ترجمه فروع کافی: ج ۱، ص۱۸۲
۶ - عبد الرحمان بن كثير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود:
روزى امير مؤمنان على عليه السّلام نشست و فرزندش محمّد نيز با او بود. حضرت به فرزندش فرمود: اى محمّد! ظرفى آب بياور.
او هم آورد.
حضرت با دست راست خويش بر روى دست چپش آب ريخت،
سپس فرمود:
«الحمد للّه الذي جعل الماء طهورا و لم يجعله نجسا»؛
«حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه آب را پاك و پاككننده قرار داد و آن را نجس قرار نداد».
سپس تطهير نموده، فرمود:
«اللهم حصّن فرجي و اعفه و استر عورتي و حرّمها على النّار»؛
«خدايا! عورت مرا از حرام نگاهدار و پاكدامنش گردان و آن را بپوشان و آتش را بر آن حرام كن».
سپس حضرتش: استنشاق نمود و فرمود:
«اللهم لا تحرّم عليّ ريح الجنّة و اجعلني ممّن يشمّ ريحها و طيبها و ريحانها»؛
«خدايا! بوى بهشت را بر من حرام نگردان و مرا از كسانى قرار ده كه بو و عطر آن و گياهان خوشبوى آن را استشمام مىكنند».
سپس آب در دهان گردانيد و فرمود:
«اللهم انطق لساني بذكرك و اجعلني ممّن ترضى عنه»؛
«خدايا! زبانم را به ياد خودت گويا گردان و مرا از كسانى قرار ده كه از ايشان خوشنود هستى».
سپس صورت خود را شست و فرمود:
«اللهم بيّض وجهي يوم تسوّد فيه الوجوه و لا تسوّد وجهي يوم تبيّض فيه الوجوه»؛
«خداوندا! روزى كه صورتها در آن سياه مىگردد، صورت مرا سفيد گردان و روزى كه صورتها در آن سفيد مىگردد، صورت مرا سياه مگردان».
سپس دست راست خود را شست و فرمود:
«اللهم اعطني كتابي بيميني و الخلد بيساري»؛
«خداوندا! نامۀ عمل مرا به دست راستم و جاودانگى ابدى را به دست چپم ده».
سپس دست چپ خود را شست و فرمود:
«اللهم لا تعطني كتابي بشمالي و لا تجعلها مغلولة إلى عنقي و اعوذ بك من مقطّعات النيران»؛
«خدايا! نامه عمل مرا به دست چپم مده و آن را بر گردنم مبند و به تو پناه مىبرم از لباسهاى آتشين».
پس از آن سر خود را مسح نمود و فرمود:
«اللهم غشّني برحمتك و بركاتك و عفوك»؛
«خدايا! مرا با رحمت، بركات و عفو خويش فرا گير»
سپس دو پاى خود را مسح نموده فرمود:
«اللهم ثبّت قدمي على الصراط يوم تزّل فيه الأقدام و اجعل سعيي فيما يرضيك عنّي»؛
«خداوندا! قدمهاى مرا بر صراط در آن روزى كه قدمها بر آن مىلغزد، ثابت و استوار كن، و سعى و كوشش مرا در آن چيزى قرار ده كه تو را از من خشنود و راضى مىسازد».
سپس حضرتش رو به محمّد نمود و فرمود:
اى محمّد!
هر كس همانطور كه من وضو گرفتم، وضو بگيرد و همانند گفتار مرا بگويد، خداوند از هر قطره وضوى او فرشتهاى خلق مىكند كه او را تقديس و تسبيح نموده، تكبير و
«لا اله الا اللّه»
گويند و ثواب آن را براى آن شخص مىنويسد.
ترجمه فروع کافی: ج ۱، ص۳۰۲
۲ - ابو بصير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود:
هرگاه زبان شخص در حال مرگ بسته شود و از سخن گفتن باز ماند، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و آن كس را كه خدا خواهد (امير مؤمنان على عليه السّلام) نزد او آيند.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در طرف راست او مىنشيند و ديگرى در طرف چپش.
آنگاه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مىفرمايد:
آنچه را كه اميد داشتى، در پيش روى توست و از آنچه كه مىترسيدى، ايمن گشتهاى.
سپس درى از درهاى بهشت براى او گشوده مىشود و مىفرمايد:
اين منزل تو در بهشت است. اگر بخواهى تو را به دنيا باز گردانيم و براى تو در آن، طلا و نقره خواهد بود.
ميّت مىگويد: مرا حاجتى در دنيا نيست.
در اين هنگام رنگش سفيد شده، عرق مرگ بر پيشانىاش مىنشيند و لبهايش جمع و بينىاش كشيده مىشود و از چشم چپش اشك مىريزد.
پس هر كدام از اين نشانهها را كه ديدى بر تو كافى است كه به اين ماجرا پى ببرى. و آنگاه كه جان از بدن بيرون مىرود،
همان دو پيشنهاد دوباره بر او عرضه مىشود و باز هم او جهان آخرت را برمىگزيند.
پس او را غسل مىدهند، در جمع كسانى كه او را غسل مىدهند و او را (از پهلويى به پهلويى) مىگردانند، در جمع كسانى كه او را مىگردانند.
پس هرگاه در كفنهاى خود قرار مىگيرد و بر تابوتش مىگذارند، روح او خارج شده، در پيش روى مردمى كه او را تشييع مىكنند، راه مىرود، و ارواح مؤمنان وى را ملاقات مىكنند، به او سلام مىدهند و او را به نعمتهايى كه خداوند متعال برايش مهيّا كرده است، بشارت مىدهند، و چون در قبرش نهاده مىشود، روح وى تا بالاى رانش بازگردانده مىشود، سپس از آنچه مىداند از او سؤال مىشود.
پس چون پاسخ مىدهد، آن درى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به او نشان داده بود، برايش بازگردد و نور، روشنايى، خنكى و بوى خوش بهشت او را فرا گيرد.
ابو بصير گويد: گفتم: قربانت گردم! پس فشار قبر در كجاست؟
فرمود: هيهات! هرگز براى مؤمنان چيزى از آن فشار نيست.
به خدا سوگند!
اين زمين به زمين ديگر افتخار مىكند و مىگويد:
بر روى من مؤمنى قدم گذارد، ولى بر روى تو مؤمنى گام ننهاد، و زمين به او مىگويد:
به خدا سوگند!
در حالى كه بر روى من راه مىرفتى تو را دوست مىداشتم و هنگامى كه تو در را دربرگيرم، خواهى ديد كه با تو به نيكى رفتار خواهم كرد.
پس به اندازۀ ديد چشم، زمين (قبر) برايش وسعت مىيابد.
کشف الغمة / ترجمه زواره ای: ج ۲، ص۲۹۳
و مرويست از أبى الطفيل عامر بن واثله كه على بن حسين (عليه السّلام) چون اين آيت را تلاوت ميفرمود كه
« يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ كُونُوا مَعَ اَلصّٰادِقِينَ »ميگفت كه اللهم ارفعنى في اعلا درجات هذه الندبة، و أعنى بعزم الارادة، و هبنى حسن المستعقب من نفسى، و خذنى منها حتى تتجرد خواطر الدنيا عن قلبى من برد خشيتى منك، و ارزقنى قلبا و لسانا يتجاريان في ذم الدنيا، و حسن التجا في منها حتى لا اقول الا صدقت، و ارنى مصاديق اجابتك بحسن توفيقك حتى اكون في كل حال حيث اردت.
يعنى بار خدايا بلند گردان مرا در بلندترين درجات اين ندبه، و يارى فرما مرا بعزم و قصد ارادت، و ببخش مرا نيكى عقاب و عتاب را از نفس من، و بستان مرا از آن نفس تا مجرد شود خواطر دنيا از دل من از خنكى خشيت و ترس من از تو، و روزى كن مرا دل و زبانى كه متجارى و روان باشند درذم دنيا، و بنكوئى پهلو خالى گردان از آن تا نگويم الا كه راست گويم، و بنماى مرا مصاديق اجابت خود را بحسن توفيق خودت تا باشم در هر حال هر جا كه تو خواهى
مؤلف رحمه الله ميفرمايد بعضى از شعرا بعضى از كلام بلاغت انتظام آن حضرت را بطريق نظم ادا نمودهاند و آن اينست:
فقد قرعت بى باب فضلك فاقة#بحد سنان نال قلبى فتوقها
يعنى بدرستى كه هر گاه كه زد بسبب من در فضل و رحمت ترا محتاج درماندۀ بحد سنان افتقار ميرساند دل مرا گشادگى آن باب رحمت كه هميشه باز است.
يعنى و هر كدام از محن گوناگون دهر را ملاقات كردهام از نكبت و وجع و الم آن را كشيدهام و جام مالا مال تلخى پياپى آن را چشيدهام و هن المنايا اى واد سلكته#عليها طريقى او على طريقها ايشان مرگهااند بهر وادى كه سلوك ميكنم بر اوست راه من يا بر منست راه او كه از آن گزير و گريز ندارم
فقد ادبتنى بانقطاع و فرقة#و او مضر لى في كل افق بروقها
يعنى پس بدرستى كه تو تعليم و تاديب ميكنى مرا بانقطاع و فرقت دنيا
(كذا في النسختين لكن الظاهر:
تأديب كرد دنيا مرا بانقطاع و فرقت خود «م»)
و ميدرخشد از براى من از هر افق
برقهاى او فما عيشة الا نزيد مرارة#و لا ضيقة الا و يزداد ضيقها
يعنى هيچ زندهگانى نيست در دنيا الا كه زياده ميكند تلخى را و هيچ تنگى نيست در او مگر كه افزونست تنگى او، غرض كه محنت و تلخى و تنگى او در ترقى استيعنى و مىاندازد قساوات و سختيهاى دلها را بأس و شدت ايشان
(باسهام خود ظ «م»)
و آتش فراقش ظاهر نميشود سوختگى او.
و كم عالم افنت فلم تبك شجوه#و لا بدان تفنى سريعا لحوقها
يعنى و بسا عالمى را كه فانى ساخت پس تو نگريستى
(پس او نگريست ظ «م»)
الم و حزن او را و ناچار كه فانى شود بسرعت لحوق او كه ناپايدار است.
فتلك مغانيهم و هذى قبورهم#توارثها اعصارها و حريقها
يعنى پس اين مواضع و منازل ايشانست و اينست قبور ايشان كه ايشان آن منازل را گذاشتهاند و سر در نقاب خاك كشيده و بميراث گرفتهاند اهل اعصار و قرون و حريق آن كشتهاند و بجاى ايشان نشستهاند.
و سوگند ياد ميكنم كه باقى نميگذارد روزگار بشاشت و خوشحالى و نه سعى و اجتهاد را در امور مگر كه بسرعت ميبرد خوشى و شادى را سوى
انهم كانوا فبانوا و اننى#على جدد قصد سريعا لحوقها
غير آنكه ايشان ميباشند در زمين و بنا ميكنند بر آن عمارات را و بدرستى كه من بر زمينى جاى گرفتهام سخت كه همه را لحوق بآنجا خواهد بود بشتاب هر چه تمامتر
و هل هى الا لوعة من ورائها#جوى قاتل او حتف نفس يسوقها
يعنى و نيست دنيا مگر سوزش و الم كه در پيش خود گرد آورده كار او كشندگى است يا هلاككنندگى نفس وقتى كه بجانب خود ميراند و ميل ميدهد بچيزهاى فريبنده چون بدام آورد ميكشد.
و ان ابكهم اجرض و كيف تجلدى#و في القلب منى لوعة لا اطيقها
اگر بگريم ايشان را بغصۀ كه دارم و چگونه باشد حال آنكه در دل من سوزشى است كه طاقت آن ندارم.پس اگر باز گردد اين روزگار همچو عهد خودش بيند اهل آن را در صورتى كه آن را صفاى و آبروى نمانده
حيارى و ليل القوم داج نجومه#طوامس لا تجرى بطىء خفوقها
يعنى قوم را حيرانى و سرگردانى است و حال آنكه شب قوم تيره گشته ستارهاى او محو شده كه حركت نميتوانند كرد و بطىء و كند گشته حركات آنها پس اين شبى است ظلمانى كه راه بجائى نميتوان بردن، اكنون نور معرفت الهى و محبت حضرت رسول و آل هدايت انتباهى مىبايد كه راه نمايد و اين كس را از شبهات ظلمانى بيرون برد.
آداب سفر در فرهنگ نيايش: ج ۱، ص۱۲۵
حديث ديگرى هم در بارهى نقش انگشترى حديد چينى وارد شده است:مردى خدمت امام صادق عليه السّلام شرفياب شد و عرضه داشت:
آقاى من،از فرمان رواى سرزمين جزيره زياد مىترسم و بيم آن دارم كه دشمنانم مرا به او معرّفى كنند و بر جانم ايمن نيستم.
فرمود:
«انگشترى از حديد چينى تهيّه كن كه در سه سطر اين جملات بر روى آن حك شده باشد:
سطر اوّل: أعوذ بجلال اللّٰه. ،
سطر دوم: أعوذ بكلمات اللّٰه. ،
سطر سوم: أعوذ برسول اللّٰه.
و زير نگين هم اين دو سطر نوشته شود:
سطر اوّل: آمنت باللّٰه و كتبه. ،
سطر دوم: إنّي واثق باللّٰه و رسله.
و در اطراف نگين نيز اين عبارت كنده كارى شود:
أشهد أن لا إله إلاّ اللّٰه مخلصا. ؛
به اين صورت: نيز در ساير خواستههايت-كه دستيابى به آنها مشكل است-آن را در انگشت كن و هر گاه از آزار كسى ترسيدى،آن را به دست كن كه حتما نيازمندىهايت برآورده شود و ترسهايت زدوده گردد و هم چنين اگر بر زنى كه زايمان بر او دشوار شده،آويخته گردد،به خواست خدا فارغ مىشود و اگر كسى كه زخم چشم ديده است،آن را به انگشت كند،اثر چشم زخم از بين مىرود و آن را از نجاست و چربى غذا و بوى بد دور نگه دار و با خود به گرمابه و آبريزگاه مبر و در حفظ آن بكوش؛زيرا آن از رازهاى پنهان خداوند-عزّ و جلّ- است.» سپس امام حسن عليه السّلام به جانب ما روى كرد و فرمود:
«هر گاه يكى از شما جان خود را در معرض خطر ديد،اين كار را انجام دهد؛امّا آن را به دشمنان خود ياد ندهيد؛مبادا از آن بهره گيرند!
تنها در اختيار افرادى بگذاريد كه به آنها اطمينان داريد.»
راوى خبر گويد:
اين انگشترى را آزمودم و همهى اين خاصيتها را در آن يافتم؛سپاس از آن خداست.»
خواستگاری:
در مورد كسى كه قصد ازدواج دارد اجازه داده شد به چهره زن مورد نظر او نگاه كند. مفهوم حكم اين است كسى كه قصد ازدواج ندارد نظر كردن جايز نيست. بعضى روايات اين باب را ذكر مىكنيم:
الف. عَنْ ابى هُرَيْرَةَ: كُنْتُ عِنْدَ النَّبيِّ، فَأَتاهُ رَجُلٌ فَاخْبَرَهُ انَّهُ تَزَوَّجَ امْرَأَةً مِنَ الْانْصارِ. فَقالَ لَهُ رَسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: أَ نَظَرْتَ الَيْها؟ قالَ: لا. قالَ: فَاذْهَبْ فَانْظُرْ الَيْها فَانَّ فى اعْيُنِ الْانْصارِ شَيْئاً «1».
ابو هريره مىگويد: نزد رسول خدا بودم مردى آمد و گفت با زنى از انصار ازدواج كرده ام. پيغمبر صلى الله عليه و آله به وى فرمود: آيا آن زن را ديده اى؟ گفت نه. فرمود برو او را
______________________________
(1). صحيح مسلم، ج 4/ ص 142
مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (مسأله حجاب)، ج19، ص:
533
ببين، زيرا چشم انصار معمولًا عيبى دارد.
ب. عَنِ الْمُغيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ انَّهُ خَطَبَ امْرَأَةً فَقالَ صلى الله عليه و آله: انْظُرْ الَيْها فَانَّهُ أَحْرى انْ يَدومَ بَيْنَكُما «1».
مغيرة بن شعبه از زنى خواستگارى كرد. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مطلع شد، بدو فرمود:
برو ببين، زيرا اگر ببينى و بعد ازدواج كنى براى دوام ازدواج شما بهتر است.
ج. از حضرت صادق عليه السلام روايت شد:
لا بَأْسَ انْ يَنْظُرَ الى وَجْهِها وَ مَعاصِمِها اذا ارادَ انْ يَتَزَوَّجَها «2».
وقتى شخص بخواهد با زنى ازدواج كند، باكى نيست به چهره و محل دستبندها نگاه كند.
مفهوم مخالف حديث اين است اگر قصد ازدواج نباشد نگاه جايز نيست.
جواب استدلال همانطور كه فقها گفته اند اين است:
اولًا نگاه خواستگار با نگاه غير خواستگار فرق مىكند. خواستگار به ديده خريدارى و براى خريدارى نگاه مىكند و به اصطلاح نظر استقلالى دارد و معمولًا خالى از تلذذ نيست. لهذا فقها مىگويند نگاه خواستگار با علم بدين كه تلذذ حاصل مىشود مانع ندارد. البته هدف او بايد تحقيق باشد نه تلذذ. ولى غير خواستگار اگر به منظور تلذذ نخواهد نگاه كند نظرش آلى خواهد بود نه استقلالى. فرق بين اين دو نوع نظر را در تفسير آيه 31 سوره نور بيان كرديم و خلاصه اين است: كسى كه قصد خواستگارى ندارد نبايد با چشمان خيره و نگاه هاى خريدارى زن را ورانداز كند و اين منافات ندارد كه نظر به چهره زن به طور آلى يعنى به اندازهاى كه لازمه مخاطبه است جايز باشد.
______________________________
(1). جامع ترمذى، ص 175
(2). وافى مجلد 12 ص 58 و وسائل ج 3/ ص 11 و كافى ج 5/ ص 365
مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (مسأله حجاب)، ج19، ص: 534
و ثانياً در مورد نگاه مقدمه خواستگارى، چنانكه روايات دلالت دارند و فقها فتوا مىدهند، جواز نظر اختصاص به چهره و دو دست ندارد بلكه نسبت به مطلق زيباييهاى زن نيز جايز است. از باب نمونه دو روايت ذكر مىكنيم:
1. عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سِنانٍ قالَ: قُلْتُ لِابى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: الرَّجُلُ يُريدُ انْ يَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةَ أَ فَيَنْظُرُ الى شَعْرِها؟ فَقالَ: نَعَمْ، انَّما يُريدُ انْ يَشْتَرِيَها بِاغْلَى الثَّمَنِ «1».
عبد اللَّه بن سِنان مىگويد: از حضرت صادق ع پرسيدم وقتى شخص اراده دارد با زنى ازدواج كند آيا جايز است به موى او نگاه كند؟ فرمود: آرى، زيرا به گرانبهاترين قيمت خريدار اوست.
يعنى آنچه انسان در زندگى زناشويى مايه مىگذارد از هر چيز گرانبهاتر است. مراد مهريّه نيست، زيرا ارزش پولى مهريّه گرانبهاترين قيمت نيست؛ بلكه مىخواهد با او زندگى كند و عمر خويش را با او بسر برد.
2. عَنْ رَجُلٍ عَنْ ابى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قالَ: قُلْتُ لَهُ: أَ يَنْظُرُ الرَّجُلُ الَى الْمَرْأَةِ يُريدُ تَزْويجَها فَيَنْظُرُ الى شَعْرِها وَ مَحاسِنِها؟ قالَ: لا بَأْسَ بِذلِكَ اذا لَمْ يَكُنْ مُتَلَذِّذاً «2».
مردى از حضرت صادق عليه السلام مى پرسد: آيا مردى كه قصد ازدواج دارد حق دارد به مو و زيباييهاى زن مورد نظرش نگاه كند؟
فرمود: اشكالى ندارد مشروط بر اينكه مقصودش التذاذ نباشد.
پس معلوم شد جواز نظر براى خواستگار، اختصاص به چهره و دو دست ندارد.
ثالثاً بحث ما در لزوم پوشيدن وجه و كفين است نه در جواز نظر براى مرد.
فرضاً رواياتى كه دلالت مى كند براى خواستگار نظر به چهره زن مورد نظرش جايز است مفهوم مخالفى داشته باشد كه نظر غير خواستگار بر چهره زن جايز نيست، دليل بر عدم جواز نظر مرد بر چهره زن بيگانه است نه بر وجوب پوشيدن زن وجه و كفين.
______________________________
(1). وسائل ج 3/ ص 12، تهذيب ج 7/ ص 435
(2). كافى ج 5/ ص 365، وسائل ج 3/ ص 11
اصول کافی / ترجمه مصطفوی: ج ۳، ص۲۰۱
امام صادق عليه السلام فرمود: ابو ذر - رضى اللّٰه عنه - در سخنرانى خود ميگفت:
اى دانش جو!
گويا هيچ چيز دنيا چيزى نبوده، جز آنچه خوبش بمردم سود بخشد و شرش زيان،
مگر آنكه را خدا ترحم كند (و او را بيامرزد)
اى دانشجو!
مبادا اهل بيت و مال دنيا ترا از خودت باز دارند، كه تو روزى كه از آنها جدا شوى مانند مهمانى باشى كه شب را با آنها خوابيده و صبح نزد ديگران رفتهئى و دنيا و آخرت مانند منزلى است كه از يكى بديگرى منتقل شوى و ميان مردن و از گور برخاستن جز مانند خوابيدن و بيدار شدن نيست.
اى دانشجو!
براى ايستادن در برابر خداى عز و جل طاعتى پيش فرست،
زيرا بعملت پاداش بينى و چنان كه كنى، جزا يابى،
اى دانشجو!.
امام صادق:
الإعتقادات / ترجمه حسنی: ج ۱، ص۱۳۳
و از آن حضرت سؤال شد از معنى اينكه حقتعالى فرموده كه: گرامىترين شماها در نزد خداوند اتقاى شما است فرمود عملكننده ترين شما بتقيه. و بتحقيق كه حقتعالى مرخص فرموده اظهار دوستى كافران را در حال تقيه و فرموده:بايد مؤمنان كافران را دوست نگيرند غير از مؤمنان و هر كه بكند اين كار را نيست در هيچ چيزى از خدا،مگر اينكه تقيه نمائيد از كافران تقيهاى. و ايضا فرموده كه:منع ميفرمايدتان خداوند از آنان كه جنگ با شما نكردند در دين و شما را بيرون ننمودهاند از ديارتان كه نيكى بآنها كنيد و بسوى آنها سلوك باعتدال نمائيد،بدرستى كه خداوند دوست مى دارد منصفان را،منع نمينمايد خدا شما را جز آن كسانى كه مقاتله نمودند با شما در دين و شما را از ديارتان اخراج نمودند و معاونت يك ديگر كردند بر اخراج شما و منع ميفرمايد از آنكه دوست گيريد آنها را و آن كسانى كه دوست مىگيرند آنها را ظالمانند.
الإرشاد / ترجمه رسولی محلاتی: ج ۲، ص۲۲۱
۵-و محمد بن اسماعيل از محمد بن فضل روايت كرده كه گفت:ميان اصحاب ما در بارۀ مسح پاها در وضوء اختلاف شد كه آيا آن را از انگشتان تا ببلندى مفصل بايد كشيد يا بعكس؟
پس على بن يقطين نامۀ بحضرت موسى بن جعفر عليه السّلام نوشت كه قربانت گردم اصحاب ما در بارۀ مسح پاها اختلاف كردهاند،اگر صلاح بدانيد بخط شريف خود تكليف مرا در كيفيت وضوء ساختن مرقوم فرمائيد تا ان شاء اللّٰه تعالى بر طبق آن رفتار كنم؟
حضرت در پاسخ نامهاش مرقوم فرمود:آنچه در بارۀ اختلاف در وضوء نوشته بودى فهميدم،و آنچه من بتو دستور دهم در اين باره اين است كه
(ابتداء)سه بار آب در دهان بگردانى
و سه بار آب در بينى كشى،
و سه بار روى خود را بشوئى
و آب را بلابلاى موهاى صورت برسانى،
و دستان خود را از سر انگشتان تا مرفق بشوئى،
و همه سر را مسح كنى
و رو و توى گوشهايت دست بكشى
و پاهاى خود را تا بلندى مفصل سه بار بشوئى،
و بجز آنچه نوشتم بكيفيت ديگرى وضوء را انجام ندهى،
و از اين دستور تخلف نكنى!
چون نامه بعلى بن يقطين رسيد،از آنچه آن حضرت مرقوم فرمود و همۀ شيعه در باب وضوء بر خلاف آن گويند در شگفت شد ولى با خود گفت:
مولا و آقاى من داناتر است بآنچه دستور داده و من نيز فرمانبردار اويم،
و هم چنان كه حضرت دستور فرمود وضوء ميساخت و با همۀ شيعه بخاطر امتثال دستور آن بزرگوار در اين باره مخالفت ميكرد،تا اينكه پيش هارون از على بن يقطين سعايت و بدگوئى كردند،و باو گفتند:
او مردى است بمذهب رافضيان و با تو مخالف است،
هارون ببرخى از نزديكان خود گفت:در بارۀ على بن يقطين نزد من زياد حرف ميزنند،و او را متهم بمخالفت با ما و ميل بسوى مذهب رافضيان كردهاند،و من در انجام خدمتش نسبت بخود تقصير و كوتاهى نديدهام و بارها او را آزمايش كرده و نشانۀ از اين تهمتها كه باو زنند در او نديدهام،و ميخواهم بوسيلۀ سر از كار او درآوردم بطورى كه خود او هم نفهمد كه مجبور شود از من پرهيز كرده تقيه نمايد،
باو گفتند:اى امير المؤمنين رافضيان در مسألۀ وضوء با سنيان اختلاف دارند و اينان سبك وضوء ميگيرند و پاها را نمىشويند،پس چنانچه نفهمد از كيفيت وضوء گرفتنش او را آزمايش كن،
هارون گفت:آرى اين راهى است كه از اين راه مذهب او آشكار شود،
سپس چندى او را بحال خود واگذاشت،آنگاه او را بكارى در خانۀ خود واداشت تا اينكه هنگام نماز شد،و على بن يقطين معمولا در اطاقى خلوت براى وضوء و نماز ميرفت،
پس هارون وقت نماز پشت ديوارى ايستاد بطورى كه على بن يقطين را ميديد ولى على بن يقطين او را نميديد،
پس آب براى وضوء خواست، و سه بار آب در دهان گردانده و سه بار در بينى كشيد،و سه بار روى خود را شسته و لابلاى موهاى صورت را آب رسانده،و از سر انگشتان تا مرفق را سه بار شست و همۀ سرش را مسح كرد و گوشها را دست كشيد و پاهاى خود را سه بار شست
و هارون در تمام اين احوال او را نگاه ميكرد،و چون ديد كه على بن يقطين چنين كرد خود دارى نتوانست و آمد خود را بعلى بن يقطين نشان داده و آواز داد:
اى على بن يقطين دروغ گويد هر كس كه بپندارد تو رافضى هستى،
و از آن پس وضع او در پيش هارون نيكو شد،
و پس از اين جريان بدون سابقۀ(نامهنگارى از طرف على بن يقطين)نامۀ از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام باو رسيد كه اى على بن يقطين از اين ساعت ببعد چنانچه خداوند دستور فرموده
وضوء بگير، روى خود را براى وجوب يك بار بشوى و بار ديگر براى شاداب شدن بشوى و دستهاى خود را دو بار همچنان از مرفق بشوى،و پيش سر را با روى دو پا با زيادى آب وضوء مسح كن،زيرا آنچه بر تو ترسيده ميشد از بين رفت،
و السلام.
امام زمان عج:
الغیبة (للطوسی) / ترجمه عزیزی: ج ۱، ص۶۶۷
۳۴۶/۵۴-نامهاى ديگر: خداوند عزت و احترامتان را مستدام فرمايد،خواستار نظر شما هستم در اينكه نامهام را ملاحظه كرده و با آسان كردن مشكل،بر من تفضل بفرماييد تا اين لطف را بر ساير الطاف و محبتهاى شما نسبت به خودم بيفزايم.
خداوند عزت تو را دائمى فرمايد،احتياج دارم به اينكه براى من از بعضى از فقها اين سؤال را بپرسى؛
نمازگزار وقتى پس از تشهد اوّل،
براى ركعت سوم برمىخيزد،
آيا واجب است كه تكبير بگويد؟
چراكه بعضى از علما و بزرگان ما معتقدند كه تكبير بر او واجب نيست و گفتن:
«بحول اللّه و قوتة أقوم و اقعد»؛
«به حول و قوه خداوندى بر مىخيزم و مىنشينم»
كفايت مىكند.
پاسخ:در اينباره دو حديث هست:
يكى اينكه
«هرگاه در نماز از حالتى به حالتى ديگر منتقل مىشود،بايد تكبير بگويد»
و امّا حديث ديگر اينكه
«هرگاه سرش را از سجده دوم برداشت و تكبير گفت و نشست و بعد برخاست،در قيام بعد از قعود
[نشستن]تكبير گفتن لازم نيست.»
در تشهد اوّل نيز به همين ترتيب،عمل را انجام دهد،بههرحال به هركدام از اين دو حديث عمل كند،درست است.
امّا سؤال در مورد شخصى كه در حال نماز انگشترى در دست دارد كه نگين آن حديد است،آيا نمازش صحيح است يا خير؟
پاسخ:[در اين مورد نيز دو روايت است]اوّل اينكه نماز خواندن با آن كراهت دارد، ولى حديث دوم اطلاق دارد[يعنى نهى در اينباره به ما نرسيده است]لكن به روايت كراهت عمل شود.
و از مردى كه شترى بهعنوان هدى[قربانى حجّ]براى شخص ديگرى كه در مراسم حج نبوده خريدارى كرده،و آن مرد از او خواسته كه شتر را در منى قربانى كند،او هم
زمانى كه مىخواهد قربانى را نحر كند نام آن شخص را فراموش كرده و قربانى را نحر كرده،و بعدا نام او به يادش آمده است؛آيا اين قربانى از جانب شخص غايب قبول است و كفايت مىكند يا نه؟
پاسخ:اشكال ندارد و از طرف او كفايت مىكند.
و در كنار ما ريسندگان و بافندگان مجوسى هستند كه مردار مىخورند،از جنابت هم غسل نمىكنند و براى ما لباسهايى مىبافند،آيا جايز است كه در اين لباس پيش از آن كه شسته شود،نماز خواند.
پاسخ:نماز خواندن در اين لباسها اشكالى ندارد.
پاسخ:نماز خواندن در اين لباسها اشكالى ندارد.
نمازگزارى كه در تاريكى،نماز شب مىخواند،وقتى به سجده مىرود اشتباها به جاى سجاده،پيشانى را بر روى فرش و يا پوست زير پا مىگذارد و بعد كه سر برمىدارد سجاده[آنچه را كه سجده بر آن صحيح است]را پيدا مىكند.آيا به آن سجده اكتفا كند يا اينكه بار ديگر به سجده برود؟
پاسخ:مادامى كه كاملا ننشسته،اشكالى ندارد كه سر بلند كند و دنبال مهر و سجادهاش بگردد.
و از محرم كه بايد سايهبان را بردارد،آيا سقف كجاوه يا محمل و چوب دوطرف آن را نيز لازم است بردارد يا نه؟
پاسخ:اشكال ندارد كه تختهها را به حال خود رها كند و همچنين چوبهاى به كار رفته در محمل را[شايد مقصود چوبهايى بوده كه اسكلت محمل را تشكيل مىدادند.]
محرمى كه به خاطر ريزش باران،چترى از چرم يا غير آن بالاى سرش مىگيرد تا لباسها و وسايلش كه در محمل هست خيس نشود،آيا اين كار جايز است؟
پاسخ:اگر اين عمل را روى محمل و زمان حركت و در راه مكه انجام دهد بايد قربانى كند.
درباره شخصى كه به صورت استيجارى از طرف شخص ديگرى به حج رفته است، آيا زمان محرم شدن لازم است نام آن شخص را ببرد يا خير؟و آيا واجب است كه هم از جانب آن كسى كه حج برايش نموده و هم از جانب خودش ذبح كند و يا اينكه يك قربانى از طرف هردو نفر كفايت مىكند؟
پاسخ:نام او را به ياد بياورد و اگر چنانچه نام او را هم نبرد،اشكالى ندارد.
و آيا جايز است كه مرد در لباس خزّ(پشم)احرام ببندد يا نه؟
پاسخ:اشكالى ندارد،اين كار را عدّهاى از صلحا و افراد شايسته انجام دادهاند.
آيا جايز است كه مردى با كفش روباز[كفشى كه فقط زير پا را مىپوشاند و روى پا با بند بسته شده باشد]نماز بخواند يا نه؟
پاسخ:جايز است.
درباره مردى كه در حال نماز در آستين و يا شلوارش،چاقو و يا كليد آهنى دارد،آيا اين نماز درست است؟
پاسخ:جايز است.
درباره مردى كه همراه بعضى از اهل سنّت است و با آنها به حجّ مىرود و يا اينكه در جاده با آنها همسفر مىشود،در حالىكه آنها در مسلخ احرام نمىبندند،آيا بر اين مرد
جايز است كه احرامش را عقب بيندازد تا برسند به ذات عرق و براى اينكه شناخته نشود آنجا احرام ببندد يا اينكه اين عمل جايز نيست و مىبايست از مسلخ احرام ببندد؟
پاسخ:از ميقات خودش احرام ببندد،بعد روى آن لباس پوشيده و در دل خودش لبيك را بگويد،آنگاه كه به ميقات آنها رسيد،احرامش را ظاهر كند.
آيا پوشيدن نعل معطون[كفشى كه از پوست بو گرفته،درست مىشود]كه بعضى از بزرگان ما آن را مكروه مىدانند،جايز است يا نه؟
پاسخ:جايز است و اشكالى ندارد.
و از مردى كه از متصديان و متوليان وقف است و آنچه را كه در دست اوست حلال مىشمارد[از
اموال وقفى در مصارف شخصى خودش استفاده مىكند]و پرهيز و تقوى ندارد،آيا مىشود از مال او گرفت؟و چهبسا گاهى اوقات به محل سكونت او مىروم
و او هم در آنجا است،يا اينكه داخل منزلش شده و از غذايش براى من حاضر مىكند و مرا براى صرف غذا دعوت مىكند،پس اگر از غذايش نخورم با من دشمنى كرده و مىگويد:فلانى خوردن غذاى ما را حلال نمىداند،آيا جايز است كه از غذاى او بخورم و در مقابل آن صدقهاى بپردازم؟و[اگر جايز است]مقدار صدقه چهاندازه است؟و اگر اين شخص به كس ديگرى هديهاى داد و من نزد او رفته و او مرا دعوت كند كه در آن هديه تصرفى كنم در حالىكه من مىدانم كه آن متصدى وقف،در گرفتن اموال تقوا را مراعات نمىكند،آيا اگر من در آن هديه تصرف كنم چيزى بر من واجب است يا نه؟
پاسخ:اگر آن مرد،مال شخصى يا درآمدى غير از اموال وقفى كه در دست اوست دارد،غذايش را بخور و احسانش را بپذير و الاّ غذا را نخور و احسانش را نپذير.
سؤال:مردى از شيعيان كه قائل به حقّ است[اعتقاد به ولايت دارد]و متعه را جايز مىداند و به رجعت هم معتقد است،وى زنى دارد كه با او همعقيده است ولى با او عهد و پيمان بسته است كه بر روى او زنى نگيرد و متعه[و ازدواج موقت هم]نكند و يا كنيزى را بهعنوان همسرى نگيرد،اين عهد بيش از ده سال برجا بوده و به قولش وفادار مانده است،چهبسا بعضى از اوقات چندين ماه در منزلش نيست و به مسافرت مىرود،متعه نمىكند و شهوتش هم تحريك نمىشود و فكر مىكند كه مطلع شدن همراهانش؛اعم از برادر،فرزند،نوكر و كارگزار و اطرافيان موجب بىاعتبارى او در نظر آنان مىگردد،و به خاطر دوستى و محبّتى كه به همسر خود دارد،دوست دارد بر عهدى كه بسته پايبند باشد و نفس خودش را حفظ و صيانت كند،نه اينكه او متعه را حرام بداند،بلكه به آن معتقد است،آيا در اينكه متعه را ترك كرده،مرتكب معصيت شده يا نه؟
پاسخ:بر او مستحب است كه خدا را در مورد متعه اطاعت كند؛اگرچه يك مرتبه هم شده است،تا عهدى كه بر مخالفت سنّت و معروف بسته است از بين برود.
[دنبال اين نامه خطاب به حسين بن روح به اين ترتيب آمده است كه]پس اگر صلاح دانستى-كه خداوند عزت شما را پايدار كند-اين سؤالات را براى من از آن حضرت بپرسى و براى من شرح داده و دستورالعمل هريك را براى من بنويسى و منّت خود را
بر گردن من بگذارى-خداوند شما را وسيله هر خيرى قرار دهد و آن را به دست شما جارى فرمايد-اگر اين كار را انجام بدهى كار شايسته و موجب ثوابى انجام دادهاى.
خداوند عمر تو را دراز و طولانى فرموده،عزت و تأييد و سعادت و سلامت و بزرگوارىات را مستدام كند،نعمتش را بر تو تمام گرداند و احسانش را در حقّ تو بيفزايد،و در هر بلا و پيشآمد بدى،مرا فدايى تو قرار دهد و مرگ مرا پيش از تو مقرر فرمايد.حمد و ستايش مخصوص پروردگار دو جهان است و درود و سلام فراوان بر پيامبرش حضرت محمد صلّى اللّه عليه و اله و خاندان او باد.
ابن نوح گفته است:اين نسخه را از دو طومار قديمى كه خط و توقيعاتى در آنها بود،نسخهبردارى كردم.
هدایت شده از روحانیون شهرستان قائم شهر
❎ اصلاحیه
ضمنتجلیلازاثربرگزیدهدرقم(جشنوارهمرکزی)به ۱۰ اثربرگزیدهاستانیاز ۳۰۰هزارتومانتا ۶۰۰هزارتومانکارت
هدیه تقدیم میگردد.
مهلت ارسال : ۱۴۰۰/۱۰/۱
آدرس: ساری،بلواردفاعمقدس،
روبرویبیمارستانشفا،ادارهکلحفظ
آثارونشرارزشهایدفاعمقدس.
کد پستی: ۴۸۱۷۹۵۴۵۳۸
تلفن: ۸-۳۳۱۱۲۱۹۵و۳۳۱۱۵۵۴۷
آپسروشاداره کل :
۰۹۳۵۲۳۰۷۱۵۸ مهلتقابلتمدیدمیباشد.
امالی الصدوق: ابا سیار: امام صادق علیه السلام فرمود:
جبرئیل نزد یوسف علیه السلام که در زندان بود آمد و فرمود:
به دنبال نماز های واجبت این دعا را سه بار بخوان: خدایا، در کار من گشایش و برون رفتی قرار بده و مرا بی حساب و با حساب روزی ده - .
20- لی، الأمالی للصدوق ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَمَّنْ سَمِعَ أَبَا سَیَّارٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ علیه السلام یَقُولُ جَاءَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام إِلَی یُوسُفَ علیه السلام وَ هُوَ فِی السِّجْنِ فَقَالَ قُلْ فِی دُبُرِ کُلِّ صَلَاهٍ مَفْرُوضَهٍ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی مِنْ أَمْرِی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ ارْزُقْنِی مِنْ حَیْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَیْثُ لَا أَحْتَسِبُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.
(امالی الصدوق: 343-344 -) .