eitaa logo
صالحین دامغان
333 دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
603 فایل
ارتباط با ادمین @a_mohammadi61
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 تحلیل از حمیدرضا ابراهیمی 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 🔥پاسخ دردناک به طراحی شیطانی 🔻بعد از حضور سرلشکر باقری در سوریه و عقد قرارداد امنیتی و نظامی جدید؛ سوریه به سامانه پدافندی مهم سوم خرداد دست یافت. 🔻استقرار این سامانه که شکار پهباد گلوبال هاوک آمریکایی را در کارنامه خود دارد به معنای بسته شدن آسمان سوریه بر روی پرنده های مهاجم است. 🔻بنابراین در یک طراحی چند بعدی شیطانی؛ جنگنده آمریکایی اسرائیلی، مامور می‌شود هواپیمای مسافربری ماهان را به مقابل گلوله های پدافند سوریه هدایت کند! 🔻سپس با خلق یک فاجعه بزرگ، مشابه حوادث مربوط به هواپیمای اوکراینی و به میدان آوردن همه ظرفیت هماهنگ رسانه ای در داخل و خارج(که با «هشتک اعدام نکنید» تست شده بود) به طور همزمان هم اغتشاشات وسیع داخلی را رقم بزنند و هم با فشار سنگین داخلی و بین المللی ایران را مجبور به ترک کامل سوریه و رها کردن آن در دست ائتلاف عربی غربی عبری نمایند. 🔻بنابراین مسئله حیاتی این است که پاسخ به این طراحی فاجعه بار نباید فقط در سطح رهگیری یک هواپیما باشد بلکه برای آنکه سران استکبار دیگر به طرح ها حتی فکر هم نکنند می بایست، پاسخ در سطح کل این سناریو و پاسخی شدیداً و داده شود. ⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان @yavarane_velayat_damghan
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ⚜مسابقه پرستو های مرصاد⚜ 🔸ویژه دانش آموزان دختر دامغان🔸 به مناسبت فرا رسیدن سالروز عملیات غرورآفرین🔹مرصاد🔹مسابقه مجازی پرستو های مرصاد در قالب های ذیل برگزار میشود: 1⃣👈مقاله نویسی با موضوع نقش مردم دامغان در عملیات مرصاد ویژه دانش آموزان متوسطه اول و دوم 2⃣👈نقاشی با موضوع منافقین در قرآن 3⃣👈تهیه فیلم کوتاه از بیان خاطرات پدر،پدربزرگ،عمو،دایی،بستگان و همسایگانی که در عملیات مرصاد حضور داشته اند. آثار خود را حداکثر تا تاریخ۹۹/۵/۱۵ به یکی از آیدی های ذیل در پیام رسان های واتساپ و ایتا ارسال فرمایید. 🆔@shafagh457 🆔@avaybaran94 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• ⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان @yavarane_velayat_damghan
🇾🇪🇾🇪 🌱 بیانات حضرت آقا در دیدار با نخست وزیر عراق ۳۱ تیرماه ۹۹
📣به مناسبت بزرگداشت عملیات غرور آفرین مرصاد📣معرفی می گردد: 📗کتاب بسیار زیبای « » چهل منزل در سفر به مناطق عملیاتی همراه با شهدا 💢 منزل هشتم : مرصاد ،کمینگاه الهی ✅سوال مسابقه پیامکی: درمنزل هشتم کتاب سوی دیار عاشقان نام جوانی که پیشنهاد بستن تنگه مرصاد را داد چه بود ؟نکته ای از وصیت نامه ایشان را به شماره 9369581917در پیام رسان ایتا ارسال نمایید. کانال کتاب فیلم دفاع مقدس @ketab_film_defaa_mogaddas
1178792665.pdf
4.87M
📗فایل pdfکتاب بسیار زیبای « » چهل منزل در سفر به مناطق عملیاتی همراه با شهدا 💢 منزل هشتم: مرصاد،کمینگاه الهی
🌱 انَّ رَبِّکَ لَبِالمِرصاد 🌱 ⬅️ اینفوگرافی عملیات مرصاد ➡️ 🌟 پنجم مرداد ماه، سالروز عملیات غرورآفرین مرصاد گرامی باد . 🌟
📚 رمان قشنگه، عاشقانش هم که قشنگ تر 🍃🍃 ✅خبر ،خبر قراره باهم یه رمان خاص بخونیم .... رفقاتونو دعوت کنید 😊 💢واما... با رمان شیرین و جذاب ♥️ ♥️ در کنارتون هستیم . هر شب راس ساعت ۲۲:۳۰ با ما همراه باشید😊 ⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان @yavarane_velayat_damghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️دعواهای خواهر و برادری ✅پدر و مادرها خواسته یا ناخواسته بین بچه اول و دوم و آخر ، پسر و دختر ، آرام و شیطان ، باهوش و درس نخوان ، باادب و پرخاشگر و … فرق می گذارند و شاید خودشان هم متوجه این رفتارها و احساسات شان نشوند اما بچه ها قطعا می فهمند و همین مبنایی برای دعوا و مشاجره ، حسادت ، پرخاشگری و یا حتی رفتارهایی مثل ناخن جویدن و شب ادراری ، اضطراب و افسردگی می شود . 💢کودکان عاشق توجه والدین هستند و برای جلب توجه والدین شان هر کاری می کنند. اگر والدین، به عمد یا غیرعمد، به یکی از فرزندان بیش از دیگری توجه کنند، آسیب های جدی به فرزند دیگرشان می زنند. 🔰زمانی که یکی از فرزندان بیمار است یا از دیگری ضعیف تر یا کوچکتر است، والدین به او بیشتر توجه می کنند و این موضوع فرزند دیگر را بسیار آزار می دهد. دقت کنید هرگز زمانی که به یکی از فرزندانتان توجه و محبت می کنید، دیگری را نادیده نگیرید تا سلامت روانی فرزندتان به خطر بیفتد. ⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان @yavarane_velayat_damghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین دامغان
#داستان_شب📚 رمان قشنگه، عاشقانش هم که قشنگ تر 🍃🍃 ✅خبر ،خبر قراره باهم یه رمان خاص بخونیم .... رفقا
🌸 پدرم مریض بود. می گفتند به بیماری خیلی سختی مبتلا شده است. من که به دنیا آمدم، حالش خوبِ خوب شد. همه ی فامیل و دوست و آشنا تولد من را باعث سلامتی و بهبودی پدر می دانستند. عمویم به وجد آمده بود و می گفت: «چه بچه ی خوش قدمی! اصلاً اسمش را بگذارید، قدم خیر.» آخرین بچه پدر و مادرم بودم. قبل از من، دو دختر و چهار پسر به دنیا آمده بودند، که همه یا خیلی بزرگ تر از من بودند و یا ازدواج کرده، سر خانه و زندگی خودشان رفته بودند. به همین خاطر، من شدم عزیزکرده پدر و مادرم؛ مخصوصاً پدرم. ما در یکی از روستاهای رزن زندگی می کردیم . زندگی کردن در روستای خوش آب و هوا و زیبای "قایش" برایم لذت بخش بود. دور تا دور خانه های روستایی را زمین های کشاورزی بزرگی احاطه کرده بود؛ زمین های گندم و جو، و تاکستان های انگور. از صبح تا عصر با دخترهای قدّ و نیم قدِ همسایه توی کوچه های باریک و خاکی روستا می دویدیم. بی هیچ غصه ای می خندیدیم و بازی می کردیم. عصرها، دمِ غروب با عروسک هایی که خودمان با پارچه و کاموا درست کرده بودیم، می رفتیم روی پشت بام خانه ما. تمام عروسک ها و اسباب بازی هایم را توی دامنم می ریختم، از پله های بلند نردبان بالا می رفتیم و تا شب می نشستیم روی پشت بام و خاله بازی می کردیم. ⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان @yavarane_velayat_damghan
🌹🌹🌹
🌸 بچه ها دلشان برای اسباب بازی های من غنج می رفت؛ اسباب بازی هایی که پدرم از شهر برایم می خرید. می گذاشتم بچه ها هر چقدر دوست دارند با آن ها بازی کنند. شب، وقتی ستاره ها همه ی آسمان را پر می کردند، بچه ها یکی یکی از روی پشت بام ها می دویدند و به خانه هایشان می رفتند؛ اما من می نشستم و با اسباب بازی ها و عروسک هایم بازی می کردم. گاهی که خسته می شدم، دراز می کشیدم و به ستاره های نقره ای که از توی آسمان تاریک به من چشمک می زدند، نگاه می کردم. وقتی همه جا کاملاً تاریک می شد و هوا رو به خنکی می رفت، مادرم می آمد دنبالم. بغلم می کرد. ناز و نوازشم می کرد و از پشت بام مرا می آورد پایین. شامم را می داد. رختخوابم را می انداخت. دستش را زیر سرم می گذاشت، برایم لالایی می خواند. آن قدر موهایم را نوازش می کرد، تا خوابم می برد. بعد خودش بلند می شد و می رفت سراغ کارهایش. خمیرها را چونه می گرفت. آن ها را توی سینی می چید تا صبح با آن ها برای صبحانه نان بپزد. صبح زود با بوی هیزم سوخته و نان تازه از خواب بیدار می شدم. نسیم روی صورتم می نشست. می دویدم و صورتم را با آب خنکی که صبح زود مادر از چاه بیرون کشیده بود، می شستم و بعد می رفتم روی پای پدر می نشستم. همیشه موقع صبحانه جایم روی پای پدرم بود. او با مهربانی برایم لقمه می گرفت و توی دهانم می گذاشت و موهایم را می بوسید. ⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان @yavarane_velayat_damghan