eitaa logo
دانلود
صالحین salehinir
2. مؤمنین واقعی طایفهٔ دوم، «مؤمنین واقعی»اند؛ یعنی آنهایی که در درون و برونشان، کسب‌وکار، معاشرت و
«بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه». پیغمبر(ص) را تنها دید، چنان ماهرانه حمله کرد که پیغمبر(ص) روی زمین افتادند. بعد روی سینهٔ پیغمبر(ص) نشست، خنجرش را کشید و گفت: چه کسی تو را از دست من نجات می‌دهد؟ فرمودند: پروردگار. سپس پیغمبر اکرم(ص) حرکت سریعی کردند و دشمن پشتش روی خاک آمد. پیغمبر(ص) روی سینه‌اش نیامدند و فقط او را با دست روی خاک نگه داشتند؛ بعد گفتند: چه کسی تو را نجات می‌دهد؟ مرد عرب گفت: آقایی، مهربانی و بزرگواری تو.  یا رسول‌الله! پشت ما از گناه به خاک رسیده است؛ چه کسی ما را نجات می‌دهد؟! یقیناً شفاعت تو نجاتمان می‌دهد. امشب درِ خانهٔ خدا برای ما هم در برزخ ناله بزن!  «إلهِی! بِمُحَمَّدٍ بِمُحَمَّدٍ بِمُحَمَّدٍ مُحَمَّدٍ بِمُحَمَّدٍ بِمُحَمَّدٍ بِمُحَمَّدٍ بِمُحَمَّدٍ بِمُحَمَّدٍ بِمُحَمَّدٍ».  در یک جنگ، دشمن شمشیرش شکست. نزدیک امیرالمؤمنین(ع) بود و امام در حمله بودند، این شخص دوید و مقابل امیرالمؤمنین(ع) آمد و گفت: شمشیرم شکسته است و نمی‌توانم به جنگ ادامه بدهم. دشمن بود، اما حضرت شمشیرشان را به او دادند. به امام گفتند: علی جان، چرا این کار را کردی؟ گفت: من توان برگرداندن سائل را ندارم؛ او گردن کج کرد و از من شمشیر خواست.  «إلهِی! بِعَلِیٍّ بِعَلِیٍّ بِعَلِیٍّ بِعَلِیٍّ بِعَلِیٍّ بِعَلِیٍّ بِعَلِیٍّ بِعَلِیٍّ بِعَلِیٍّ بِعَلِیٍّ».  چرا باید غریبانه دفنت می‌کردند؟ چرا باید دو تا بچهٔ هشت‌ساله و نه‌ساله‌ات آب می‌آوردند و روی بدنت می‌ریختند و علی(ع) تو را غسل می‌دادند؟ فاطمه‌ جان، چرا این‌قدر غریب شده بودی؟ اگر ما مرد و زن مدینه بودیم، آن شب تمام مردم مدینه و خودمان را برای تشییع تو می‌آوردیم؛ اما خیلی غریبانه تو را غسل دادند!  «إلهِی! بِفَاطِمَةَ بِفَاطِمَةَ بِفَاطِمَةَ بِفَاطِمَةَ بِفَاطِمَةَ بِفَاطِمَةَ بِفَاطِمَةَ بِفَاطِمَةَ بِفَاطِمَةَ بِفَاطِمَةَ».  یابن رسول‌الله! نه غریب مدینه، تو غریب همهٔ عالم هستی. در عالم سابقه ندارد که پانصد نفر جنازه‌ای را تیرباران کنند. به قلب برادرت ابی‌عبدالله(ع) چه گذشت؟! «إلهِی! بِالْحَسَنِ بِالْحَسَنِ بِالْحَسَنِ بِالْحَسَنِ بِالْحَسَنِ بِالْحَسَنِ بِالْحَسَنِ بِالْحَسَنِ بِالْحَسَنِ بِالْحَسَنِ». محبوب و معشوق ما، همه‌کارهٔ ما، دنیا و آخرت ما! «إلهِی! بِالْحُسَیْنِ بِالْحُسَیْنِ بِالْحُسَیْنِ بِالْحُسَیْنِ بِالْحُسَیْنِ بِالْحُسَیْنِ بِالْحُسَیْنِ بِالْحُسَیْنِ بِالْحُسَیْنِ بِالْحُسَیْنِ». «إلهِی! بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ». بیشتر از ده بار نشود، کمتر هم نشود؛ حتماً حکمتی در این دستور هست که به هر کدام ده بار متوسل بشویم و گدایی کنیم.  «إلهِی! بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ». «إلهِی! بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ». تمام سه سالِ زندان بغداد در غل و زنجیر بود و نگذاشتند هوا و روشنایی را ببیند. این ساق پا، پوست و گوشت ساییده شده و استخوان را کوبیده بود؛ اما من در روایتی دیدم که در همان زندان، یک ذکر حضرت در سجده‌های نمازشان این بود: «إلهِی شِیعَتِی» خدایا! پیروان ما اهل‌بیت.  «إلهِی! بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ». 
صالحین salehinir
«بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِک
طلا تبدیل شد. کفاش بلند شد و گفت: آقا جان! مشته را به حال اول برگردانید. فرمودند: زندگی‌ات را توسعه می‌دهد. گفت: نمی‌خواهم؛ فقط به من ضمانت بدهید که وقت مردن بالای سر من بیایید. من طلا نمی‌خواهم، خودتان را می‌خواهم.  «إلهِی! بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى». «إلهِی! بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ». «إلهِی! بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ». همان حرف‌های قدیمی‌های تهران را به امام زمان(عج) بگوییم؛ جان پدرت، به ما هم نگاهی بینداز!  «إلهِی! بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ». کنار امام زمان(عج) احیایت را تمام کن و با گریهٔ او گریه کن.  «إلهِی! بِالْحُجَّةِ بِالْحُجَّةِ بِالْحُجَّةِ بِالْحُجَّةِ بِالْحُجَّةِ بِالْحُجَّةِ بِالْحُجَّةِ بِالْحُجَّةِ بِالْحُجَّةِ بِالْحُجَّةِ». دعای پایانی «یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، یا أَکرَمَ‏ الْأَکرَمِینَ، یَا غَافِرَ الْمُذْنِبِینَ».  «يَا إِلَهِي وَ رَبِّي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ، نَسئَلُک اَلّلهُمَّ و نَدعُوک بِاسمِکَ العَظیمِ الاَعظَم اَلاَعَزِ الأجَلِ الاَکرَم؛ إلهی بِحَقّ مُحمدٍ و عَلیٍّ و فٰاطمةَ و الْحَسنِ وَ الْحُسَینِ و تِسْعةِ الْمَعصومین مِنْ ذُریّةِ الْحُسَین؛ اسْتَجِب دَعواتنا یٰا اللّٰه یٰا اللّٰه یٰا اللّٰه یٰا اللّٰه یٰا اللّٰه یٰا اللّٰه یٰا اللّٰه یٰا اللّٰه یٰا اللّٰه یٰا اللّٰه یٰا اللّٰه... ».  اول به دستور صدیقهٔ کبری(س)، به دیگران دعا کنم و بعد به خودمان. الهی! از خزانهٔ تو اصلاً کم نمی‌شود؛ هرچه هم که امشب هزینه کنی، اگر دعاهای ما را اول در حقّ دیگر بندگانت و بعد اگر وقت بود، در حقّ خودمان مستجاب کنی، به‌اندازهٔ یک ارزن کم نمی‌آوری.  الهی! تمام برادران عزیز رفتگر ما، خادمان قرآنی، پرستاران و دکترهای بیمارستان‌ها، دکترهایی که الآن شیفت ندارند و خواب‌اند، خدمتگزاران به این دین و مردم، معتادانی که در خیابان‌ها و زیر پل‌ها خوابیده‌اند و بدنشان اجازه نداده که به احیا بیایند، رانندگان انواع وسایل (ماشین، قطار، هواپیما و کشتی)، همهٔ بیماران بیمارستان و خانه‌ها، همهٔ نیروهای مسلح و سربازان خوش‌نام امام زمان(عج) که جانشان را برای حفظ این کشور و ملت می‌گذارند؛ الهی! هر کس دلش می‌خواسته که امشب برای احیا برود، اما حال نداشت و خوابید؛ همهٔ آنها و اموات آنها را با احیای امشب مردم این کشور شریک قرار بده.  خدایا! شیعیان افغانستان، پاکستان، کشمیر، بنگلادش، همچنین شیعیان اروپا، آمریکا و آفریقا را در این احیا شریک قرار بده. خدایا! به عزت خودت و عزت انبیا و ائمه‌ات، شرّ اسرائیل را از سر مردم این ناحیه و مردم دنیا کم کن.  الهی! کسانی را که گفتیم و هر که یادمان نیامد، گروهی از دوستانمان که هر سال جلوی منبر بودند و بیشترین گریه را داشتند، از دستم رفتند و من غریب و تنها شدم؛ آنهایی که همین عصر با من صحبت کردند و دلشان خیلی پر می‌زد که باز هم جلوی منبر بیایند و از گریه‌دارهای ناب بودند، اما بیماردار بودند و در خانه ماندند؛ همه را با این احیا شریک قرار بده.  خدایا! می‌توانی همهٔ این مرگ‌ها را رقم بزنی: مرگ ما را در نماز قرار بده؛ مرگ ما را در دعای کمیل قرار بده؛ مرگ ما را در دعای عرفه قرار بده؛ مرگ ما را در ایام عزای عاشورای ابی‌عبدالله(ع) قرار بده. چه‌کار کنیم! مرد و زن ما اصلاً قدرت جداشدن از ابی‌عبدالله(ع) را نداریم. خدا نیاورد آن روزی که دست رد به سینه‌مان بخورد و بگویند تو لایق حسین ما نیستی. والله! چنین دست ردی به ما نخواهند زد.  خدایا! لحظهٔ مرگ، پروندهٔ واقعاً ناقابل ما را برای ارزش پیداکردن به امضای امیرالمؤمنین(ع) برسان.  خدایا! درست است که لحظهٔ مرگ خیلی ناقابلیم؛ ولی برای تو هستیم. ما برای شیطان و هوای نفس نیستیم؛ بلکه وابستهٔ به تو و رفیق توییم. لحظهٔ مرگ، صورت‌های ما را روی قدم‌های حسینت قرار بده. 
صالحین salehinir
«بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِکَ یَا اللّٰه بِک
خدایا! به عزت و جلالت، به انبیا و ائمه‌ات، به آیات قرآنت و گریه‌های سکینه(س) در مجلس یزید که چند بار گفت «یزید، دیگر بس است، پدرم را نزن»؛ به گریه‌های حضرت سکینه(س) که جان‌سوزترین گریهٔ پرقیمت پیش تو بوده؛ مرگ ما را در حال گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع) قرار بده.  با شرمندگی و عذرخواهی کامل از خواهران، برادران، جوانان و بچه‌هایی که چون مکان وسیعی نداشتیم تا همه‌تان را روی چشممان جا بدهیم، در کوچه و خیابان ماندید، روی پل و زیر پل نشستید. باز هم بگویم؛ با شرمندگی از همهٔ شما!  خدایا! به تک‌تک شیعیان جهان لیاقت ظهور امام زمان(عج) را عنایت فرما.    [1]. سورهٔ ص، آیهٔ 82. [2]. سورهٔ ص، آیهٔ 83. [3]. نهج‌البلاغه، خطبهٔ 184. [4]. سورهٔ بینه، آیهٔ 7: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ». [5]. سورهٔ بقره، آیهٔ 165. [6]. سورهٔ بینه، آیهٔ 7. [7]. همان. [8]. سورهٔ غافر، آیهٔ 7. [9]. سوهٔ بینه، آیهٔ 8. [10]. همان. [11]. همان. [12]. سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 159. [13]. سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 146. [14]. سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 134.  [15]. سورهٔ بقره، آیهٔ 222. [16]. این روایت در «ارشادالقلوب، ج1، ص153» نیز آمده است. [17]. بحارالأنوار، ج58، ص129. [18]. سورهٔ نساء، آیهٔ 145. [19]. همان. [20]. سورهٔ نساء، آیهٔ 146. [21]. همان. [22]. همان. [23]. همان. [24]. سورهٔ طه، آیهٔ 43. [25]. سورهٔ قصص، آیهٔ 4. [26]. همان. [27]. همان. [28]. همان. [29]. سورهٔ طه، آیهٔ 44. [30]. همان. [31]. شعر از سعدی شیرازی. [32]. سورهٔ انعام،‌ آیهٔ 147. [33]. همان. [34]. همان. [35]. ریاحین‌الشّریعه، ج3، ص278-280؛ نفس‌المهموم، ص217. [36]. بحارالأنوار، ج‏45، ص317؛ ریاحین‌الشّریعه، ج3، ص278-280؛ نفس‌المهموم، ص217. [37]. فرازی از دعای صباح. [38]. همان. [39]. مفاتیح‌الجنان، از اعمال شب‌های قدر.
152293_۲۲-.mp3
49.68M
سخنرانی های استاد حسین انصاریان قرآن - جلسه بیست‌ودوم؛ پنج‌شنبه | سومین شب قدر (24-1-1402) - رمضان 1444 - - 46.19 MB -
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم روزی حضرت «داود (ع)» در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند. خطاب رسید: «ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی، او همنشین تو در بهشت است.» روز بعد حضرت داود (ع) به اتّفاق پسرش «حضرت سلیمان (ع)» از شهر خارج شد. پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد. پیر مرد که «متی» نام داشت، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد: «کیست که هیزمهای مرا بخرد.» یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید. حضرت «داود (ع) » پیش او رفت و سلام کرد و فرمود: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟!» پیرمرد فرمود: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید.» سپس پیر مرد، با پولی که از فروش هیزمها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت. وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای راکه به دهان می برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» می فرمود. وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی.مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟!» پیر مرد این حرفها را می زد و گریه می کرد. حضرت «داود (ع)» نگاه معنا داری به پسرش کرد. یعنی: همین است علت این که او با پیامبران محشور می شود. (📚داستان‏های شهید دستغیب ص ۳۰- ۳۱) 💠
الخصال / ترجمه جعفرى، ج‏2، ص: 427 ويژگى‏هايى از قوانين دين 9- اعمش از امام صادق (ع) نقل مى‏كند كه فرمود: «دستورات دين براى كسى است كه بخواهد بدان چنگ بزند و خداوند هدايت او را خواسته باشد: غسل‏ها: كه از جمله آنها غسل روز جمعه، غسل دو عيد (فطر و قربان)، غسل شب هفتم ماه مبارك رمضان و غسل شب‏ الخصال / ترجمه جعفرى، ج‏2، ص: 429 نوزدهم ماه مبارك رمضان و غسل شب بيست و يكم ماه مبارك رمضان و غسل شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان. الخصال / ترجمه جعفرى، ج‏2، ص: 433 و زكات فطريه براى هر نفرى از كوچك، بزرگ، آزاد و بنده، مرد و زن چهار مدّ كه يك صاع تمام است از گندم، جو، خرما و كشمش واجب است و همه اينها بايستى به اهل ولايت و معرفت داده شود.
تفسیر قرآن توسط ائمه: آیه 7 سوره آل عمران: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»؛ (او كسى است كه اين كتاب [آسمانى] را بر تو نازل كرد كه قسمتى از آن آيات محكم [صريح و روشن‏] است كه اساس اين كتاب مى‏ باشد [و هر گونه پيچيدگى در آيات ديگر با مراجعه به اينها، بر طرف مى‏ گردد] و قسمتى از آن متشابه است [آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مى رود ولى با توجه به آيات محكم تفسير آنها آشكار مى گردد] اما آنها كه در قلوب شان انحراف است به دنبال متشابهات اند تا فتنه انگيزى كنند [و مردم را گمراه سازند] و تفسير [نادرستى] براى آن مى طلبند در حالى كه تفسير آنها را جز خدا و راسخان در علم نمى دانند). امام صادق: “ما راسخین در علم هستیم و ما تأویل قرآن را می دانیم“ [1] [1] اصول کافی، ج 1، ص 213.
شعر عید فطر ۱۴۰۲ مهدی رسولی مصلای تهران تاریخ انتشار:۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ مداحی سلامی چو بوی خوش آشنایی عید فطر مهدی رسولی سلامی چو بوی خوش آشنایی سلام ای شروع مسیر رهایی چه حُسن ختامی شده عید فطرم که از برکت روزه سرشار عطرم چه عید بزرگی چه ماه تمامی عجب افتتاحی چه حُسن ختامی چه سِیر و مسیری چه راهی چه ماهی سفر کرده بودم به عرش الهی در این راه با نور قرآن و عترت سفر کردم و بازگشتم به فطرت دلم هر سحر محو یک غمزه میشد انیس دعای ابوحمزه میشد دم آخر و ابتدای مسیرم از آزادگان دعای مجیرم به سر آمد این سِیر هفت آسمانی چه خوش بود نزد خدا میهمانی کَرَم را به کامم به جانم چشاندند سرِ سفره ی مجتبایم نشاندند چه خوان وسیعی به لطفش به پا بود حسن سفره دار مٌضیف خدا بود در این سِیر تا عرش اعلا رسیدم دلم مُرده بوده و به احیا رسیدم پیِ وصل آن سِرِ مکشوفه بودم شب قدر را مسجد کوفه بودم نمازی نشسته به محراب دیدم سرِ سجده ی آخرینش رسیدم غم غربتش استخوان در گلو شد دلم ناگهان گرم این گفتگو شد بنا بود ای کوفه آیینه باشی علی چون سپر خواست تو سینه باشی علی خواست پیمان تو راحت نشستی علی گفت برخیز اما نشستی تو در امتحانت موفق نبودی علیٌ مَعَ الحق تو با حق نبود الا کوفه در حیرتم از مرامت علی داشتی اشعری شد امامت زر و زور و تزویر تا سر بر آورد تو را جنگ ترکیبی از پا در آورد نکویید او کشته ی تیغ بوده که زخمی تخریب و تبلیغ بود ز کوفه میاید صدایش به گوشم رسیده است بانگ رسایش به گوشم اگر خط به خط خطبه اش را بخوانم از آن نور محروم هرگز نمانم کلامش چه نوری به تاریخ تاباند ورق خورد این قصه و راه عُمان که امروز ایران شده سرزمینش به صف آمده لشکر راستینش به سوی علی دست بیعت گرفتیم همانیم که از کوفه عبرت گرفتیم کدام است عبرت همینکه بدانیم که باید همه پای مولا بمانیم برادر به جریان رود بنگر به لولا حضوری که فرمود بنگر اگر یک به یک مرد این کارزاریم صف اول و غیر اول نداریم همه در صف اولینیم با هم چو بنیان مرصوص چون سَدِ محکم الا ای صف اولی در چه حالی ببین جای ما نیست پیش تو خالی ببین مردمی را که اینجا نشستند تو جا واکنی در کنار تو هستند به هرجا که هستی به فکر وطن باش به هرصف نشستی برو صف شکن باش یکی بود روزی در این صف که جایش کنون خالی است و فقط خنده هایش به قربان مردی که یار ولی بود همان که شهیدِ صف اولی بود صف اولی بود و با دلبری ها شدند عاشق او صف آخری ها یکی بود با ما و از خود جدا بود یکی از مریدان روح خدا بود خمینی مگر به که جز ما جلو رفت در این نیل مانند موسی جلو رفت عصای خمینی که اعجاز ها داشت چه بود او مگر غیر مردم که را داشت چه غیر از خدا بود در کوله بارش که یک ملت آمد همه پای کارش شب حمله کی خط شکن بود مردم که جانباز و گلگون کفن بود مردم اگر زخم داریم اگر درد داریم گر از معرکه روی تن گَرد داریم اگر از گرانی گرانی گرانی شنیدیم هر روز از هر زبانی دوایش چه باید بگویم بدانی امید عقل اخلاص همت جوانی جوان هرکجا بود صاحب اثر بود حسن باقری چند سالش مگر بود اگر زخم امروز ما اقتصاد است نمک روی این زخم حتماً فساد است همین اقتصادی که گاهی سیاسیست خصوصی شده یا فقط اختصاصیست مداوای این زخم چیست مردم در این معرکه خط شکن کیست مردم بیا ای برادر که وقت جهاد است که فرصت کم است و مسائل زیاد است مدیران مسئول بی ترس و تشویش به میدان بیایید محکم تر از پیش برای مفاسد چو کابوس باشید در این راه بنیان مرصوص باشید تو هم هموطن بار تکلیف داری تو هم در همین خاک تشریف داری من و تو به هرکار مشغول هستیم بدانیم ما نیز مسئول هستیم برادر بیا پس به جولان بیاییم به جای توقع به میدان بیاییم نبردیم از یاد اما که بودیم همانی که صد حماسه سرودیم همان ملتی که علیه رضاخان خروشید از توس و تبریز و گیلان گواه است کاشی به کاشی گوهرشاد چه سرها که این قوم در راه حق داد همین ملت امروز هم ایستاده است روی نقشه ی دشمنان پا نهاده است هجوم رضاخانی صدر صانع [شاید اشتباه باشد] شبیخون تزویر خانه به خانه دروغ و دغل شد چنان تازیانه به هر آرمان حمله شد وحشیانه چه ها دشمن ما مگر در گمان داشت که رو کرده هرآنچه را در توان داشت چه میدید در ما بجز همصدایی چه میخواست از جان ما جز جدایی گمان کرده ای اصل دعوا حجاب است هدف وحدت امتِ انقلاب است چه میخواست دشمن که ما – ما نباشیم چو مرداب باشیم و دریا نباشیم چو گرداب بود و به ساحل نیامد به چیزی که میخواست نایل نیامد شکستِ رجزخوانی اش را ببینید نفس های پایانی اش را ببینید به فضل خدا در میاید دمارش به زودی به زودی تمام است کارش دوباره ببیند دم حیدری را به یاد آوَرَد نعره ی خیبری را به پا خیزد این بانگ از قلب ایران
رسد تا عراق و یمن شام و لبنان ببین وضع صهیون و بدحالی اش را ببین هیبت پوچ و پوشالی اش را همان قصه ی خانه ی عنکبوت است زمان شمارش برای سقوط است و اقصی همین چند تا عید دیگر ببیند که با بانگ الله اکبر نمازی شود از تصور فراتر همه صف زده مقتدا کیست رهبر جهان همصدا میشود با فلسطین نمانده است چیزی به آن عهد دیرین مبادا شوی ناگهان خسته ی راه گران میشود خواب وقت سحرگاه نمانده است چیزی به آن صبح زیبا شده خیمه ی نور از دور پیدا نمانده است چیزی به صبح طلوعش بیا اقتدا کن برس به رکوعش فدای قیامش فدای قعودش فدای سلامش فدای سجودش جهانی شده تشنه ی یاری او بخوان رَبُنَا الله ثُمَ الستَقاموا که میاید از دور عطر حضورش شده جلوه گر آیه های ظهورش میاید به تأکید آیات قرآن میایند با او شهیدان تجلی الطاف دائم میاید به همراه او حاج قاسم میاید چه عید بزرگی چه ماه تمامی عجب افتتاحی چه حُسن ختامی https://mohjat.net/%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%B9%DB%8C%D8%AF-%D9%81%D8%B7%D8%B1-1402-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B1%D8%B3%D9%88%D9%84%DB%8C-%D9%85%D8%B5%D9%84%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86/
قران- سوره آل عمران- آیه: در آنجا بود كه زكريا، پروردگار خويش را خواند و عرض كرد: «خداوندا! از طرف خود، فرزند پاكيزه‌اي به من عطا فرما، كه تو دعا را مي‌شنوي!» هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قالَ رَبِ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ اَلدُّعاءِ ]38[ رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ اَلْوَهَّابُ ]8[ «پروردگارا! دلهايمان را، بعد از آنكه ما را هدايت كردي، منحرف مگردان! و از سوي خود، رحمتي بر ما ببخش، زيرا تو بخشنده‌اي! رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اِتَّبَعْنَا اَلرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ اَلشَّاهِدِينَ ]53[ پروردگارا! به آنچه نازل كرده‌اي، ايمان آورديم و از فرستاده پيروي نموديم؛ ما را در زمره گواهان بنويس!» توبه: فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اَللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِيمِ ]129[ اگر آنها روي بگردانند، بگو: «خداوند مرا كفايت مي‌كند؛ هيچ معبودي جز او نيست؛ بر او توكّل كردم؛ و او صاحب عرش بزرگ است!» ابراهیم: رَبِ اِجْعَلْنِي مُقِيمَ اَلصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ ]40[ پروردگارا: مرا برپا كننده نماز قرار ده، و از فرزندانم، پروردگارا: دعاي مرا بپذير! فرقان: وَ اَلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اِجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً ]74[ و كساني كه مي‌گويند: «پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مايه روشني چشم ما قرارده، و ما را براي پرهيزگاران پيشوا گردان!» مومنون: وَ قُلْ رَبِ أَنْزِلْنِي مُنْزَلاً مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ اَلْمُنْزِلِينَ ]29[ و بگو: «پروردگارا! ما را در منزلگاهي پربركت فرود آر، و تو بهترين فرودآورندگاني!» وَ قُلْ رَبِ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ اَلشَّياطِينِ ]97[ و بگو: «پروردگارا! از وسوسه‌هاي شياطين به تو پناه مي‌برم! وَ اَلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اِصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَ عَذابَها كانَ غَراماً ]65[ و كساني كه مي‌گويند: «پروردگارا! عذاب جهنم را از ما برطرف گردان، كه عذابش سخت و پر دوام است! بقره: وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ اَلْقَواعِدَ مِنَ اَلْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ اَلسَّمِيعُ اَلْعَلِيمُ ]127[ و هنگامي را كه ابراهيم و اسماعيل، پايه‌هاي خانه را بالا مي‌بردند، «پروردگارا! از ما بپذير، كه تو شنوا و دانايي! یوسف: قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّي تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ اَلْهالِكِينَ ]85[ گفتند: «به خدا تو آنقدر ياد يوسف مي‌كني تا در آستانه مرگ قرار گيري، يا هلاك گردي!»
8175d12c-8c9a-42be-8595-8d533ea82ff4.pdf
2.53M
📕 هزینه-فایده مقاومت و سازش 🌿 کاری از 🏫 پژوهشـگاه عـلـوم اسـلامی امـام‌صـادق‌ علیه‌السلام 🟢 موضوعات کتاب: ▫️هزینه-فایده سیاسی ▫️هزینه-فایده امنیتی ▫️هزینه-فایده اقتصادی ▫️هزینه-فایده فرهنگی-اجتماعی ▫️نمونه‌های تاریخی مقاومت و سازش ▫️و...
پیامبر اکرم: «مَنْ اَطْلَعَ فی بَیْتِ جارِهِ فنَظر الی عَوْرَةِ رجُلٍ اوْ شَعْرِ امْرَأةٍ اوْ شیءٍ مِنْ جَسَدها کانَ حقیقاً علی اللهِ انْ یُدْخِلَهُ النّارَ...» [۱۷] (۱۷) مقدس اردبیلی، احمد، (۱۴۱۱ هق)، مجمع الفایده و البرهان، قم، النشر الاسلامی. کسی که به خانه همسایه‌اش سرک بکشد و عورت مرد یا مو یا قسمتی از بدن زنی را نظاره کند، سزاوار است که خداوند او را داخل آتش کند.