#فقه_حکومتی
#احادیث_فقه_حکومتی
#حفاظت34
🔅🔅🔅
📚 34- فی تفسیر البرهان عن ابن بابويه باسناده رفعه إلى موسى بن جعفر (عليه السلام)، قال: «لما دخلت على هارون الرشيد فسلمت عليه فرد عليّ السلام، قال: يا موسى بن جعفر، خليفتان يجبى إليهما الخراج؟! فقلت: يا أمير المؤمنين، أعيذك بالله أن تبوء بإثمي و إثمك، و تقبل الباطل من أعدائنا علينا، فقد علمت أنه كذب علينا منذ قبض رسول الله (صلى الله عليه و آله) بما علم ذلك عندك، فإن رأيت بقرابتك من رسول الله (صلى الله عليه و آله)- إن تأذن لي أن أحدثك بحديث أخبرني به أبي عن آبائه عن جده رسول الله (صلى الله عليه و آله)، [فقال: قد أذنت لك. فقلت: أخبرني أبي، عن آبائه، عن جده رسول الله (صلى الله عليه و آله)] أنه قال: الرحم إذا مست الرحم تحركت و اضطربت، فناولني يدك، جعلني الله فداك. فقال: ادن، فدنوت منه، فأخذ بيدي في يده، ثم جذبني إلى نفسه، و عانقني طويلا، ثم تركني، و قال: اجلس يا موسى، فليس عليك بأس. فنظرت إليه فإذا أنه قد دمعت عيناه، فرجعت إلى نفسي، فقال: صدقت، و صدق جدك (صلى الله عليه و آله) لقد تحرك دمي، و اضطربت عروقي، حتى غلبت علي الرقة و فاضت عيناي ، و أنا أريد أن أسألك عن أشياء تتلجلج في صدري منذ حين، لم أسأل عنها أحدا، فإن أنت أجبتني عنها خليت عنك، و لم أقبل قول أحد فيك، و قد بلغني أنك لم تكذب قط، فاصدقني عما أسألك مما في قلبي؟
فقلت: ما كان علمه عندي فإني سأخبرك إن أنت أمنتني. قال: لك الأمان إن صدقتني و تركت التقية التي تعرفون بها، معشر بني فاطمة . »
▫ در تفسیر برهان با اسنادش از ابن بابویه با اسنادش که تا موسى بن جعفر (ع) رسیده روايت كرده است كه: آن جناب فرمود چون بر هارون وارد شدم سلام كردم پس از رد سلام گفت اى موسى بن جعفر بسوى دو خليفه جمع مىشود خراج يعنى تو نيز خليفه خواهى بود حضرت فرمود يا امير المؤمنين پناه ميبرم بخدا كه تو بازگشت كنى بگناه كشتن من و گناه خود چه قبول خواهى كرد قول باطل از دشمنان ما را بر ضرر ما و حال آنكه بعد از وفات رسول خدا (ص) دروغ بسيار بر ضرر ما گفتند و اين مقدار كه دروغ از براى من نزد تو گفتند بر تو معلومست پس تو اگر قرابت و خويشى خود را نسبت برسول خدا قبول دارى اذن ميدهى كه بگويم حديثى را كه خبر داده مرا پدر بزرگوارم از پدران خود از جد بزرگوارم رسول خدا (ص) هارون گفت اذن دادم آن جناب ميفرمايد كه من گفتم خبر داده است مرا پدر بزرگوارم از پدران خود از جد بزرگوارم كه آن جناب فرمود كه خويشى و رحم هر گاه نزديك شود خويش و رحم را قرابت و خويشى بحركت و هيجان مىآيد پس دست خود را بسوى من دراز كن فداى وجودت هارون گفت نزديك بيا من نزديك او رفتم دست مرا گرفت و مرا بخود چسبانيد و معانقه طولانى با من نمود پس مرا واگذاشت و گفت اى موسى بنشين باكى بر تو نيست پس من باو نظر نمودم ديدم كه اشك از دو چشم او جارى شد چون بخود آمدم گفت راست گفتى و درست فرموده جد تو خون من بجوش آمد و رگهاى من بحركت آمد و رفت بر من دست داد و اشك از دو چشمم روان شد و من خيال دارم كه سؤال كنم از تو چيزهائى را كه چون تا بحال از كسى سؤال نكردهام در سينه من گره شده است و سينه من از آنها گرفته است: پس اگر در اين مسائل جواب مرا ميدهى ذهن خود را از شوائب و خيالاتى كه در حق تو كردهام خالى ميكنم و قول كسى را در حق تو قبول نميكنم و چنين بمن رسيده است كه تو هرگز دروغ نميگوئى.
پس براستى و درستى جواب بده مرا آنچه از تو سؤال ميكنم از چيزهائى كه در قلب من است من باو گفتم كه آنچه ميدانم بتو خبر ميدهم اگر امان دهى مرا گفت امان مر ترا است اگر راست بگوئى و ترك كنى تقيه را كه بنى فاطمه بآن معروفند و هميشه تقيه ميكنند.
ادامه دارد...
@salmanraoofi