⚫️نظر رهبر انقلاب درباره حجاب اجباری
🔹 آنچه بنده را حسّاس میکند، این است که ناگهان شما میبینید از دهان یک گروهی از افرادی که جزو خواص محسوب میشوند، مسئله «حجاب اجباری» مطرح می شود؛ معنایش این است که یک عدّه ای نادانسته همان خطّی را دنبال می کنند که دشمن با آن همه خرج نتوانسته است آن خط را در کشور به نتیجه برساند.
🔹در بین اینها روزنامهنگار هست، در بین اینها روشنفکرنما هست، در بین اینها آخوند و معمّم هست. [می گویند] «امام که فرمودند باید زنها با حجاب باشند، همه زنها را نگفتند»! حرف بیخود! ما بودیم آنوقت، ما خبر داریم؛ چطور این جور است؟
🔸امام در مقابل یک منکر واضحی که بهوسیلهی پهلوی و دنبالههای پهلوی در کشور به وجود آمده بود، مثل کوه ایستاد، گفت باید حجاب وجود داشته باشد.
🔸آن کاری که در ملأ انجام می گیرد، در خیابان انجام میگیرد، یک کار عمومی است، یک کار اجتماعی است، یک تعلیم عمومی است؛ این ، برای حکومتی که به نام اسلام بر سرِ کار آمده است تکلیف ایجاد می کند. حرام کوچک و بزرگ ندارد؛ آنچه حرام شرعی است نبایستی بهصورت آشکار در کشور انجام بگیرد.۱۳۹۶/۱۲/۱
@salehinlenjan
🍃💝🍃
📿 #احادیث_ناب
❣ #امام_سجّاد عليه السلام:
حقّ همسر، اين است كه بدانى خداى عزّوجلّ، او را مايه آرامش و اُنس تو قرار داده و بدانى كه اين، خود، نعمتى است از جانب خداوند عزّوجلّ به تو. پس، او را گرامى بدارى و با او مهربان باشى
مكارم الأخلاق جلد2 صفحه301
#تعلیم_و_تربیت_ناحیه_لنجان
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@salehinlenjan
#تربیتی
🌿 تعلیم لازمه تربیت است 🌿
نقطه ی هدف در کار فرهنگی با رویکرد تربیتی، انجام دادن امر مهم تعلیم و تربیت انسانها و تلاش برای رشد و تعالی آنهاست. تعلیم، عبارت است از فراهم آوردن زمینهی مناسب برای رشد و شکوفایی استعدادهای ذهنی انسان.
در حدیثی از امیرالمومنین (ع) خطاب به جوانان توجه کنیم که فرمود: شرف و حیثیّت انسانی خود را با ادب، و دین خود را با دانش حفظ کنید.
خیلی حرف مهمّی است. دانش، دین را حفظ میکند؛ این منطق اسلام است.
🔹پس کسب و ترویج علم و معرفت دین اصل اول برای کار است چه برای خود مسئولین فرهنگی و چه برای مخاطبین کار فرهنگی! باید معارف دین را به گوش همه رساند.
براین اساس مسؤولان #تشکلهای_فرهنگی باید توجه کنند که تربیت، در هر زمینه ای که باشد، به ناچار نیازمند تعلیم است؛ زیرا مربی برای تربیت متربی ناچار است که او را از حقایق و مطالبی آگاه کند تا وی با آگاهی از آنها و عمل برطبق موازین آموخته شده، به رشد و پرورش ابعاد مختلف روحی و معنوی خود بپردازد. بنابراین تعلیم و آموزش، درواقع اولین شرط لازم برای تربیت به شمار می آید. پس لازم است مسئولین فرهنگی اسباب تعلیم و تربیت خود را با انواع روش ها اعم از مطالعه، کلاس های اخلاق و … فراهم کرده و مکرر درباره وظایف خود و دغدغه های فرهنگی مجموعه فکر کنند.
باید تلاش کرد که سیستم تربیتی اسلام را شناخت. بخش عمده ای از #خلأ_بی_ابزاری و بی روشی موجود در #کار_فرهنگی کشور درواقع ناشی از « شناخت نداشتن » از سیستم تربیتی اسلام است.
سیستم اسلام بسیار دقیق است و حتی برای تقسیم عادلانه ی نگاه معلم بین دانش آموزان نیز توصیه های لازم را در خود دارد. این ما هستیم که از ابعاد و ظرایف آن بیخبریم. در حقیقت مکتب الهام بخش اسلام، مالامال از دستورهای اخلاقی و تربیتی دربار ه ی انسانهاست.
این دستورها را میتوان از لابلای آیات قرآن و سیره ی عملی اهل بیت(ع) بیرون کشید و متناسب با آن عمل کرد.
#تعلیم
#تعلیم_و_تربیت_ناحیه_لنجان
#کار_تشکیلاتی
♦️ آچار کشی تشکیلات
♦️هر تشکلی باید روز به روز برای بهتر شدنش تلاش کند. نکتههایی وجود دارد که اعضای تشکل با توجه به آنها میتوانند مجموعه خود را بالندهتر کنند:
۱- هیچگاه نباید هدف از تأسیس تشکل را گم کرد. همواره #اهداف خود را مرور کنیم و مسیر حرکت را براساس آن تنظیم کنیم.
۲_ تشکیلات باید منجر به رشد اعضای خودش شود و لازمه رشد در هر کاری #اخلاص است.
۳- کار تشکیلاتی بدون #برنامه پیش نمیرود. برای هر دوره زمانی برنامهریزی کنیم و در پایان، میزان تحقق برنامه را رصد کنیم.
۴- برای مطرح شدن و کسب اعتبار، همواره ببینید کدام #کار_زمین_مانده است که با اهداف تشکل همخوانی دارد. لازم نیست بچههای انجمن، همان کار بچههای دفتر تحکیم را انجام دهند یا بچههای بسیج همان کار بچههای جامعه اسلامی را. ببینید کدام کار مغفول مانده، آن را انجام دهید.
۵- باید هم #عضو_گیری کنیم و هم #عضویابی. با فراخوانهای عمومی عضوگیری کنید و با حضور در بین بچهها و در کف دانشگاه، عضویابی کنیم.
📚 منبع: استاد #رحمت_الله_بادفر مدرس حوزه امور تشکیلاتی
#جمعه_های_تشکیلاتی
#تعلیم_و_تربیت_ناحیه_لنجان
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@salehinlenjan
#قصه_خوانی
🐍قصه مار🐍
♧قصه ای کودکانه برای یادگیری احترام به طبیعت و حیوانات♧
مار تویی که نام قدیم آن حبشه است. یکی از کشورهای قاره آفریقاست. نژاد مردم این کشور گالا، امهر، تیگره و بعضی نژادهای دیگر است. دین مردم مسیحی، اسلام و آنیمیسم است. زبان رسمی امهری و عربی است. پایتخت اتیوپی کشور آدیس آباباست و حکومت آن جمهوری مارکسیستی نظامی است. داستان زیر یکی از افسانه های این کشور است.
یکی بود، یکی نبود. مار بزرگ و بدجنسی بود که گاوها و انسان ها را می خورد. روزی عده ای شکارچی دنبال مار کردند تا او را بگیرند و بکشند. مار به باغی فرار کرد. در آنجا باغبانی سرگرم کار بود. مار به باغبان گفت: «مرا پنهان کن! آنها می خواهند مرا بکشند!» باغبان که خیلی مهربان بود، دلش به حال مار سوخت و او را در سوراخی پنهان کرد.
کسانی که برای کشتن مار آمده بودند، هرچه گشتند نتوانستند او را پیدا کنند و عاقبت خسته شدند و از باغ بیرون رفتند. وقتی آنها خوب از باغ دور شدند، مار از توی سوراخ بیرون آمد و به باغبان گفت: «من گرسنه ام و باید غذا بخورم. حالا تو را میخورم.»
باغبان به مار گفت: «من تو را از دست شکارچی ها نجات دادم. اما حالا تو می گویی که می خواهی مرا بخوری! این کار زشت و بدی است. تو مار خیلی بدی هستی»
مار گفت: «من بد نیستم. انسان ها بد هستند. از هر کسی بپرسی، همین را به تو خواهد گفت. انسان ها بد هستند، اما موجودات دیگر بد نیستند. مارها بد نیستند.»
باغبان و مار پیش درخت رفتند تا از او بپرسند که کدام یک درست می گویند.
درخت گفت: «من اینجا، نزدیک جاده قرار دارم. وقتی آفتاب در وسط آسمان می تابد و هوا خیلی گرم می شود، انسان ها اینجا می آیند و زیر سایه من می نشینند و استراحت می کنند. من برای آن ها مفید هستم. اما آیا آن ها هم برای من فایده ای دارند؟ نه! آن ها تبرهایشان را می آورند و مرا می برند تا هیزم درست کنند. درخت ها خوب هستند، اما انسان ها بد هستند. بنابراین مار می تواند باغبان را بخورد.»
باغبان گفت: «ما از رودخانه هم می پرسیم.» بنابراین آنها رفتند و نظر رودخانه را پرسیدند.
رودخانه گفت: «من برای انسان ها مفید هستم. اما آیا آنها قدر مرا می دانند؟ من به انسان ها آب میدهم. این کار خوبی است. آب های من، مزرعه های آنها را آبیاری می کنند. آیا آنها قدر محبت را می دانند؟ نه آن ها خشمگین می شوند و مرا آلوده می کنند و به سوی من سنگ پرت می کنند. انسان ها بد هستند. بنابراین مار می تواند باغبان را بخورد.»
باغبان گفت: «از سبزه هم می پرسیم.» و سپس رفتند و نظر سبزه را پرسیدند.
سبزه گفت: «من برای انسان ها مفید هستم. من به گاوهایشان غذا می دهم. آنها از سبزه ها و علف ها کلاه درست می کنند و علف ها را روی سقف خانه هایشان می گذارند. اما آیا انسان ها قدر مرا می دانند؟ نه! وقتی در باغ های آن ها می رویم، همه خشمگین می شوند و مرا از خاک بیرون می کشند و اشغال هایشان را روی من می ریزند و وقتی خشکیده میشوم، مرا می سوزانند. انسان ها بد هستند. بنابراین مار می تواند باغبان را بخورد!»
وقتی داشتند در جاده به راه خود می رفتند، باد از راه رسید. آنها از باد هم پرسیدند. باغبان گفت: «چند نفر می خواستند مار را بکشند. مار از من خواست تا جانش را نجات دهم. من هم همین کار را کردم. بعد خواست مرا بخورد. من به او گفتم این کار بد است. او گفت: «همه انسان ها بد هستند. بنابراین من تو را می خورم.»
مار گفت: «ما از درخت و رودخانه و سبزه پرسیدیم. همه گفتند: «انسان ها بدند. مار می تواند باغبان را بخورند. من گرسنه هستم و غذا می خواهم.»
باد گفت: «همه موجودات می خواهند زنده بمانند و زندگی کنند. همه موجودات آنچه را می خواهند انجام می دهند. همه موجودات می خواهند خوشحال باشند. درخت می خواهد زندگی کند. رودخانه می خواهد روان باشد و به دریا بریزد. سبزه می خواهد رشد کند. مار می خواهد غذا بخورد. انسان ها برای آتش به چوب احتیاج دارند و می خواهند در باغچه هایشان گیاه بکارند. همه ما می خواهیم خوشحال و راضی باشیم. بنابراین بیایید برقصیم و شادی کنیم.»
بعد باد رقصید، سبزه رقصید، شاخه درخت رقصید، آب رودخانه رقصید و مار هم رقصید. وقتی باغبان دید همه آنها به رقص در آمده اند به سرعت فرار کرد و به خانه خودش رفت، چون او هم می خواست زنده بماند و شاد باشد.
#تعلیم_و_تربیت_ناحیه_لنجان
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@salehinlenjan
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
🏴 #هفت_مصیبتِ_شام از زبان امام سجاد علیه السلام...
✨از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:
سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟
◼️ در پاسخ سه بار فرمودند :
الشّام، الشّام، الشّام...امان از شام !
🏴 در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
◼️1⃣ ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
◼️2⃣ سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
◼️3⃣ زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
◼️4⃣ از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
◼️5⃣ ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
◼️6⃣ ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
◼️7⃣ ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...
🏴 صلی الله علیک یا سیدالساجدین ، الامام العارفین ، زین العابدین..
#محرم
#شام
📚 تذکرة الشهداء
#تعلیم_و_تربیت_ناحیه_لنجان
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@salehinlenjan