بحارالأنوار (جلد ۷۵) / ترجمه خسروی: ج ۲، ص۳۱۴
۲-دره باهره:حضرت هادى(عليه السّلام)فرمود
هر كه از خود راضى باشد زياد از او ناراحتند.
بىنيازى بكمى آرزو و خشنودى بمقدار كافى است.
فقر حرص نفس و زياد نااميد بودن است.
هر كه اسير نفس باشد سوار بر مركب چموش است.
نادان اسير زبان خويش است،
مردم در دنيا باموال و در آخرت باعمال مفتخرند.
هدایت شده از منصور تقی نیا
میخوام اونقدر این متنو کپی کنید که همه بدونن چرا انقلاب کردیم؟
🔰 از پدرم پرسیدم برای چی انقلاب کردید؟ گفت:👇👇
1. انقلاب کردیم اول برای #اسلام. برای اینکه پهلوی به هویت شیعی ما حمله ور شده بود، اول با زور و چکمه بعد با تبلیغات و رسانه به جان دین مان افتاده بودند. از حجاب تا روضه عاشورا. در عصری بودیم که بردن نام #حسین(ع) در این کشور قدغن بود. میخواستیم به عصری برسیم که میلیونها نفر در #اربعین به زیارت سمبل انسانیت و آزادگی بروند. میخواستیم به مقام انسانیت برسیم.💚
2. انقلاب کردیم برای #ایران. برای استقلال ایران. کشورمان زیر لگد انگلیسیها و امریکاییها له شده بود. 50 هزار مستشار امریکایی از ما کاپیتولاسیون و حق توحش میگرفتند و شاه مملکت بدون اجازه آنها آب نمیخورد!
3. انقلاب کردیم برای ایران. برای خاک ایران. شاه، سرزمین #بحرین و 32 جزیره زیبای آن را به انگلیسیها و وهابی ها بخشید و گفتند دخترمان بود شوهرش دادیم. انقلاب کردیم تا بقیه خاک وطن را شوهر ندهند.👌
4. انقلاب کردیم برای عزت و حیثیت مان. در عصری که بر سر در باشگاههای انگلیس در ایران در وطن خودمان مینوشتند: ورود سگ و ایرانی ممنوع.
5. انقلاب کردیم برای نجات #فرهنگ و فکرمان. در عصری که تعداد کاباره ها و قمارخانه ها و فاحشه خانه ها از تعداد کتابخانه ها و دانشگاهها بیشتر بود، انقلاب کردیم تا فکر و فرهنگ ایرانی لگدمال نشود. #شاه حقیری داشتیم که صریحا میگفت: شما #زنان هرگز میکل آنژ یا باخ نداشتید. شما حتی یک آشپز بزرگ نداشته اید.. شما هیچ چیز بزرگ و فوق العاده عرضه نکرده اید. هیچ چیز."
6. انقلاب کردیم برای حفظ #نجابت دختران و پسران مان. از چنگ حکومتی که دستاوردش برای زنان ایران «شهر نو» بود و 50 هزار #فاحشه رسمی. از شر حکومتی که از خود شاه تا برادران و خواهرش اشرف، مافیای بین المللی مواد مخدر بودند و درخت نحس اعتیاد را در ایران کاشتند.
7. انقلاب کردیم برای نجات از عقب ماندگی #علمی مان. از کشوری که 57 سال تحت سلطنت پهلوی بود و 68 درصد مردمش بیسواد نگه داشته بودند، در حالیکه آمریکا ناسا داشت، هند ماهواره به فضا فرستاده بود، ترکیه متروی 50 ساله داشت ولی ما هیچ نداشتیم. تا برسیم به کشوری که طی 40 سال 93 درصد مردمش باسواد شوند. و رتبه علمی 16 ام جهان باشیم.
8. انقلاب کردیم برای #رفاه. از عصری که نیمی از جمعیت ایران سوءتغذیه داشتند و بجای خانه، در یک "اتاق" زندگی میکردند. (فیلمفارسیها شاهد است)، از عصری که نیازهای اولیه زندگی (آب و برق و گاز و یخچال و کولر) یک آرزو بود. تنها 45 شهر ایران آب لوله کشی داشت، 96 درصد روستاها برق نداشت، تنها 9 شهر گاز لوله کشی داشت. از عصری که 46 درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکردند، مترو و سیستم فاضلاب و موشک و زیردریایی و.. رویا بود! تا برسیم به عصری که همه 1100 شهر ایران و 34 هزار روستا آب دارند، همه شهرها و تمام روستاهای بالای 40 خانوار برق دارند. 95 درصد جمعیت ایران گاز دارند. و برای رفع فقر، از کمیته امداد تا بهزیستی و صدها خیریه ساختیم.
9. انقلاب کردیم برای حتی #سلامتی و بهداشت مان. از عصری که مردم ما درگیر شپش بودند، حتی #فرح همسر شاه را پشه سالک گزید، و برایمان از هند و بنگلادش و پاکستان پزشک و پرستار می آوردند. از عصری که سن امید به زندگیمان فقط 54 سال بود! تا برسیم به عصری که سن امید به زندگی مان به بالای 75 سال رسیده. و جزء 10 کشور دارای بهترین سیستم پزشکی هستیم.
10. انقلاب کردیم برای #آزادی. تا از شر چنگال آهنین #ساواک نجات یابیم. یک سازمان تروریستی وحشی که به اذعان شخص شاه 3000 زندانی سیاسی داشت. از حکومت وحشت شاهنشاهی که فالاچی، خبرنگار آمریکایی متعجبانه به شاه میگوید: «مردم ایران با شنیدن اسم شاه در خیابانها #وحشت میکنند. میترسند کلمه ای بر زبان آورند.»
11. انقلاب کردیم برای اینکه #مردم باشیم، نه رعیت. برای نجات از 2500 سال شاهنشاهی که مردم در آمد و شد این شاه و آن شاه، هیچ کاره بودند تا حکومت در دست ما مردم باشد. برای اینکه شاه مان با کودتا و دستور اجنبی نیاید. برای اینکه از رئیس جمهور تا خبرگان از مجلس تا شورای شهر و شورای مدرسه کودکان مان، خودمان انتخاب کنیم.
12. انقلاب کردیم برای تشکیل حکومتی که ثمره 1400 سال صبر و خون دل خوردن #شیعه و مسلمانان راستین است. تا به جرم مسلمان بودن و شیعه بودن کشته نشویم. انقلاب کردیم تا نام خدا و پیامبر و امیرمومنان را بر ماذنه ها بشنویم. تا طعم حکومت عدل و مرحمت را بچشیم. تا با #ظالم در هر جای جهان بجنگیم و پناه مظلومان باشیم. تا کانون انسانیت و مهربانی و مبارزه با شیاطین بزرگ و کوچک باشیم.
🔶(متن برگرفته از کتاب "شایعات رایج فضای مجازی"، نوشته دکتر الهه خانی)
کپی و منتشر کن
کانال بصیرت،پاسخ به شبهات و شایعات
الإرشاد / ترجمه رسولی محلاتی: ج ۲، ص۲۹۱
۲-و از ابن نعيم بن محمد طاهرى روايت ميكند كه گفت:
متوكل عباسى بواسطۀ دمل و غدهاى كه بيرون آورد بيمار شد بطورى كه رو بمرگ رفت و كسى جرات نميكرد براى جراحى آهن باو نزديك كند و آن دمل را ببرد، پس مادرش نذر كرد اگر از اين بيمارى بهبودى يابد مال زيادى از مال شخصى خود براى حضرت ابى الحسن هادى عليه السّلام بفرستد، فتح بن خاقان(يكى از نزديكان متوكل)بمتوكل گفت خوبست كسى را نزد اين مرد يعنى ابى الحسن هادى بفرستى و از او(راجع باين بيمارى)پرسشى كنى؟
زيرا چه بسا او دستورى دهد و معالجهاى براى اين بيمارى بداند كه سبب شود خداوند گشايشى دهد
متوكل گفت:نزدش بفرستيد،پس فرستادۀ متوكل رفت و برگشت و گفت:كسب گوسفند را بگيريد (كسب بفشردۀ روغن معنا شده،و به پشكل گوسفند هم تفسير كردهاند)و با گلاب آن را بسائيد و مخلوط كنيد و روى دمل بگذاريد كه باذن خدا نافع است، پس كسانى كه نزد متوكل حاضر بودند اين معالجه را بباد مسخره و ريشخند گرفتند، فتح بن خاقان گفت:تجربه كردن اين كار زيانى ندارد، و بخدا من اميد بهبودى از دستور او دارم،پس همان كسب را حاضر كرده با گلاب ممزوج نموده روى آن گذاردند، و آن دمل سرباز كرد و آنچه در آن بود بيرون آمد، و بمادر متوكل مژدۀ بهبودى او را دادند، و او ده هزار دينار سر بمهر خودش براى حضرت هادى عليه السّلام فرستاد و متوكل از آن بيمارى بهبودى كامل يافت.
پس از چند روز كه از اين جريان گذشت بطحائى(علوى كه از نوادههاى حضرت مجتبى عليه السّلام بود و خود و اجدادش از طرفداران و پشتيبانان سر سخت بنى عباس بودند) نزد متوكل از حضرت هادى عليه السّلام سعايت و بدگوئى كرد و گفت: مالها و اسلحههاى جنگى نزد اوست(كه براى جنگ با شما آماده كرده)
پس متوكل بسعيد دربان(مخصوص خود)گفت:شبانه بخانۀ او برو و هر چه در خانه پيش او پول و اسلحه است برداشته بنزد من بياور!ابراهيم بن محمد گويد:سعيد حاجب(دربان)بمن گفت:من شبانه بخانه حضرت هادى رفتم و نردبانى همراه داشتم پس ببام خانه بالا رفته و از پلههاى نردبان پائين مىآمدم و در تاريكى نميدانستم چگونه از كجا وارد خانه شوم،
حضرت هادى از ميان خانه صدا زد:اى سعيد بجاى خود باش تا چراغ و روشنائى برايت بياورند،طولى نكشيد شمعى آوردند و من پائين رفتم ديدم آن حضرت جبۀ پشمينى در بر و كلاهى پشمين بر سر دارد و جانماز حصيرى در پيش روى اوست و رو بقبله است،پ
س بمن فرمود:اين اطاقها در اختيار تو،من بهمۀ اطاقها رفتم و همه را بازرسى كرده چيزى نيافتم،جز آن كيسه پولى كه مادر متوكل با مهر خودش براى آن حضرت فرستاد، و كيسۀ ديگرى كه سر بمهر بود،
آن حضرت بمن فرمود جانماز را بازرسى كن،
من آن را نيز بلند كرده ديدم شمشيرى در غلاف پوشيده زير آن است،
آن را با كيسهها برداشته بنزد متوكل بردم،
چون نگاهش بمهر مادرش كه بر كيسه بود افتاد نزد او فرستاده مادر را احضار كرد،و چون آمد از آن كيسه پول (كه مهر او را داشت)پرسيد؟
برخى از خدمتكاران مخصوص بمن خبر داد كه مادرش در پاسخ او گفت:من آنگاه كه تو بيمار بودى نذر كردم كه اگر بهبودى يافتى ده هزار دينار از مال خودم براى او بفرستم،و چون سالم شدى اين را براى او فرستادم و اين هم مهر من است كه روى كيسه است،
كيسۀ ديگر را متوكل باز كرد چهار صد درهم در آن بود،
پس دستور داد كيسه پول ديگرى بدانها بيفزايند و بمن دستور داد آنها را بنزد ابى الحسن هادى ببر و شمشير و آن كيسه ده هزار دينارى را نيز باو باز گردان،
گويد:من آن را باز گردانده و از او شرم داشتم،
پس باو عرض كردم:اى آقاى من بر من ناگوار و دشوار است كه بدون اجازۀ شما بخانهات درآمدم ولى چه كنم كه من مأمورم؟!
بمن فرمود: «بزودى ستمگران خواهند دانست چه سرانجامى دارند».
5814351461.pdf
582.5K
❄️
📝 سیاستها و ملاحظات | تبیین دستاوردهای انقلاب اسلامی و مقایسه آن با خیانتهای رژیم ستمشاهی
🍃🌹🍃
📛 ویژه سرشبکهها و ادمین کانالها
#روشنگری
#ثامن
#شهیدسلیمانی
❄️
5812748007.pdf
1.04M
430.5K
صحيفه امام، ج16، ص: 19
[در جمع مسئولان]
صبح 19 بهمن 1360/ 13 ربيع الثانى 1402
تهران، جماران
موضوع: آفات و انحرافات از انقلاب
حضار: خامنه اى، سيد على (رئيس جمهور)- هاشمى رفسنجانى، اكبر (رئيس مجلس شوراى اسلامى)- نمايندگان مجلس شوراى اسلامى- وزراء- اقشار مختلف مردم- پرسنل ارتش
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
من سالروز پيروزى انقلاب اسلام و دهه فجر را به همه ملت و همه مستضعفين جهان و شما آقايان كه اسوه حسنه اين ملت هستيد تبريك عرض مىكنم و از خداوند تعالى توفيق همه را براى خدمت به بندگان خدا و ادامه پيروزى از خداوند توانا مىخواهم.
اساس ادامه يك پيروزى و ادامه يك انقلاب در يك امرى است كه به نظر مىآيد در رأس امور واقع است و او اينكه دولت، مجلس و كسانى كه در ارتش هستند و سپاه و همه اينها از طبقه متوسط و مادون متوسط باشند. اساس سلطهاى كه بر كشورها و بر كشور ما از طرف غير واقع شده است، افراد مرفه و كسانى كه سرمايههاى بزرگ داشتهاند، يا قدرت براى حفظ خودشان و حيثيت خودشان در دست داشتهاند، [مىباشند]. مادامى كه مجلس و ارگانهاى دولتى و همه اينها و مردم از اين طبقه متوسط و مادون متوسط تشكيل بشود، امكان ندارد كه يك دولت بزرگى، يك قدرت بزرگى به هم بزند اوضاع را. هميشه اين قدرتهاى بزرگ در هر كشورى يك نفر را با او تفاهم مىكردند كه اين يك نفر براى خودش و براى قدرتمندى خودش و براى سرمايه خودش فعاليت مىكرد. او را مىديدند و ملت را مىچاپيدند و به اصطلاح كدخدا را مىديدند و ده را مىچاپيدند.
هيچ وقت قدرتهاى بزرگ مواجه با ملتها، اگر شدند نتوانستند كار خودشان را انجام بد هند و مواجه هم نشدند.
صالحین salehinir
صحيفه امام، ج16، ص: 19 [در جمع مسئولان] صبح 19 بهمن 1360/ 13 ربيع الثانى 1402 تهران، جماران موضوع:
صحيفه امام، ج16، ص: 20
هر وقت كه مىخواستند يك دولتى را يا يك سلطنتى را يا يك رياست جمهورى را كه بر وفق مرام آنها عمل نمىكرده از بين بردارند، در مقابل او يك قدرت ديگرى مىتراشيدند و با آن قدرت اين قدرت را از بين مىبردند. كار به دست ملت نبوده است و كار به دست طبقه متوسط و مادون متوسط نبوده است
مجموعه ورّام / ترجمه عطائی: ج ۱، ص۵۵۲
در روايتى با حذف سند از ابو عبد اللّٰه، امام صادق(عليه السّلام)در بارۀ معناى اين فرمودۀ پيامبر(صلّى الله عليه و آله):
«دخلت الجنّة فرأيت اكثر اهلها البله»(*)
است،كه راوى مىپرسد:
معنى ابله چيست؟
مىفرمايد: آن كه در كار خير، عاقل، و از كار بد، غافل است، آن كه در هر ماهى سه روز، روزه مىگيرد.
شناسه حدیث : ۳۶۰۷۲۹
نشانی : تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورّام) ج ۱، ص ۳۰۱
عنوان باب : الجزء الأول > في صفة المساءلة
معصوم : امام صادق (علیه السلام) ، پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
بِحَذْفِ اَلْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : فِي مَعْنَى قَوْلِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دَخَلْتُ اَلْجَنَّةَ فَرَأَيْتُ أَكْثَرَ أَهْلِهَا اَلْبُلْهَ قَالَ قُلْتُ مَا اَلْأَبْلَهُ قَالَ اَلْعَاقِلُ فِي اَلْخَيْرِ اَلْغَافِلُ عَنِ اَلشَّرِّ اَلَّذِي يَصُومُ فِي كُلِّ شَهْرٍ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ .
شنبه / ۱۹ شهریور ۱۳۸۴ / ۱۷:۳۵
دستهبندی: دولت
کد خبر: 8406-08773
منبع : خبرگزاری دانشجویان ایران
*سخنراني مرحوم آيتالله طالقاني در خطبههاي نماز عيد فطر 1358* هميشه ضربهاي كه خوردهايم يا از راستگراهاي متعصب جامد خوارج نهرواني بوده يا از چپگراها

مرحوم آيتالله سيدمحمود طالقاني در شهريور ماه 1358 در سخنان مهمي در خطبههاي نماز عيد فطر در دانشگاه تهران مطالب مهمي را راجع به مباني حكومت امام علي (ع) و انقلاب اسلامي ايراد كردند.
چاپ صفحه 6 روزنامه اطلاعات 1384/6/19:
سخنراني مرحوم آيتالله سيدمحمود طالقاني در نماز عيد فطر، دانشگاه تهران، دوم شهريورماه 58
خطبه اول:
قال اميرالمؤمنين علي عليهالسلام:
«ايها الناس ذمتي بما اقول رهينه وانا به زعيم.»
در يك موقعيت خاص و حساسي، در يك فصل تاريخي، بعد از شورش و انقلاب مسلمانان عليه خليفه وقت و بعد از اينكه مردم مدينه سران مهاجر و انصار با آن حضرت بيعت كردند.
اولين برنامه حكومتش را در يك خطابه مفصلي در مسجد مدينه اعلام فرمود.
همانطوري كه علي روح و فكر و انديشه و برنامه و سخنش هميشه زنده است، اين كلمات هم زنده است.
گويا همين امروز است كه علي در ميان همه مسلمانها ايستاده و اين مسائل و مطالب و برنامه را اعلام ميكند.
همان علي كه در فتح مكه همه گوش و چشم و دل بود نسبت به رهبر بزرگش، پيامبر عظيمالشان، و در پاي سكوي مجاور كعبه ايستاده بود و ميشنيد خطابه انقلابي پيامبر اسلام را.
بعد از اينكه بتها فرو ريخت و مركز توحيد فتح شد و همه مشركين تسليم شدند.
آن خطبه مفصل را فرمود و بعد فرمود:
«هر افتخاري در جاهليت، زير پاي من و هر ربايي در جاهليت، زير پاي من وهر امتيازي زير قدم من.
همه محو شده است؛ كل معثره، كل ربا».
بعد فرمود:
«لافخر لعربي علي عجمي، ولا لعجمي علي عربي الا بالتقوي. ان اكرمكم عندالله اتقيكم. انالزمان قدعاد كهيأته يوم خلقالله السموات والارض.»
همه افتخارات ملغي.
همه امتيازات ملغي.
عرب بر عجم. عجم بر عرب.
سپيد و سياه بر يكديگر. گراميترين شما، آن هم نزد خدا، نه امتيازات دنيوي، متقيترين شما هستند زمان برگشت به همان وضع فطري كه اين امتيازات نبود، اين طبقات نبود و اين افتخارات نبود.
انالزمان قدعاد كهيأته يوم خلقالله السموات والارض.
علي اينها را ميشنيد.
با تمام وجود درك ميكرد.
راز انقلاب توحيدي اسلام را از زبان پيامبر و وحي قرآن دريافت.
بلال حبشي و برده و غلام شكنجه ديده رفت بالاي خانه كعبه و فرياد و بانگ اذان برداشت.
يعني اين غلامي است كه بر حسب فضيلت و تقوا بر همه مردم از جهت سبقت در اسلام و درك توحيد و تقوا، بايد برتري داشته باشد.
از همين جهت [بود] كه همه قريش و سران قريش و آن كساني كه بادهاي افتخارات جاهليت در دماغشان بود، به خود ميپيچيدند.
زمان گذشت، رسول خدا وفات يافت.
به تدريج همان كساني كه مارك «طلقاء» به پيشاني آنها خورده بود، در دستگاه خلافت نفوذ كردند.
امتيازات شروع شد، امتياز قريش به عرب، امتياز عرب بر عجم.
چه در مقامات و پستها و چه درتقسيم بيتالمال و زمينههاي اقتصادي.
تا به آنجا رسيد كه اين امتيازات مسلمانهاي اصيل را به حركت درآورد و دراين ميان خليفه قرباني شد.
مردم با علي بيعت كردند.
با اين سابقهِ مجمل تاريخي، بنياميه عقب رانده و حزب اموي، در دستگاه خلافت نفوذ پيدا كردند.
يزيد ابنابيسفيان در شام، و پس از او معاويهابن ابيسفيان. مروان رانده شده، همه كاره دستگاه خلافت شد.علي مواجه است با يك اجتماعي كه اسلام از هر امتيازي و از هر افتخاري پاك كرده بود، دو مرتبه به وضع جاهليت برگشته.
اين است كه ايستاد و اين خطابه را خواند.
اين خطابهاي كه امروز هم از زبان من ميشنويد، ولي در همين موقعيت وضع ما مسلمانها و همه دنياي اسلام و دنياي بشر از زبان علي بشنويد.
اين خطابه انقلابي، اين انقلاب مفهومدار، نه شعار.
فرمود:
«ذمتي بما اقول رهينه، و انا به زعيم.»
متاسفانه بيشتر مفسرين و مترجمين نهجالبلاغه اين كلمات را يك خبر از آينده ميدانند؛ يعني آنچه ميشود نه آنچه بايد بشود.
با اينكه موقعيت اين خطابه و مسائلي كه اميرالمؤمنين مطرح ميكند؛ يعني اين مسئله آنچه كه من اعلام ميكنم، بايد انجام بگيرد و من درباره اين مطلب پيش خدا و خلق و قرآن و وحي و نبوت متعهد هستم.
ذمتي بما اقول رهينه و انا به زعيم:
من گروگان اين حقيقتم.
من در بند اين حقيقتم و معتقدم و بايد اعلام كنم.
ان من صرحت له العبرعم
ا بين يديه منالمثلات حجزتهالتقوي عن تقحم الشبهات.
يك مردمي كه اين همه تجربه ديدهاند، عبرتهاي تاريخي را دريافتهاند و مسائل را برخورد كردند و نمونههايي از گذشته تاريخ در مقابل چشمشان به صراحت موضع تاريخ را بيان ميكند و گذشته را كه ظلم، سركشي، خودخواهيها، چگونه منجر به خونريزيها و انقلابها خواهد شد.
پس همين بس است، اين نمونههاي تاريخي كه مردم داراي تقواي اجتماعي و روحي را از فرو رفتن در مكتبها، مسائل، برنامهها، شعارهاي شبههانگيز خود را نگه دارند كه دوباره تاريخ گذشته تكرار نشود:
الا وان بليتكم قدعادت كيهأتها يوم بعثالله نبيكم.
گرفتاريهاي شما دو مرتبه برگشت.
گرچه به ظاهر اسلام و در لباس اسلامند، ولي همان گرفتاري است كه پيامبر در ميان آن شركها، خودخواهيها، وحشيگريها، امتيازات منبعث شد.
اين گرفتاري شما همان گرفتاري است. فرمود گرچه اينها، مخالفين من، در شعار اسلام و لباس اسلام هستند، ولي آن بصيرتي كه خدا به من عنايت كرده، باطن و انديشههاي جاهليت و كفرآميز اينها را من ميبينم.
بصرني بهم صدقالنيه.
امروز هم اين مردمي كه در لباس اسلام و در زي اسلام به جاهليت برگشتهاند، من مينگرم، گرچه نماز ميخوانند، در صف جماعت هستند؛ شعار قرآن ميدهند؛ ولي همان نظام جاهليت هست.
ان بليتكم قد عادت كيهأتها يوم بعثالله نبيكم.
اين دو قسمت از سخن علي.
بعد ميفرمايد:
والذي بعثه بالحق لتبلبلن بلبله و لتغربلن غربله و لتساطن سوطالقدر.
بعد از اين دو تذكر ميگويد:
اما برنامه چي هست؟
اول اينكه همه به هم آميخته بشوند.
بايد همه به هم آميخته بشوند.
اين ديوارها و اين سدهاي طبقاتي بين قريش و عرب و عجم و موالي همه بايد برداشته بشود و همه بايد به هم بريزند.
اين مرحله اول.
لتبلبلن بلبله.
بعد از آن، ولتغربلن غربله.
در ميان اين به هم ريختگي بايد غربال بشويد، چه جور غربالي!
كه آن دانه درشتهاي متعهد متقي و آنهايي كه اسلام را دريافتند و پاي اسلام ايستادند، اينها شناخته بشوند، نخالهها بيرونبروند.
و لتغربلن غربله و لتساطن سوطالقدر
بعد هم به هم آميخته بشوند وتركيب بشوند مثل موادي كه بايد در ميان ديگ با هم بجوشند و با هم تركيب پيدا كنند و يك صورت ديگري به اينها داده بشود.
اين برنامه علي است؛ برنامه انقلابي علي: به هم ريختن آن نظامات فاسد و فاصلهها و رو آمدن شخصيتهاي متعهد و از ميان رفتن و بركنار شدن نخالههاي خودخواه و خودپرست و فرصتجو وبعد يك تركيب اجتماعي نو.
اجتماع انقلابي، اجتماع پيشرو.
آيا اين كلمات براي همان روز علي بود؟!
يا امروز هم ما دچاريم؟
اگر اين مسير انقلاب، دراين انقلاباسلامي ما، اين مسير علي و اين برنامه علي پيش نرود، بايد به طور يقين بدانيم كه به جاي اول خواهيم برگشت.
بعد ميفرمايد:
حتي آنقدر بايد زير و رو بشويد كه آن پايينيها، آن پايين شهري ها، آن محرومها، آنهايي كه زير پا ماندند، آنهايي كه نفس ندارند، ناله شان به گوش كسي نميرسيد، اينها بالا بيايند.
و آن خود خواه هايي كه بر گرده مردم سوارند، اينها بايد به زير كشيده بشوند،
حتي يعود اسفلكم اعلاكم و اعلاكم اسفلكم.
زيرپاييها، ناديده گرفته ها، محرومين، مستضعفين بالا بيايند. مستكبرين، خود خواه ها، سرمايه دارها، غارتگرها بايد بروند دنبال كارشان؛ گرچه طلحه و زبير باشند.
گرچه در مقابل پيغمبر شمشير زده باشند.
گرچه خويش نزديك پيامبر باشند، بايد بروند كنار.
از اين انقلابي تر شما خطابه هيچ رهبري را در دنيا شنيده ايد يا داده ايد؟
وليسبقن سباقون كانوا قصروا
آن پيشي گيرنده ها، آن شكنجه شده هاي در دوره ابتداي بعثت و در ميان واديهاي مكه و در كنار حرم خدا و دركنار كعبه، آنها كه رفته اند كنار، آنها بايد بيايند جلو.
آنها پيشگامان بودند.
وليقصرن سباقون كانوا سبقوا.
آنهايي كه بي خود خودشان را جلو انداخته اند، آنها بيايند عقب.
والله ماكتمت و شمه` ولا كذبت كذبته.
اينها كه ميگويم به اندازه سرسوزني دروغ نيست.
واقعياتي است كه بايد انجام بگيرد و هيچ حقيقتي را من كتمان نكردم.
اين موقعيت و اين شرايطي را كه امروز واقع شدم، قبلا به من آگاهي داده شده بود.
برنامه من از قبل تعيين شده بود.
برنامه علي برنامه قبل از انقلاب مدينه بود، نه مثل ما مسلمانها كه اول انقلاب كرده ايم، حالا نشسته ايم ميخواهيم برنامه معين كنيم.
بايد چكار كرد؟
اين حقيقت است.
اين مساله است.
اين راه است.
اين ادامه انقلاب است.
اين ا
نقلابي كه علي آن روز گفت و امروز هم صدايش به گوش همه مسلمانها و شما ميرسد، اگر تداوم پيدا نكند، هر كاري، هر انديشهاي، هر تقنين قانوني، كم اثر يا بي اثر خواهد بود.
مگر ما در مشروطيت، قانون اساسي، هفتاد و خرده اي سال قبل ننوشتيم؟
چقدر مترقي؟
غير از چند قسمتش، همه مسائل زنده ولي چه شد؟
براي اينكه همين قدر قانون اساسي تدوين شد، توده انقلابي مردم خيال كردند كار تمام شد.
رفتند دنبال زندگي شان.
دو مرتبه همانهايي كه اطرافيان دربار محمد عليشاهي و قاجاريه بودند و اشراف و طبقات، آمدند توي مجلس. بعد هم از وسط اينها رضاخان آمد بيرون.
اگر انقلاب تداوم نيابد، هر انديشه اي، هر كاري ما بكنيم علاج ارتجاع و برگشت به وضع جاهليتي كه علي اعلام خطر كرده، چاره انديش نيست.
چاره نميكند.
من نميخواهم نفي بكنم، بايد قانون اساسي هم نوشته بشود، تدوين بشود.
ولي بايد هشيار باشيم اين قانون اساسي مسالهاي است و اصولي است و روي كاغذي.
مجري اش كيست؟
شما مردم.
شما مردم كي ميتوانيد يك قدرت اجرايي قوي باشيد كه اين اصول آزادي بخش را بتوانيد پياده كنيد؟
وقتي انقلابي باشيد.
انقلاب تداوم پيدا كند.
نه اينكه متوقف بشود.
الا و ان الخطايا خيل شمس حمل عليها اهلها و خلعت لجمها فتقحمت بهم في النار.
لغزش، اشتباهات، كجروي ها، به تدريج به جاي اينكه انسان سوار بر كار و مسلط بر اوضاع باشد، اشتباهات و خطاها و گناهان بر انسان حاكم ميشود.
چشم و گوش بسته افراد و جماعات و امت را ميكشند به يك جهتي، جهت انحرافي تا اينكه به حد سقوط ميرسانند.
ميفرمايد:
خطاها، اشتباهات، لغزشها، مانند اسبهاي چموشي است كه سواراني بر آن سوار شده اند و افسارها گسيخته شده و اختيار از دست سوار كار بيرون رفته و يكسره سوار كار را به طرف سقوط گاه و جهنم ميبرند.
«الا وان التقوي» .
اما تقوا، خودداري از گناه، ضبط نفس، در تحت هر شعاري نرفتن، تحريك نشدن، گول نخوردن، تقواي فكري، تقواي اخلاقي، تقواي اجتماعي، مركبهاي رهرو و رهواري هستند كه سوار بر آنها به آساني ميتواند به مقصد خود برسدو زمام آن را به دست بگيرد و آن را به طرف بهشت سوق بدهد.
اين يك قسمتي است از خطابه اميرالمومنين كه متاسفانه يك قسمت بزرگي از اين خطابه را مولف نهج البلاغه روي نظر خود، ناديده گرفته و حذفش كرده و اگر مجال شد، ان شاءالله قسمت هاي ديگر را هم به شما عرض ميكنم.
Oاميدواريم اين عيد بزرگ، اين عيد با عظمت، براي همهما و همه مسلمين منشا خير و بركت باشد.
عيدي بود بسيار پر بركت. اجتماعات بسيار عظيم، نماز جمعه و اجتماعات بسيار پر شكوه و پر معنا.
اين بركات وحدت، وحدت در هدف، وحدت در رهبري، همه اينها بركت و خير بود براي ما؛ ولي متاسفانه در اواخر اين ماه پر بركت، ماه مبارك، ماه روزه، ماه تقوا، ماه توجه به خدا، ماه همبستگي قلوب و وجدانهاي مسلمانها، يك عده مردم جاني اين بركت را، اين خير را، آلوده كردند.
مردمي كه در انجام جنايت از هيچ كاري فروگذار نكردند.
تازه اسم خودشان را هم «دمكرات» ميگذارند.
دمكراتي كه مردم را به گلوله ببندد، مردم مظلوم را، مردم بيچاره، مردم بي طرف، پاسدارها، جوانهاي پاسدار، بيمارها، اي خاك برسرشان!
چقدر اين نام هميشه براي اين كشور، نام «دمكرات» ، خاطرات بدي داشته!
بعد از جنگ بين المللي اول يك عده دمكرات پيدا شدند، سر نخ شان معلوم نبود به كجا هست!
همه چيز را به هم ريختند.
ترور كردند و بعد از اينكه قدرت متمركز شد، آن وقت يك عده پيروان بيچاره مستعضف فريب خورده را به جا گذاشتند و فرار كردند رفتند پي كار خودشان.
آنها را گذاردند دم گلوله، دم چكمه، بعد از جنگ بين المللي دوم 1320 ديديد «دمكراتهاي آذربايجان» چه كشتارها كردند.
همين قدر كه قدرت مركزي قوي شد، رفت آن طرف، آنها فرار كردند.
اينها را دم چكمه، امروز هم همانچهرهها هستند به اسم «دمكرات» .
يك عده بيچاره، يك عده مستضعف، با شعارهاي فريبنده، اينها را جمع كردند، اگر يك مقدار فشار زياد شد، همانطوري كه حالا هست، سران فرار ميكنند، آن وقت دست دوم و دست سوم را دم چكمه (ميگذارند).
چه مكتبي دارند؟
چه ميگويند؟
چه ميخواهند؟
مگر بارها اعلام نشده:
«شما برادان هر پيشنهادي داريد، هر مسالهاي داريد، بياييد مطرح بكنيد رسيدگي بشود.
آنقدري كه در امكان هست براي شما انجام خواهد داده شد.»
چه ميخواهند اينها؟
اگر ميخواهند كردستان را تجزيه بكنند، در دامن كي ميخواهند قرار بگيرند بهتر از دامن