eitaa logo
صالحین استان همدان
2.9هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
3.4هزار ویدیو
432 فایل
این کانال به منظور انعکاس ابتکارات ، تبادل تجربیات و دستاوردهای حلقات صالحین و بهره برداری ارکان صالحین از محصولات و محتواهای تولیدی جهت کیفی سازی حلقه ها ایجاد شده است. ارتباط با ادمین کانال جهت انتشار مطالب @Mtt98ansar
مشاهده در ایتا
دانلود
⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩ ◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️ 💠 غلام سیاهى که امیرمؤمنان على علیه‌السلام او را خریدارى کرد و به ابوذر غفارى بخشیده بود. 🔹او در ربذه، تبعیدگاه ابوذر، همراه ابوذر بود و پس از شهادت ابوذر در سال 32 هجرى به مدینه بازگشت و در خدمت امیرمؤمنین علیه‌السلام و سپس امام حسن مجتبى علیه‌السلام و پس از آن در خدمت امام حسین علیه‌السلام بود. 🔹او به همراه امام از مدینه به مکه‏ آمد؛ امام علیه‌السلام در روز عاشورا به وى فرمود: " تو از جانب ما آزادى! تو در جستجوى عافیت با ما همراه بودى، پس خویش را در راه ما گرفتار مکن. " 🔷 «جوون» خود را به پاهاى حضرت انداخت و ملتمسانه عرض کرد: پسر پیامبر! در خوشی‌ها خانه شما بودم حال در گرفتارى رهایتان کنم؟ آنگاه افزود: بخدا سوگند می‌‏دانم بویَم ناخوشایند، حَسَبم ناچیز و چهره‌ام سیاه است؛ پس بهشت را بر من ارزانى دار تا بویَم خوش و حَسَبم شریف و سیمایم سفید گردد. به خدا سوگند از شما جدا نخواهم شد تا این خون من با خون شما بیامیزد. 🔹پس از این گفتار، امام به وى اجازه داد. او شادمان به سوى میدان شتافت؛ سپس جنگید تا به فیض شهادت نائل آمد. 💔امام بر بالین وى حاضر شد و اینگونه در حقش دعا کرد: " خدایا ! چهره او را سفید گردان و بوى او را خوش گردان و او را با اَبرار محشور کن و بین او و محمد و آل محمد در بهشت آشنایى برقرار ساز. " 💠 از امام سجّاد علیه‌السلام نقل شده است: " آنگاه که جمعى براى دفن شهیدان کربلا حاضر شدند، پیکر جوون را در حالى یافتند که با گذشت چند روز بوى بسیار خوشى از آن به مشام می‌رسید. " 🔷 یه غلام هم داشت ابی عبدالله به نام واضح که حافظ قرآن بود، به میدان رفت؛ پس از آنکه به زمین افتاد امام علیه‌السلام بر بالینش حاضر شد و چون مشاهده کرد غلام نسبت به آن حضرت اظهار علاقه می‌کند، امام گریان شد و در کنارش نشست و صورت بر جبینش نهاد. غلام که از این همه محبت به وجد آمده بود، شادمان شد و فریاد زد: کیست همانند من که پسر پیامبر صورتش را بر صورتم قرار داده است این را گفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. یکسان رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت: در دین ما سیه نکند فرق با سپید در اینجا امام علیه‌السلام در لحظه شهادت صورت بر صورت غلامش می‌‏گذارد یعنى همان ابراز محبتى را که درباره فرزند شجاع و دلبندش علی‌اکبر علیه‌السلام می‌کند، درباره غلامش نیز روا داشت. یعنى اینها همه مجاهدان و شهیدان راه خدا هستند و همه آنها عزیز و گرامی‌‏اند و همه در یک مسیر و براى یک هدف جهاد کردند و شربت شهادت نوشیدند. 📗برگرفته از كتاب نفس المهموم ~~~♡🍃🌷🖤🌷🍃♡~~~ با ما در کانال صالحین استان همدان همراه باشید 🆔 @salehin98ansar
🦋🏴 🖤 😭😭 ● مستقیم آقا...آقامستقیم! 🚕 وقتی نشستم گفتم: ببخشید عزیز، میشه ضبطو خاموش کنی؟؟؟؟ ○ گفت: اینا مجازه؛ چیز بدی هم نمیخونه.....😕 ● میدونم .....ولی عزادارم! ○ "شرمنده" 😟 و ضبط رو خاموش کرد. ○تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده؟؟؟؟ ● بله .... ○ واقعا تسلیت میگم. خیلی سخته....منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید. بنده ی خدا راحت شد. 😔 ● خدا رحمتش کنه ○ خدا مادر شمارم بیامرزه... بعد پرسید ○ مادر شما هم مریض بودن؟ ● گفتم :نه.مجروح بود.... ○ مجروح جنگی؟؟ یاشیمیایی بود؟؟😳 ● نه ... یه عده اراذل و اوباش ریختن سرمادرم و زدنش. ○ جدأ؟😳😳شمام هیچکاری نکردی؟ ● ما نبودیم وگرنه میدونستم چیکار کنیم..... ○ خدا لعنتشون کنه... یعنی اینقد ضربات شدید بوده؟؟؟ 😳 ● آره... مادرم بستری شد و بعد از دنیا رفت.... 😭 ○ ببخشیدا...عجب پست بودن! بغضم گرفت ... سکوتمو که دید گفت ظاهرأ ناراحت هستید....😕 ● نه خواهش میکنم ... واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه باشه... ○ آخ آخ... جوون بودن؟؟ ● آره ...💔 ○ گرفتی ما رو ؟؟؟؟؟ شما خودت بیشتر از هیجده سالته😒 حرفش رو قطع کردم و گفتم: مادر شما هم هست... این هجده ساله مادرسادات نیست بلکه مادرتمام شیعه ها .....🥀 یه مکثی کرد و با تعجب نگام کرد و بعد دوباره خیره شد به جاده....😶 ○ آها ببخشید تازه متوجه شدم..... راست میگی... هیچ‌وقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم...😔 ● لحظاتی به سکوت گذشت ○ یه سی‌دی مداحی هم دارم؛ البته برا محرمه.... .. خودش داشبورد رو باز کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط. چند ثانیه بعد یه نوای آشنا بلند شد. 🎼تویی ارباب دل من😭😭😭😭😭😭😭 من بودم و راننده و صدای مداحی و نگاه خیسم به اطراف.... 😭 ┅┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┅ ¦→🌻