#داستان_شب📚
رمان قشنگه، عاشقانش هم که قشنگ تر 🍃🍃
✅خبر ،خبر قراره باهم یه رمان خاص بخونیم ....
رفقاتونو دعوت کنید 😊
💢واما...
با رمان شیرین و جذاب ♥️ #دختر_شینا ♥️
در کنارتون هستیم .
هر شب راس ساعت ۲۲:۳۰ با ما همراه باشید😊
⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان
@yavarane_velayat_damghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️دعواهای خواهر و برادری
✅پدر و مادرها خواسته یا ناخواسته بین بچه اول و دوم و آخر ، پسر و دختر ، آرام و شیطان ، باهوش و درس نخوان ، باادب و پرخاشگر و … فرق می گذارند و شاید خودشان هم متوجه این رفتارها و احساسات شان نشوند اما بچه ها قطعا می فهمند و همین مبنایی برای دعوا و مشاجره ، حسادت ، پرخاشگری و یا حتی رفتارهایی مثل ناخن جویدن و شب ادراری ، اضطراب و افسردگی می شود .
💢کودکان عاشق توجه والدین هستند و برای جلب توجه والدین شان هر کاری می کنند. اگر والدین، به عمد یا غیرعمد، به یکی از فرزندان بیش از دیگری توجه کنند، آسیب های جدی به فرزند دیگرشان می زنند.
🔰زمانی که یکی از فرزندان بیمار است یا از دیگری ضعیف تر یا کوچکتر است، والدین به او بیشتر توجه می کنند و این موضوع فرزند دیگر را بسیار آزار می دهد. دقت کنید هرگز زمانی که به یکی از فرزندانتان توجه و محبت می کنید، دیگری را نادیده نگیرید تا سلامت روانی فرزندتان به خطر بیفتد.
#تربیت_فرزند
⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان
@yavarane_velayat_damghan
صالحین دامغان
#داستان_شب📚 رمان قشنگه، عاشقانش هم که قشنگ تر 🍃🍃 ✅خبر ،خبر قراره باهم یه رمان خاص بخونیم .... رفقا
#دختر_شینا🌸
#قسمت_اول
پدرم مریض بود. می گفتند به بیماری خیلی سختی مبتلا شده است. من که به دنیا آمدم، حالش خوبِ خوب شد.
همه ی فامیل و دوست و آشنا تولد من را باعث سلامتی و بهبودی پدر می دانستند.
عمویم به وجد آمده بود و
می گفت: «چه بچه ی خوش قدمی! اصلاً اسمش را بگذارید، قدم خیر.»
آخرین بچه پدر و مادرم بودم. قبل از من، دو دختر و چهار پسر به دنیا آمده بودند،
که همه یا خیلی بزرگ تر از من بودند و یا ازدواج کرده، سر خانه و زندگی خودشان رفته بودند.
به همین خاطر، من شدم عزیزکرده پدر و مادرم؛ مخصوصاً پدرم.
ما در یکی از روستاهای رزن زندگی می کردیم
.
زندگی کردن در روستای خوش آب و هوا و زیبای "قایش" برایم لذت بخش بود.
دور تا دور خانه های روستایی را زمین های کشاورزی بزرگی احاطه کرده بود؛ زمین های گندم و جو، و تاکستان های انگور.
از صبح تا عصر با دخترهای قدّ و نیم قدِ همسایه توی کوچه های باریک و خاکی روستا می دویدیم.
بی هیچ غصه ای می خندیدیم و بازی می کردیم.
عصرها، دمِ غروب با عروسک هایی که خودمان با پارچه و کاموا درست کرده بودیم، می رفتیم روی پشت بام خانه ما.
تمام عروسک ها و اسباب بازی هایم را توی دامنم می ریختم، از پله های بلند نردبان بالا می رفتیم و تا شب می نشستیم روی پشت بام و خاله بازی می کردیم.
⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان
@yavarane_velayat_damghan
#دختر_شینا🌸
#قسمت_دوم
بچه ها دلشان برای اسباب بازی های من غنج می رفت؛ اسباب بازی هایی که پدرم از شهر برایم می خرید.
می گذاشتم بچه ها هر چقدر دوست دارند با آن ها بازی کنند.
شب، وقتی ستاره ها همه ی آسمان را پر می کردند،
بچه ها یکی یکی از روی پشت بام ها می دویدند و به خانه هایشان می رفتند؛ اما من می نشستم و با اسباب بازی ها و عروسک هایم بازی می کردم.
گاهی که خسته می شدم، دراز می کشیدم و به ستاره های نقره ای که از توی آسمان تاریک به من چشمک می زدند، نگاه می کردم.
وقتی همه جا کاملاً تاریک می شد و هوا رو به خنکی می رفت، مادرم می آمد دنبالم.
بغلم می کرد. ناز و نوازشم می کرد و از پشت بام مرا می آورد پایین. شامم را می داد. رختخوابم را می انداخت.
دستش را زیر سرم می گذاشت، برایم لالایی می خواند. آن قدر موهایم را نوازش می کرد، تا خوابم می برد.
بعد خودش بلند می شد و می رفت سراغ کارهایش. خمیرها را چونه می گرفت. آن ها را توی سینی می چید تا صبح با آن ها برای صبحانه نان بپزد.
صبح زود با بوی هیزم سوخته و نان تازه از خواب بیدار می شدم.
نسیم روی صورتم می نشست. می دویدم و صورتم را با آب خنکی
که صبح زود مادر از چاه بیرون کشیده بود، می شستم و بعد می رفتم روی پای پدر می نشستم.
همیشه موقع صبحانه جایم روی پای پدرم بود.
او با مهربانی برایم لقمه می گرفت و توی دهانم می گذاشت و موهایم را می بوسید.
⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان
@yavarane_velayat_damghan
حزب الله تعرض جنگندههای آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران را محکوم کرد
جنبش حزب الله لبنان:
🔹آنچه اتفاق افتاد اقدامی تروریستی و شدیدا خطرناک بود که میتوانست عواقبی غیر قابل پیش بینی برای همه منطقه به همراه داشته باشد.
🔹ما با ایران و سوریه در برابر عربده کشی همیشگی آمریکا اعلام همبستگی میکنیم.
⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان
@yavarane_velayat_damghan
11.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
🎥شیعه امیرالمؤمنین علیهالسلام اهل #ناسزا گفتن نیست!
🔊 حجت السلام #حامد_کاشانی
💥ببینید و انتشار دهید
⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان
@yavarane_velayat_damghan
#داستانک📚
بعد از اینکه یک مرد ۹۳ ساله در ایتالیا از بیمارستان مرخص می شود، به او گفته شد که هزینه یک روز ونتیلاتور (دستگاه تنفّس مصنوعی) بیمارستان را بپردازد. پیرمرد به گریه افتاد. پزشکان به او دلداری دارند تا بخاطر صورتحساب بیمارستان گریه نکند. ولی آنچه پیرمرد در جواب گفت، همه پزشکان را گریه انداخت
پیرمرد گفت: "من به خاطر پولی که باید بپردازم گریه نمی کنم. تمام پول را خواهم پرداخت." گریه من بخاطر آن است که ۹۳ سال هوای خدا را مجانی تنفس کردم، و هرگز پولی نپرداختم. در حالیکه برای استفاده از دستگاه ونتیلاتور در بیمارستان به مدت یک روز باید اینهمه بپردازم. آیا می دانید چقدر به خدا مدیون هستم؟ من قبلاً خدا را شکر نمی کردم"
سخنان آن پیر مرد ارزش تأمل دارد. وقتی هوا را بدون درد و بیماری آزادانه تنفس می کنیم، هیچ کس هوا را جدی نمی گیرد.
این داستان ما را به یاد درسی از گلستان سعدی انداخت: «منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربست و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب...»
⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان
@yavarane_velayat_damghan
برگزاری کارگاه مشاوره کنکور ،ویژه دانش آموزان دختر شرکت کننده در کنکور ۹۹.
یکشنبه ۹۹/۵/۵ساعت ۱۸الی۲۰
خیابان پاسداران جنب فرمانداری مرکز فرهنگی شهدای بسیج.
با حضور آقای امیر احمدی کارشناس موسسه گاج.
ظرفیت محدود،اولویت با دانش آموزانی که زودتر ثبت نام نمایند.
ثبتنام در آیدی@Shafagh457
حضور با ماسک و دستکش الزامی است.
درصورتی که علایم بیماری دارید از ثبت نام و حضور در کارگاه جدا خودداری نمایید.
رعایت پروتکلهای بهداشتی الزامی است.
جهت ثبت نام، نام، نام خانوادگی ،نام مدرسه ، رشته تحصیلی و شماره همراه خودتون را به آیدی ذیل در پیام رسان ایتا ارسال نمایید.
🆔@shafagh457
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
#حوزه_مقاومت_بسیج_دانش_آموزی_حضرت_مریم_س_دامغان
🍃قرارگاه صالحین دامغان
@salehin_damghan