#حوزه_رشته_مبانی_علوم_انسانی_اسلامی
#علم_دینی
📌 ارزش جهانی علم و مسئله علم دینی
علم دینی در بستر علم جهان شمول
🔅🔅🔅
✳ در روایات و سنت فلسفی اسلامی علم دارای ارزشی جهان شمول بوده و در هر کجا و توسط هر کسی تولید شود معتبر است. این أمر در ظاهر مسئله با طرح علم دینی دارای نوعی تضاد است.
📝 پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح؛ علم در سنت اسلامی همواره أمری مطلوب بوده است به گونهای که تأکیدات فراوانی به یادگیری آن شده است. از اطلاق این روایات میتوان در نظر گرفت که هیچ محدودیتی چه از جانب منبع آموزش و چه از ناحیه نوع علم مطرح نشده است. پدیدهای که امروزه با آن مواجهه هستیم تقسیم علم، به الهی و الحادی یا خوب و بد است که در ابتدا چنین به نظر میرسد که تضادی با روایات اسلامی دارد. از طرف دیگر این تقسیم بندی به نظر با فلسفه اسلامی هم سر تضاد دارد چراکه علم در فلسفه اسلامی به تصور مطابق با واقع اطلاق میشود. بنابراین یافته شما یا مطابق با واقع است که در آن صورت علم نامیده شده و یا خلاف واقع است که در آن صورت جهل است. بنابراین نقطه مقابل علم، جهل قرار دارد و تقسیم بندی و ایجاد تقابل میان دو نوع علم، خلاف سنت فلسفه اسلامی به نظر میرسد.
@salmanraoofi
ادامه یادداشت را در زیر دنبال کنید👇👇👇
#حوزه_رشته_مبانی_علوم_انسانی_اسلامی
#علم_دینی
📌 ارزش جهانی علم و مسئله علم دینی
علم دینی در بستر علم جهان شمول
🔅🔅🔅
✳ به عبارت دیگر در روایات و سنت فلسفی اسلامی، #علم دارای ارزشی جهان شمول بوده و در هر کجا و توسط هر کسی تولید شود معتبر است. این أمر در ظاهر مسئله با طرح #علم_دینی دارای نوعی تضاد است. برای گریز از این اشکال اکثر #اندیشمندان معتقد به علم دینی بازگشت تقسیم بندی علم به دینی و غیر دینی را نه به خود علم بلکه به أمر دیگری دانسته اند. در واقع ایشان ضمن پایبندی به ارزش علم ولو آنکه در #غرب تولید شده است به سنت اسلامی وفادار مانده اما در عین حال با بازگرداندن مقسم شکل گیری #علم_دینی و غیر دینی، به أمری غیر از خود علم مسئله دینی سازی علم را دنبال میکنند.
👈 دراینجا به نظرات سه تن از #اندیشمندن مختلف که ضمن پایبندی به ارزش علم و علم مطابق با واقع، از #علم_دینی سخن میگویند اشاره خواهیم کرد.
🔹 از منظر #دکتر_مهدی_گلشنی، دانشی که برگرفته از تجربه صرف باشد همواره در همه جای عالم معتبر است، اما مشکل ما با کلان نظریههایی است که علاوه بر پایههای آزمایشگاهی از جهان بینیهای مختلف تغذیه میشوند. ایشان برای توضیح مدعای خود مثالهای گوناگونی میآورند. برای نمونه ایشان معتقد اند که اصل آنتروپی که معتقد به نظم خارق العاده جهان به گونهای است که امکان حیات در آن فراهم میشود، اصلی تجربی و صحیح است و میتوان به آن برچسب علم خالص زد. اما بر اساس این آزمایش نظریه شکل میگیرد تحت عنوان جهانهای موازی که میگوید بی نهایت عالم در عرض یکدیگر قرار دارند که تنها در یکی از آنها به فراهم بودن شرایط امکان حیات وجود دارد. به صورت ساده شده اگر بخواهیم این نظریه را توضیح دهیم چنین است که فرضا اگر جهان زمانی امکان حیات در آن فراهم باشد که فاصله الکترونها نسبت به هستههای تشکیل دهنده آن ده اپسیلون باشد در آن صورت ما با بی نهایت جهان مواجه هستیم که فاصله جهان اول یک اپسیلون، فاصله جهان دوم دو اپسیلون و الی آخر و در میان این بی نهایت جهان تنها جهان ما که فاصله الکترون از هسته ده اپسیلون هست امکان حیات وجود دارد. مسئلهای که در اینجا مطرح میشود آن است که این کلان نظریه جهانهای موازی نه بر اساس تجربه بلکه حاصل از یک جهان بینی است. بنابراین هنگامی که سخن از آزمایش تجربی در میان است، دینی و غیر دینی مطرح نیست اما هنگامی که سخن از کلان نظریههای مبتنی بر جهان بینی است در اینجا سخن از دینی و غیر دینی مطرح میشود. بنابراین ایشان همچنان معتقد به ارزش جهانی علم بوده اما در عین حال سخن از علم دینی در برابر علم غیر دینی مطرح میکنند.
@salmanraoofi
ادامه یادداشت را در زیر دنبال کنید👇👇👇
#حوزه_رشته_مبانی_علوم_انسانی_اسلامی
#علم_دینی
📌 ارزش جهانی علم و مسئله علم دینی
علم دینی در بستر علم جهان شمول
🔅🔅🔅
🔹 #آیت_الله_جوادی_آملی هم مطابق با سنت روایی اسلامی، علم را پدیدهای ارزشمند دانسته و معتقد است از آنجا که علم پرده از خلق خداوند بر میدارد نه تنها خنثی بلکه بالذات دینی است. در واقع ما به همان دلیل که علومی مانند تفسیر را که پرده از کلام الهی بر میدارند دینی مینامیم، علمی مانند فیزیک و … را به دلیل آنکه پرده از آثار صنع الهی بر میدارند دینی مینامیم. اکنون این پرسش مطرح میشود که چگونه روزنهای برای باز کردن علم دینی در برابر علم الحادی در اندیشه ایشان باز میشود. ایشان با مطرح کردن مسئله نسبت فلسفه با علم معتقد است فلسفه تنها علمی است که در لحظه تولد سکولار بوده، اما در ادامه یا الحادی است و یا الهی از همین رو اگر علمی از فلسفه الحادی تغذیه کند به واسطه نسبتش با فلسفه الحادی خوانده میشد. در نتیجه ایشان هم علم را دارای ارزش جهان شمول میداند اما ریشه دینی و یا غیر دینی بودن را نه به خود علم بلکه به فلسفه باز میگرداند.
🔹 #آیت_الله_مصباح یزدی در تعریف علم میگوید: علم مجموعه مسائلی است که گرد یک موضوع کلی جمع شدهاند و هرگونه تلاش برای کشف این مسائل، علم محسوب میشود. بنابراین تلاشها چه از جانب عالم غربی و چه از جانب عالم مسلمان متصف به صفت علم شده و دارای ارزش و اعتبار است. ایشان میان دو دسته از گزارههای رشتههای علمی تقسیم بندی میکند. گزارههای کشفی که سخن از اکتشاف عالم میزنند و از هستها نکاتی را مطرح میکنند علم بوده و متصف به صفت دینی و غیر دینی نمیشوند اما تنها کار علم کشف نیست بلکه علم با کمک نظام ارزشی اقدام به دادن راهکار میکند. برای مثال علم اقتصاد گاهی میگوید که رشد بانکها میتواند از طریق خلق پول منجر به رشد نقدینگی شود. این گزاره که از جنس هست و نیست بوده علم است و نمیتوان آن را متصف به دینی و غیر دینی کرد اما گاهی علم به کمک نظام ارزشی میگوید که نظام بانکداری باید بسته باشد بدین معنا که بانک مرکزی عمده پول سپرده شده در بانکها را در نزد خود بلوکه کند و گاهی خلاف این را میگوید. گزارههای باید و نباید دیگر از عهده علم خارج است بلکه برآمده از نظام ارزشی هستند پس در اینجا میتو
ان سخن از علم دینی و غیر دینی زد بنابراین در اینجا هم علم دارای ارزش جهان شمول بوده اما نظام ارزشی میتوان آنرا متصف به دینی و غیر دینی کند.
@salmanraoofi
1.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سخنان مقام معظم رهبری در مورد تخریب قبور ائمه بقیع (علیهم السّلام)
@salmanraoofi
🔆خسی در میقات
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ .
تا سه شنبه هفته بعد در مشهد نایب الزیاره شما هستم
دوستانی که حضوری امری دارند در خدمتم
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی
#فقه_حکومتی
#عملیات_ویژه 10
🔅🔅🔅
14/ فی رجال الکشی قَالَ سَعْدٌ، وَ حَدَّثَنِي جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنَ الْعِرَاقِيِّينَ وَ غَيْرِهِمْ بِهَذَا الْحَدِيثِ عَنْ جُنَيْدٍ ثُمَّ سَمِعْتُهُ أَنَا بَعْدَ ذَلِكَ مِنْ جُنَيْدٍ : أَرْسَلَ إِلَيَّ أَبُو الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيُّ (ع) يَأْمُرُنِي بِقَتْلِ فَارِسِ بْنِ حَاتِمٍ الْقَزْوِينِيِّ لَعَنَهُ اللَّهُ، فَقُلْتُ لَا حَتَّى أَسْمَعَهُ مِنْهُ يَقُولَ لِي ذَلِكَ يُشَافِهَنِي بِهِ، قَالَ، فَبَعَثَ إِلَيَّ فَدَعَانِي فَصِرْتُ إِلَيْهِ، فَقَالَ: آمُرُكَ بِقَتْلِ فَارِسِ بْنِ حَاتِمٍ! فَنَاوَلَنِي دَرَاهِمَ مِنْ عِنْدِهِ، وَ قَالَ: اشْتَرِ بِهَذِهِ سِلَاحاً فَاعْرِضْهُ عَلَيَّ فَذَهَبْتُ فَاشْتَرَيْتُ سَيْفاً فَعَرَضْتُهُ عَلَيْهِ، فَقَالَ: رُدَّ هَذَا وَ خُذْ غَيْرَهُ، قَالَ، فَرَدَدْتُهُ وَ أَخَذْتُ مَكَانَهُ سَاطُوراً فَعَرَضْتُهُ عَلَيْهِ، فَقَالَ: هَذَا نَعَمْ، فَجِئْتُ إِلَى فَارِسَ وَ قَدْ خَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ، فَضَرَبْتُهُ عَلَى رَأْسِهِ فَصَرَعْتُهُ وَ ثَنَيْتُ عَلَيْهِ فَسَقَطَ مَيِّتاً، وَ وَقَعَتِ الضَّجَّةُ فَرَمَيْتُ السَّاطُورَ بَيْنَ يَدَيَ ، وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ وَ أُخِذْتُ إِذْ لَمْ يُوجَدْ هُنَاكَ أَحَدٌ غَيْرِي، فَلَمْ يَرَوْا مَعِي سِلَاحاً وَ لَا سِكِّيناً، وَ طَلَبُوا الزُّقَاقَ وَ الدُّورَ فَلَمْ يَجِدُوا شَيْئاً، وَ لَمْ يُرَ أَثَرُ السَّاطُورِ بَعْدَ ذَلِكَ .»
🔹در رجال کشی آمده ؛ سعد می گوید : « جماعتی از اهل عراق برای من روایت کردند و بعد از من از خود جنید شنیدم که امام عسکری علیه السلام به سوی من (قاصدی) فرستاد و مرا به کشتن فارس بن حاتم قزوینی لعنه الله امر فرمود من گفتم: نه تا اینکه این کلام را شفاهی به من بفرمایند گفت پس بسوی من فرستاد ومرا خواند پس من پیش اشان رفتم پس فرمود: تو را به کشتن فارس بن حاتم امر می کنم واز نزد خودشان چند درهم به من دادند وفرمود: با یان سلاحی بخر وآنرا به من نشان بده. پس من رفتم و شمشیری خریدم وبه ایشان نشان دادم پس فرمود: اینرا برگردان و چیز دیگری بگیر. گفت: برگرداندم وبجای آن ساتوری خریدم و به ایشان نشان دادم پس فرمود: بله این است. پس پیش فارس آمدم و او بین نماز مغرب و عشا از مسجد خارج شده بود پس ضربه ای به سرش زدم واو را انداختم ودوباره بر او زدم پس مرد وافتاد وداد وفریاد شد پس ساتور را جلویم انداختم و مردم جمع شدند و مرا گرفتند چون غیر از من کس دیگری پیشش نبود پس پیش من سلاح و چاقویی ندیدند کوچه ها و خانه ها را گشتند اما چیزی پیدا نکردند و بعد از آن هم اثری از ساتور پیدا نشد . »
@salmanraoofi
صدا 010.m4a
زمان:
حجم:
4.84M
#سوالات_حوزوی
سلام استاد عزیز
شش سال اول حوزه را در مدرسه ای از مدارس اهواز گذراندم سال تحصیلی گذشته را که سال هفتمم بود در موسسه فقهی ..... قم بودم
حقیر بحمدالله دارای حافظه و هوش و استعداد یادگیری خوبی هستم و البته همین مزیت سبب شده تا کنون مسیرم را با قاطعیت نفهمم
علاقه به کلام و فلسفه و تفسیر دارم
خود و جامعه را از فقه و اصول و... بینیاز نمیبینم و در همگی مستعدم
24 سال سن دارم و اخیرا ازدواج کردم
خواهش مندم راهنمایی بفرمایید.
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی
#فقه_حکومتی
#عملیات_ویژه 11
🔅🔅🔅
15/ فی رجال الکشی عَنْ عَمَّارٍ السِّجِسْتَانِيِّ قَالَ : « زَامَلْتُ أَبَا بُحَيْرٍ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ النَّجَاشِيِّ مِنْ سِجِسْتَانَ إِلَى مَكَّةَ، وَ كَانَ يَرَى رَأْيَ الزَّيْدِيَّةِ، فَلَمَّا صِرْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ مَضَيْتُ أَنَا إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ مَضَى هُوَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ رَأَيْتُهُ مُنْكَسِراً يَتَقَلَّبُ عَلَى فِرَاشِهِ وَ يَتَأَوَّهُ، قُلْتُ مَا لَكَ أَبَا بُحَيْرٍ فَقَالَ اسْتَأْذِنْ لِي عَلَى صَاحِبِكَ إِذَا أَصْبَحْتَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَلَمَّا أَصْبَحْنَا دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقُلْتُ هَذَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ النَّجَاشِيِّ سَأَلَنِي أَنْ أَسْتَأْذِنَ لَهُ عَلَيْكَ وَ هُوَ يَرَى رَأْيَ الزَّيْدِيَّةِ، فَقَالَ ائْذَنْ لَهُ! فَلَمَّا دَخَلَ عَلَيْهِ قَرَّبَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع)، فَقَالَ لَهُ أَبُو بُحَيْرٍ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي لَمْ أَزَلْ مُقِرّاً بِفَضْلِكُمْ أَرَى الْحَقَّ فِيكُمْ لَا فِي غَيْرِكُمْ، وَ إِنِّي قَتَلْتُ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنَ الْخَوَارِجِ كُلُّهُمْ سَمِعْتُهُمْ يَتَبَرَّأُ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع)، فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) سَأَلْتَ عَنْ هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ أَحَداً غَيْرِي فَقَالَ نَعَمْ سَأَلْتُ عَنْهَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الْحَسَنِ فَلَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ فِيهَا جَوَابٌ وَ عَظُمَ عَلَيْهِ، وَ قَالَ لِي أَنْتَ مَأْخُوذٌ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ، فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَعَلَى مَا ذَا عَادَيْنَا النَّاسَ فِي عَلِيٍّ (ع)! فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ كَيْفَ قَتَلْتَهُمْ يَا أَبَا بُحَيْرٍ فَقَالَ مِنْهُمْ مَنْ كُنْتُ أَصْعَدُ سَطْحَهُ بِسُلَّمٍ حَتَّى أَقْتُلَهُ، وَ مِنْهُمْ مَنْ دَعَوْتُهُ بِاللَّيْلِ عَلَى بَابِهِ فَإِذَا خَرَجَ عَلَيَّ قَتَلْتُهُ، وَ مِنْهُمْ مَنْ كُنْتُ أَصْحَبُهُ فِي الطَّرِيقِ فَإِذَا خَلَا لِي قَتَلْتُهُ، وَ قَدِ اسْتَتَرَ ذَلِكَ كُلُّهُ عَلَيَّ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَا أَبَا بُحَيْرٍ لَوْ كُنْتَ قَتَلْتَهُمْ بِأَمْرِ الْإِمَامِ لَمْ يَكُنْ عَلَيْكَ فِي قَتْلِهِمْ شَيْءٌ وَ لَكِنَّكَ سَبَقْتَ الْإِمَامَ، فَعَلَيْكَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ شَاةً تَذْبَحُهَا بِمِنًى وَ لْتُصَدِّقْ بِلَحْمِهَا لِسَبْقِكَ الْإِمَامَ، وَ لَيْسَ عَلَيْكَ غَيْرُ ذَلِك .»
🔹 در رجال کشی آمده ؛ عمار سجستانی می گوید : « من با عبدالله بن نجاشی از سجستان تا مکه همراه بودم و او بر عقیده زیدیه بود هنگامی که به مدینه رسیدیم من محضر ابا عبد الله علیه السلام رفتم و او نزد عبد الله بن حسن رفت هنگامی که برگشت او را شکسته حال دیدم که بر رختخواب خود غلت می-خورد وآه می¬کشید گفتم ابا بحیر چه شده؟ گفت برای من هنگام صبح از همراهت اجازه (دخول) بگیر ان شاء الله؟ پس هنگامی که صبح کردیم بر ابا عبد الله علیه السلام داخل شدم وگفتم این عبد الله بن نجاشی از من خواسته از شما برای او اذن دخول بگیرم و او بر عقیده زیدیه است فرمود اذن دخول بده هنگامی که داخل شد ابا عبد الله علیه السلام او را نزدیک خود کرد پس ابا بصیر به او گفت فدایت شوم من همیشه به برتری شما اقرار داشته ام و حق را در شما میبینم نه در غیر شما و همانا من 13 نفر از خوارج را کشته ام که شنیدم همشان از علی بن ابیطالب بیزاری می جسته اند ابا عبد الله علیه السلام به ایشان گفت آیا این مسئله را از کس دیگری پرسیده ای ؟ گفت آری از عبد الله بن حسن پرسیدم و نزد او جوابی نبود و این کار بر او بزرگ آمد و به من گفت تو گرفتاری در دنیا و آخرت . پس گفتم خدا امر شما را اصلاح کند ما برای چه چیز با مردم دشمنی داریم؟ پس ابا عبد الله علیه السلام فرمود: ابا بصیر چگونه آنها را کشتی؟ گفت بعضی از آنها را از پشتبان با پله بالا رفتم تا او را کشتم و بعضی را دعوت کردم در شب دم در خانه شان و هنگامی که خارج شد کشتمش و بعضی را همراهشان شدم و هنگامیکه تنها شدیم کشتمش و همه اینها را پنهان کرده¬ام پس ابا عبد الله فرمود: ابا بصیر اگر آنها را به امر امام کشته بودی چیزی بر تو نبود . ولی تو بر امام سبقت جستی پس بر تو 13 گوسفند است که در منی ذبح کنی و گوشتش را صدقه دهی به خاطر سبقت بر امام وچیزی غیر از این بر تو نیست . »
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی
#فقه_حکومتی
#عملیات_ویژه 12
🔅🔅🔅
16/ فی تاریخ الطبری ذكر الخبر عن عمرو بن اميه الضمرى إذ وجهه رسول الله ص لقتل ابى سفيان بن حرب : « قال عمرو بن اميه: بعثني رسول الله ص بعد قتل خبيب و اصحابه، و بعث معى رجلا من الانصار، فقال: ائتيا أبا سفيان بن حرب فاقتلاه، قال: فخرجت انا و صاحبي و معى بعير لي، و ليس مع صاحبي بعير، و برجله عله. فكنت احمله على بعيري، حتى جئنا بطن ياجج، فعقلنا بعيرنا في فناء شعب، فاسندنا فيه، فقلت لصاحبي: انطلق بنا الى دار ابى سفيان، فانى محاول قتله فانظر، فان كانت مجاوله او خشيت شيئا فالحق ببعيرك فاركبه، و الحق بالمدينة فات رسول الله ص فاخبره الخبر، و خل عنى، فانى رجل عالم بالبلد، جرىء عليه، نجيب الساق فلما دخلنا مكة و معى مثل خافية النسر- يعنى خنجره- قد اعددته، ان عانقني انسان قتلته به، فقال لي صاحبي: هل لك ان نبدأ فنطوف بالبيت أسبوعا، و نصلى ركعتين؟ فقلت: انا اعلم باهل مكة منك، انهم إذا اظلموا رشوا أفنيتهم، ثم جلسوا بها، و انا اعرف بها من الفرس الأبلق. قال: فلم يزل بي حتى أتينا البيت، فطفنا به أسبوعا، و صلينا ركعتين، ثم خرجنا فمررنا بمجلس من مجالسهم، فعرفني رجل منهم، فصرخ باعلى صوته: هذا عمرو بن اميه! قال: فتبادرتنا اهل مكة و قالوا: تالله ما جاء بعمرو خير! و الذى يحلف به ما جاءها قط الا لشر- و كان عمرو رجلا فاتكا متشيطنا في الجاهلية- قال: فقاموا في طلبى و طلب صاحبي، فقلت له: النجاء! هذا و الله الذى كنت احذر، اما الرجل فليس اليه سبيل، فانج بنفسك، فخرجنا نشتد حتى اصعدنا في الجبل، فدخلنا في غار، فبتنا فيه ليلتنا ، و أعجزناهم ، فرجعوا و قد استترت دونهم باحجار حين دخلت الغار، و قلت لصاحبي: أمهلني حتى يسكن الطلب عنا، فإنهم و الله ليطلبنا ليلتهم هذه و يومهم هذا حتى يمسوا قال: فو الله انى لفيه إذ اقبل عثمان بن مالك بن عبيد الله التيمى، يتخيل بفرس له، فلم يزل يدنو و يتخيل بفرسه حتى قام علينا بباب الغار قال: فقلت لصاحبي: هذا و الله ابن مالك ، و الله لئن رآنا ليعلمن بنا اهل مكة قال: فخرجت اليه فوجأته بالخنجر تحت الثدى، فصاح صيحه اسمع اهل مكة، فاقبلوا اليه، و رجعت الى مكاني، فدخلت فيه، و قلت لصاحبي: مكانك! قال: و اتبع اهل مكة الصوت يشتدون، فوجدوه و به رمق، فقالوا: ويلك من ضربك! قال: عمرو بن اميه: ثم مات و ما أدركوا ما يستطيع ان يخبرهم بمكاننا، فقالوا: و الله لقد علمنا انه لم يأت لخير، و شغلهم صاحبهم عن طلبنا، فاحتملوه، و مكثنا في الغار يومين حتى سكن عنا الطلب . ثم خرجنا الى التنعيم، فإذا خشبة خبيب، فقال لي صاحبي: هل لك في خبيب تنزله عن خشبته؟ فقلت: اين هو؟ قال: هو ذاك حيث ترى فقلت: نعم، فأمهلني و تنح عنى قال: و حوله حرس يحرسونه . قال عمرو بن اميه: فقلت للأنصاري: ان خشيت شيئا فخذ الطريق الى جملك فاركبه و الحق برسول الله ص، فاخبره الخبر، فاشتددت الى خشبته فاحتللته و احتملته على ظهري، فو الله ما مشيت الا نحو اربعين ذراعا حتى نذروا بي، فطرحته، فما انسى وجبته حين سقط، فاشتدوا في اثرى، فأخذت طريق الصفراء فاعيوا، فرجعوا، و انطلق صاحبي الى بعيره فركبه، ثم اتى النبي ص فاخبره امرنا. و اقبلت امشى، حتى إذا اشرفت على الغليل، غليل ضجنان، دخلت غارا فيه، و معى قوسى و أسهمي، فبينا انا فيه إذ دخل على رجل من بنى الديل بن بكر، اعور طويل يسوق غنما له، فقال: من الرجل؟ فقلت: رجل من بنى بكر، قال: و انا من بنى بكر، ثم احد بنى الديل ثم اضطجع معى فيه، فرفع عقيرته يتغنى و يقول: و لست بمسلم ما دمت حيا و لست أدين دين المسلمينا
فقلت: سوف تعلم! فلم يلبث الأعرابي ان نام و غط، فقمت اليه فقتلته اسوا قتله قتلها احد أحدا، قمت اليه فجعلت سيه قوسى في عينه الصحيحه، ثم تحاملت عليها حتى أخرجتها من قفاه. قال: ثم اخرج مثل السبع، و أخذت المحجة كأني نسر، و كان النجاء حتى اخرج على بلد قد وصفه، ثم على ركوبه، ثم على النقيع، فإذا رجلان من اهل مكة بعثتهما قريش يتحسسان من امر رسول الله ص، فعرفتهما فقلت: استاسرا، فقالا: ا نحن نستاسر لك! فارمى أحدهما بسهم فاقتله، ثم قلت للآخر: استأسر، فاستاسر، فاوثقته، فقدمت به على رسول الله ص حدثنا ابن حميد، قال: حدثنا سلمه، عن ابن إسحاق، عن سليمان بن وردان، عن ابيه، عن عمرو بن اميه، قال: لما قدمت المدينة، مررت بمشيخه من الانصار، فقالوا: هذا و الله عمرو بن اميه، فسمع الصبيان قولهم، فاشتدوا الى رسول الله ص يخبرونه، و قد شددت ابهام اسيرى بوتر قوسى، فنظر النبي ص اليه فضحك حتى بدت نواجذه، ثم سألني فاخبرته الخبر، فقال لي خيرا و دعا لي بخير .»
ترجمه متن را در پست زیر مطالعه کنید👇👇
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی
#فقه_حکومتی
#عملیات_ویژه 12
🔅🔅🔅
📚 در تاریخ طبری آمده : در باب حكايت هنگامیکه پیامبر عمرو بن اميه ضمرى را برای کشتن ابوسفیان فرستاد : « وقتى ياران پيامبر از خيانت مردم عضل و قاره كشته شدند و پيامبر خبر يافت ، عمرو بن اميه ضمرى را با يكى از انصار به مكه فرستاد تا ابو سفيان را بكشند. عمرو گويد: رسول خدا بعد از کشته شدن خبیب و یارانش مرا با یکی از انصار روانه کرد و فرمود : نزد ابوسفیان بروید و او را بکشید من با يكى ديگر روان شديم و من يك شتر داشتم، اما رفيقم شتر نداشت و پايش عليل بود و او را بر شتر خويش سوار مىكردم تا به دره ياجج رسيديم و زانوى شتر را در گوشه دره بستيم و دهانش را محکم کردیم . به رفيقم گفتم: «اينك سوى خانه ابو سفيان مىرويم كه مىخواهم او را بكشم و اگر به تعقيب تو آمدند يا از چيزى بيمناك شدى پيش شتر برگرد و سوار شو و سوى مدينه رو و ماجرا را با پيامبر بگوى و با من كارى نداشته باش كه من اينجا را خوب مىشناسم و پایم قویست .» آنگاه سوى مكه شديم و من خنجرى همراه داشتم كه اگر كسى مزاحم من شد او را بكشم. رفيقم گفت: «بيا برويم و هفت بار دور كعبه طواف کنیم و دو ركعت نماز كنيم.» گفتم: «من اهل مكه را بهتر از تو مىشناسم ، وقتى شب شود صحن خانهها را آب مي¬پاشند و آنجا مىنشينند، و من اهل مكه را کاملا مىشناسم.» گويد : و او همچنان اصرار كرد تا سوى كعبه رفتيم و هفت بار طواف برديم و دو ركعت نماز خواندیم و بیرون آمدیم و از کنار يكى از مجالس آنها گذشتيم و که مردی از آنها مرا شناخت و با بلند ترین صدا فریاد زد اين عمرو بن اميه است. گويد: مردم به سرعت به سمت ما ريختند و گفتند : « به خدا عمرو براى كار خير نيامده و شرى او را اينجا كشانيده است.» - اين سخن از آن رو مىگفتند كه عمرو در ايام جاهليت مردى آدم كش و شرور بود- گفت : مكيان شروع به جستجوی من و رفيقم کردند ، به او گفتم فرار كنيم، بخدا من از همين بيم داشتم، به ابو سفيان دست نمىيابيم، خودت را نجات بده . با شتاب رفتيم تا بالاى كوه رسيديم و وارد غارى شديم و شب را آنجا به سر برديم كه ما را پيدا نكردند و بازگشتند و من هنگامى كه وارد غار شدم بر در آن سنگ چيدم، آنگاه به رفيقم گفتم: « صبر كنيم تا تعقیب كنندگان آرام شوند كه امشب و فردا تا شبانگاه ما را تعقيب مىكنند.» گويد: در غار بوديم كه عثمان بن مالك بن عبید الله تمیمی آمد و اسب خود را مىكشيد تا به در غار ايستاد و من به رفيقم گفتم: «بخدا اگر ما را ببيند اهل مكه را خبردار مىكند.» و بیرون آمدم و خنجر را در زیر سینه¬اش فرو كردم و او فريادى كشيد كه اهل مكه شنيدند و به سوى او آمدند و من به جاى خويش برگشتم و به رفيقم گفتم: «آرام باش.» گفت : مردم مكه به دنبال صدا آمدند و عمرو را كه هنوز رمقی داشت پيدا كردند و گفتند: « وای بر تو كى ترا زد؟ »گفت: «عمرو بن اميه.» و سپس مرد و آنها نتوانستند جاى ما را پيدا كنند و گفتند : « مىدانستيم كه براى كار خيرى نيامده.» و مرگ عثمان از جستجوى ما بازشان داشت، و او را همراه خود بردند ، ما دو روز در غار بوديم تا جستجو به سر رسيد. آنگاه سوى تنعيم رفتيم كه خانه خبيب آنجا بود و رفيقم گفت: «مىخواهى خبيب را از خانه سرنگون کنیم ؟» گفتم: «كجاست؟» گفت: «همين جاست.» گفتم: «آرى، اما به من مهلت بده و كمى دور شو.» گويد: به دور دار خبيب كسانى به نگهبانى بودند و من به رفيقم گفتم اگر از چيزى بيمناك شدى سوى شتر برو و سوار شو و به نزد پيمبر خدا بازگرد و ماجرا را براى وى بگو. آنگاه به دار حمله بردم و پيكر خبيب را به دوش كشيدم و بيشتر از چهل ذراع نرفته بودم كه نگهبانان خبردار شدند و او را انداختم. بخدا هرگز صداى سقوط آنرا فراموش نمىكنم. نگهبانان به دنبال من مىدويدند و من راه صفرا را پيش گرفتم و به من نرسيدند و بازگشتند. رفيقم سوى پيمبر رفته بود و ماجرا را به او خبر داده بود. گفت : من رفتم تا به ضجنان رسيدم و وارد غارى شدم و تيرها و كمان خود را همراه داشتم.
ادامه ترجمه در پست زیر👇🏾👇🏾
@salmanraoofi