eitaa logo
صالحین دامغان
346 دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
2.9هزار ویدیو
592 فایل
ارتباط با ادمین @a_mohammadi61
مشاهده در ایتا
دانلود
#کتاب_عدالت 📖 رهبری برای برنامه‌های کشور سیاستگذاری می‌کند؛ برنامه را دولت می‌ریزد و دولت اجرا و بازرسی می‌کند... هیکلِ کار، سیاستگذاری است... سیاست تأمین «عدالت اجتماعی»... عدم پیدایش طبقات جدید و کاهش دادن فاصله‌ی طبقات؛ ما این سیاست را هم به دولت و هم به مجلس ابلاغ کردیم. 📓گفتار اول: چرا باید عدالت‌خواه باشیم؟ #استاد_سید_علی_خامنه‌ای #قسمت_شانزدهم
📖اولین ضرر [ فساد اقتصادی] این است که بیت‌المال خالی می‌شود و پول مردم به جیب یک شخصِ طمّاع و حریص و خودخواه و زیاده‌طلب می‌رود. 📖[از ضررهای فساد اقتصادی] این است که آدم فاسد برای رسیدن به هدف خود، با رشوه‌دادن و شیرینی دادن، عدّه‌ای را فاسد می‌کند؛ مدیران را فاسد می‌کند، مأموران را فاسد می‌کند، مأمور بانک را فاسد می‌کند، مأمور فلان وزارتخانه را فاسد می‌کند. 📓گفتار دوم: برای تحقق عدالت چه باید کرد؟ ⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان @yavarane_velayat_damghan
📖اشرافی‌گری برای یک کشور آفت است؛ اشرافی‌گریِ مسئولان، آفت مضاعف است... این اشرافی‌گری، با احساس عمومی مردم، با نوشتن، با گفتن و با ترویج این فکر، درست خواهد شد. این باید به یک فرهنگ تبدیل شود؛ کاری نیست که بشود به صورت دادگاه ویژه و محاکمه و امثال اینها درستش کرد. 📓گفتار سوم: چگونه عدالت‌خواهی کنیم؟ ⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان @yavarane_velayat_damghan
🌷 💬 معجزه خدا را ببین! ◽️در عملیات ثامن‌الائمه (صلوات‌اللّٰه‌علیه) در سال ۱۳۶۰، طرحی برای آتش زدن نفت، روی رود کارون آماده شده بود تا در وقت ضروری اقدام شود. ◽️حادثه‌ای باعث شد که قبل از زمان مقرر، نفت شعله‌ور شود و دود ناشی از آتش، بخش وسیعی از قرارگاه و محورهای عملیاتی را بپوشاند. تا جایی که قرارگاه ارتش غیر قابل استفاده شد و برادران ارتشی مجبور شدند، آن‌جا را ترک کنند و به سنگر کوچک حسن باقری که کمی جلوتر بود، بروند. ◽️عملیات در خطر بود، اما حسن با اطمینان و آرامش خاصی عملیات را ادامه می‌داد. ◽️در همان موقع، در حالی که دود تا چند متری سنگر حسن آمده بود، باد شدیدی شروع به وزیدن کرد و تمام دود را به آسمان برد و هوا کاملاً صاف و پاک شد. ◽️حسن یکی از برادران را صدا زد و به او گفت: «بیا بیرون! بیا بیرون و ببین و عبرت بگیر، تا بعداً کسی نَگِه امدادهای غیبی وهم و خیاله و خدا کمک نکرد، این معجزه است، خوب نگاه کن!» ⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان @yavarane_velayat_damghan
📖در برخورد با آنچه شده، باید خانگی برخورد کنید؛ نه بیگانه‌وار و معترض. بالاخره کارهای زیادی انجام گرفته، احیاناً کوتاهی‌هایی هم شده؛ امّا باید مشکل را حل کرد. نباید نتیجه‌ی قهری نحوه‌ی بیان این باشد که بعد از چندی انسان احساس کند که به کلّ مجموعه به شدّت معترض است. کاری نکنید که مخالفان شما این تردید را دامن بزنند که آیا نظام اسلامی می‌تواند؟ آیا نظام اسلامی توانسته؟ البتّه که می‌تواند؛ البتّه که توانسته! 📓گفتار چهارم: بایدها و نبایدهای عدالت‌خواهی ⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان @yavarane_velayat_damghan
🌸 کلاه سرش گذاشته بود تا بی موی اش پیدا نباشد. یک ساک هم دستش بود. تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و ساک را داد دستم و گفت: «قابلی ندارد.» بدون اینکه حرفی بزنم، ساک را گرفتم و دویدم طرف یکی از اتاق های زیرزمین. دنبالم آمد و صدایم کرد. ایستادم. دم در اتاق کاغذی از جیبش درآورد و گفت: «قدم! تو را به خدا از من فرار نکن. ببین این برگه مرخصی ام است. به خاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم. آمده ام فقط تو را ببینم.» به کاغذ نگاه کردم؛ اما چون سواد خواندن و نوشتن نداشتم، چیزی از آن سر درنیاوردم. انگار صمد هم فهمیده بود، گفت: «مرخصی ام است. یک روز بود، ببین یک را کرده ام دو. تا یک روز بیشتر بمانم و تو را ببینم. خدا کند کسی نفهمد. اگر بفهمند برگه مرخصی ام را دست کاری کرده ام، پدرم را درمی آورند.» می ترسیدم در این فاصله کسی بیاید و ببیند ما داریم با هم حرف می زنیم. چیزی نگفتم و رفتم توی اتاق. نمی دانم چرا نیامد تو. از همان جلوی در گفت: «پس لااقل تکلیف مرا مشخص کن. اگر دوستم نداری، بگو یک فکری به حال خودم بکنم.» باز هم جوابی برای گفتن نداشتم. آن اتاق دری داشت که به اتاقی دیگر باز می شد. رفتم آن یکی اتاق. صمد هم بدون خداحافظی رفت. ساک دستم بود. 🍃قرارگاه صالحین دامغان @salehin_damghan