسلخ بردن صالحه گنهکار ...
شب شب عشقبازیست با حضرت یار ...
صیغه را جاری میکنم .
با اشکهای گرم ؛
صیغه ی توبه ، صیغه محرمیت دوباره با دلدار :
خدایا تو مرا بخر ، از هر چیزی جز تو ...
توبه😭😭
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#رمضان۱۴۰۲
#شب_قدر
#بیست_و_سوم
⚫️ @Salehe_keshavarz