eitaa logo
سلمان رئوفی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
329 ویدیو
187 فایل
🔆قال رسول‌الله ص: ان هذا الدين متین 🔆کانال‌سلمان‌رئوفی 🔆مکتب شناسی فقهی، عرفان شیعی ،سیره ائمه ع ،علوم انسانی، فرهنگ و سیاست راه ارتباط @srsr1359 🔆صوت دروس در کانال سروش @salmanraoufi سایت boohoos.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
گوشه ای از دروس مکتب شناسی اصولی آیت الله سیستانی حفظه الله حفظه الله ۱ بسم الله الرحمن الرحیم جلسه اول ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ یک نکته ای عرض کنم چون بعضی از دوستان در نجف هستند و در کانال ارتباط داریم ، حالا بیشتر به نظر من بین آقایان نجف اینطور است و الا طلبه هایی که در ایران هستند تقریبا فضایشان همین است. ما باید بحث های علمی را از بحث های سیاسی یا غیر سیاسی جدا کنیم، بحث علمی، بحث علمی است. طرف در سیاست یا در مسائل کلامی یا فلسفی یا عرفانی و یا ... در هر چیزی هر عقیده و نظری دارد، ربطی ندارد. ما باید بحث علمی که می کنیم همه این ها را کنار بگذاریم و بحث علمی بکنیم. ممکن است ما بگوییم یک نفر در علم در قله است و در سیاست مثلا متوسط است، یا در سیاست در قله است، در علم متوسط یا سطحش پایین است. ولی وقتی بحث علمی می کنیم دیگر این موارد نباید اهمیتی داشته باشد. ما داریم بحث علمی می کنیم، به بقیه مباحثش کاری نداریم باید بررسی های علمی خودمان را بکنیم. این نکته را باید توجه داشته باشیم، مباحث را با هم قاطی نکنیم، بالاخره وقتی بحث علمی شد، بحث علمیست حالا با سواد می دانم آن طرف را یا بی¬سواد می دانیم در سیاست هیچ قبولش نداریم یا مثلا قبولش داریم، این ها مهم نیست. نکته اول نگاهی به صاحبان مکاتب و تفاوت مکتب آیت الله سیستانی با افراد دیگر اما وارد بحث بخواهیم بشویم نکته اول این است که ما چرا مکتب اصولی و فقهی آیت الله سیستانی را انتخاب کردیم؟ علتش این است که ایشان واقعا هم در فقه و هم در اصول صاحب مکتب هستند. تحلیلی از مکتب صاحب جواهر اگر بخواهیم صاحبان مکاتب را بشماریم، ما یک صاحب جواهر داریم که تقریبا توافق هست که ایشان صاحب مکتب است؛ گر چه حالا می شود گفت ایشان مکتب دارد، نه این که ندارد ولی مکتب ایشان یک جور فرش مکاتب دیگر و عرش افرادی است که کارهایشان ذوقی بوده است؛ یعنی فقیه ذوق خودش این طوری بوده است یا هنوز مکاتب شکل نگرفته و منسجم نیست، مثلا محقق اردبیلی خیلی واقعا انسان احساس می کند که ایشان یک مکتب قابل پیگیری ای دارند ولی خب هنوز فقه و اصول آن جور منسجم و منظم و علمی نبوده است که ما بگوییم ایشان صاحب مکتب بوده است. از محقق اردبیلی جلوترند اما شما نسبت به شیخ اعظم که می سنجید، احساس انسجامی که در یک مکتب هست نمی کنید. حالا آن تعبیر آقای عابدی شاهرودی در کتاب مکتب شناسی- ایشان تعبیر قشنگی دارند- که می گویند شما وقتی که مثلا نگاه می کنید محقق نایینی یا مثلا آقا ضیاء یا محقق اصفهانی را، دارند با یک ضرب آهنگ در کتاب هایشان استنباط می کنند. این ضرب آهنگ را صاحب جواهر دارد، ولی خب از لحاظ مبانی و بعضی موارد دیگر اون طور نیست که انسان احساس مکتب به آن معنا بکند؛ به همین خاطر، صاحب مکتب هستند ولی خب اولا مکتب فقهی دارند، اما مکتب اصولی چیزی که از ایشان ... ظاهرا کتاب اصول داشته اند اما رایج نیست،به دست ما نرسیده است که حالا ببینیم چی هست که بخواهیم قضاوت بکنیم ولی از آن جهت هم مکتبشان این طوری است، یعنی یک جور بینابین است در مکاتب اجتهادی. جایگاه شیخ اعظم در مکاتب فقهی و اصولی بعد از ایشان شیخ اعظم را داریم که ایشان مسلما در اصول صاحب مکتب و بینانگذار مکتب های اصولی بعد از خود است. در فقه هم قطعا ایشان صاحب مکتب است و افراد بسیاری واقعا هم در فقه و هم در اصول از ایشان تبعیت کرده اند. در این شکی نیست که ایشان در فقه و اصول صاحب مکتب هستند. @salmanraoofi
گوشه ای از دروس مکتب شناسی اصولی آیت الله سیستانی حفظه الله حفظه الله ۲ نگاهی به مکتب آیت الله بروجردی بعد از شیخ اعظم آیت الله بروجردی را داریم که در اصول نمی توانیم بگوییم صاحب مکتب هستند؛ البته نکاتی دارند، واقعا روح مکتب اصولی آیت الله بروجردی خصوصا به دلیل توجه به نکات تاریخی، یک مقدار متفاوت است ولی چارچوب متفاوتی از آن چه شیخ ارائه داده اند، که ما ادله و اصول عملیه داریم، خب باز هم در آیت الله بروجردی نمی بینیم؛ ولی در فقه واقعا بعد از شیخ اعظم ایشان یک مکتب آوردند، یک نکاتی آوردند که در فقه احساس ما این است که واقعا بعد از شیخ اعظم، ایشان صاحب مکتب فقهی هستند. نگاهی به مکتب آیت الله خویی حالا می گویند پس آیت الله خویی چه می شود؟! من به نظرم می رسد آیت الله خویی، نه این که صاحب مکتب نباشند، ولی ایشان کاملا قابل تعریف در ذیل مکتب شیخ انصاری هستند؛ یک جور تکمیل و ادامه مکتب شیخ انصاری است، البته در ظهور گیری خیلی با شیخ متفاوت اند و در برخورد با فقه الحدیث ایشان هم صاحب مکتب هستند، نمی خواهیم بگوییم نیستند، ولی خب در اصول که نمی شود گفت صاحب مکتب اند، یعنی چیز جدیدی نیاوردند؛ در فقه هم بله صاحب مکتب هستند، ولی خب یک جور ادامه مبانی ای که در اصول پایه گذاری شده است؛ ولی آیت الله بروجردی واقعا چیز متفاوتی در فقه آوردند، نمی خواهم بگویم آیت الله خویی نیاوردند! ولی آن چیزی که آیت الله بروجردی در فقه آوردند بر مبنای اصولی که شیخ پایه گذاری کرده نیست، یک مطالب جدایی هست. نگاهی و تحلیلی از مکتب فقهی امام خمینی بعد از ایشان اگر صاحب مکتبی داشته باشیم، امام خمینی است. ایشان مکتب فقهی دارند، ولی نه این که یک مکتب علمی داشته باشند؛ یعنی ایشان در مباحث علمی، نه در رجال، نه در فقه الحدیث و نه در اصول آن مبانی ای را ندارند که ما بگوییم ایشان صاحب مکتب هستند، بلکه ایشان یک فلسفه فقه نا¬نوشته ای دارند که به خاطر آن فلسفه فقه، ما ایشان را صاحب مکتب می دانیم. فلسفه فقه، نگاه ها، کاربرد ها، زاویه ها و این موارد است. شما نگاه بکنید الان ابزاری که یک طبیب سنتی دارد با ابزاری که یک طبیب جدید دارد، کلا متفاوت است. حالا ممکن است طبیبی داشته باشیم که پایه تفکرش، به دلیل تفکراتی که دارد، طب سنتی باشد، ولی از ابزار طب جدید استفاده کند؛ یعنی بیاید داروهایی را تجویز بکند که از این مریض مثلا رفع سردی بشود ولی توجه کنید این داروهای طب جدید است. این یک فلسفه فقهی دارد، چیزی که دارد به کار می گیرد همان طب جدید است، ولی به نحوه ای که دارد کار می کند و پشت صحنه ای که دارد با یک پشت صحنه ها، تفکرات و مبانی دیگری است که باعث می شود ما احساس کنیم این دیگر آن نیست، این پشت صحنه ها متفاوت است. ابزار همان است، ممکن آن آقا مثلا به شما فلان دارو را تجویز بکند، ولی مثلا برای رفع گرمی یا بالا بردن گرمی و یا پایین آوردن سردی است. امام خمینی با مثال این طوری است، یعنی ایشان ابزار جدیدی ندارد، بلکه همان سبک شیخ اعظم را دارند، البته خب مثلا در رجال توجهاتی دارند که شیخ اعظم ندارند و یک سری نکات و مبانی خیلی جالب هم در اصول و این ها دارند؛ ولی چیزی که ما بگوییم کار را در این جا عوض کرده است، ایشان ندارند. اگر هم دارند، پشت صحنه است، یعنی خیلی شما نمی بینید. مثلا نکته بسیار مهمی که ایشان دارند، خب ایشان خیلی عقل را در احکام و خیلی از مسائل کاربرد می دهند. خب این پشت صحنه بسیار مهمی است در بیع سلاح هم ما بار ها متن را خواندیم و توضیح دادیم، که در آن جا یک سری از مبانی ایشان هست. ولی شما سبک کتاب امام، کتاب بیع،و مکاسب ایشان را می گذارید جلویتان احساس نمی کنید که چیز متفاوتی از فقهای دیگر است؛ همان است و دقت ها و رویکردها همان است ولی ایشان فلسفه فقه هایی دارند که وقتی در فقه سیاسی و اجتماعی می آید، کاملا فضا را عوض می کند. @salmanraoofi
گوشه ای از دروس مکتب شناسی آیت الله سیستانی حفظه الله ۴ نکته دوم نوآوریهای زیاد و قابل اعتنای فقهی و اصولی آیت الله سیستانی حفظه الله نکته اول این بود که ما اگر بگوییم شش تا یا پنج تا صاحب مکتب داریم، ششمین آن ها قطعا ایشان است که هم در فقه و هم در اصول صاحب مکتب هستند. نکته دومی که ایشان انتخاب شد این است که نو¬آوری های بسیار زیاد و قابل اعتنایی دارند چه در اصول و چه در فقه. ۱/ تقریری که ایشان از احتیاط دارند سابقه ندارد، من لااقل سراغ ندارم که سابقه داشته باشد. ۲/ تقریری که ایشان از استصحاب می کنند- تقریر که من عرض می کنم یعنی تحلیل عقلانی و عقلایی که ایشان از استصحاب می کنند- من ندیدم. ایشان در اصول نو¬آوری خیلی زیاد دارند، که ما دو تایش را گفتیم. ۳/ در فقه سبکی که ایشان می آیند وارد می شوند هم همین طور نوآوری دارد، شما لا ضرر را و جاهای دیگر را ببینید. من یک مقدار اصل برائت را که در بین کتاب هایشان بود می دیدم، ببینید. ۴/ ورودی که ایشان در اصل برائت دارند کاملا متفاوت است، ۵/ نو¬آوری در بحث وجود ذهنی. حالا ما دانه دانه آن چه را که لازم باشد، می گوییم. ولی نو¬آوری های ایشان واقعا زیاد و قابل اعتناست. نکته ای در نوع نوآوریهای ایشان یک وقت شما می بینید یک کسی یک نوآوری دارد ولی قابل اعتنا نیست، حرف هایی ذوقی است که واقعا دلیل هایش خیلی به انسان نمی چسبد و انسان احساس می کند که خیلی قابل اعتنا و فکر نیست. مثلا عقل، مناطات احکام را درک می کند، خب چه طوری درک می کند؟! بگویید ما هم درک کنیم. این هم یک نوآوری است ولی خب همه می گویند چه طوری درک می کند؟ اگر شما سازوکار علمی و متقن دارید برای درک مناطات احکام، نه چند نکته کلی که اختلاف در تطبیق مصداق به عدد فقهای عظام شود، بگویید تا همه درک کنند. ولی حرف هایی که ایشان می زنند این طور نیست، واقعا حرف های قابل اعتنایی هم در فقه و هم در اصول دارند. نوآوری های ایشان هم زیاد است و وسعت خوبی دارد و هم عمق خوبی دارد و این کمتر پیش می آید؛ یعنی ما افرادی را می بینیم که نوآوری دارند، ولی عمق ندارد. عمق نوآوری های ایشان هم واقعا از بزرگواران دیگری که انسان احساس می کند که نوآوری داشتهاند در فقه، بهتر است. نکته سوم ساماندهی نو و کاربردی اصول برای فقه در مکتب آیت الله سیستانی حفظه الله نکته سومی که ما در بین صحبتهایمان عرض کردیم ولی دوباره تکرار می کنیم این است که ما کسی را سراغ نداریم که واقعا یک رابطه علمی، روشن و متقن بین فقه و اصولش برقرار کرده باشد. احساس ما این است که بین فقه و اصول ایشان کاملا یک رابطه روشن و متقنی وجود دارد. بنابراین این از استثنائات هست و حالا ما وارد بحث که بشوییم می بینید. نو¬آوری های شکلی که مثلا محقق اصفهانی و شهید صدر داشتند، این ها نو¬آوری های شکلی است، یعنی شکل کار را شما می توانید آن طور بچینید. این نو¬آوری هایِ در چینش علم اصول یا در طرح علم اصول، خیلی کار را در فقه متفاوت نمی کند. ولی طرح دومی که ایشان در علم اصول دارند که ما از روی «الرافد» می خوانیم واقعا متفاوت، کاربردی، راهبردی و بسیار قابل اعتنا است و این چیزی است که حقا و انصافا باعث می شود که انسان احساس کند ایشان از نظر علمی مظلوم واقع شده اند و باید به نظرات ایشان اعتنا بشود. @salmanraoofi
گوشه ای از دروس مکتب شناسی آیت الله سیستانی حفظه الله ۵ مقایسه تولید علم آیت الله سیستانی با درس خارجهای رایج اگر بخواهیم انصاف و پیشرفت و تولید علم را در نظر بگیریم، واقعا آیت الله سیستانی در آن سال هایی که این درس ها را گفتند در نهایت روشنفکری این ها را گفته اند و من فکر می کنم تولید علمی که ایشان داشته اند در مجتهدینی که ما داشتیم، واقعا قابل اعتناست. من معتقد به این نوع کارها هستم و اگر بخواهم درسی داشته باشم همین کارهای مکتب شناسی فقهی و اصولی را می کنم. ولی این که درس خارج ما مثلا نصفش یا چهار پنجم یا سه پنجمش تقریر باشد و حالا دو پنجمش هم اشکالات جزئی ای باشد که واقعا در کلیت کار تاثیری ندارد و الان درسهای خارج ما این طور شده است، این تولید علم نیست. اشکالاتی به سبکهای تحول در علوم انسانی و فقه های مضاف از آن طرف هم تولید علم هایی که مثلا از علم فقه یا اصول می خواهند کل علوم انسانی را متحول کنند! از مبانی بنیادی تا راهبردی تا کاربردی، تحول در علوم ایجاد بکنند، این موارد واقعا ساده انگاری است. ما اگر علوم انسانی را بشناسیم، اگر سطوح و اقسام علوم انسانی را بشناسیم، می فهمیم که علوم انسانی این طور نیستند که شما بتوانید با یک علم اصول یا فقه همه را سامان بدهید. بحثهای علوم انسانی، مباحث معرفت شناسی دارد که اصلا علم اصول به این ها نمی پردازد و بحث های برنامه های کاربردی دارد و این که اصلا فقیه بخواهد متکفل این ها باشد، این خودش اول کلام است. غرض این است که تولید علم بعضی موسسات یا بعضی جاهایی که این نگاه ها را برای فقه و اصول و نوآوری در آن دارند. واقعا حرف هایی است که انسان محصلی را در ته آن نمی بیند. حرف های مختلفی هست که نمی خواهم وارد بشوم ولی باز این را هم یک اشاره ای بکنم مثلا فقه هنر، فقه نظام، فقه خانواده، این ها را هم من ته¬اش محصلی نمی بینم. ما اصلا علوم انسانی را نمی شناسیم که داریم این کار ها را می کنیم. بله حالا ممکن است فقه نظام در بعضی جاها حرف قابل اعتنایی باشد. فقه هنر، فقه تربیت، فقه رسانه و ... این حرف ها هم چیزی نیست که مشکلات مملکت ما و درد ها را حل بکند. این ها ناشی از این است که ما نه شأن فقه، نه شأن فقیه و نه علوم انسانی را می شناسیم، بعد حالا فکر می کنیم مثلا فقه را مضاف کنیم... فقه بین الملل و بعد مثلا بگوییم آیا برای انتشار اسلام اصل این است که جهاد ابتدایی کنیم یا نه، اصل تبلیغ است؟ این ها چیز هایی است که ما نفهمیدیم و نمی دانیم الان مثلا مشکل وزارت امور خارجه ما- نمی خواهم بگویم در این که دیپلماسی انقلابی ندارد نیست- ولی این که ما بیاییم فقه را این طور سامان دهیم که مثلا اول بیاییم جهاد ابتدایی بکنیم یا تبلیغ کنیم، چیزی نیست که مشکل گشای مملکت ما باشد یا حالا نظریات دیگری که نمی خواهم وارد بشوم که چهار پنج تا نظر در علوم انسانی هست که من فکر نمی کنم هیچکدامشان واقعا منتج باشد و دردی را دوا کند. حالا این که چه چیزی منتج هست، یک بحث دیگری هست. حرف آخر اینکه اگر بخواهیم اصول را واقعا برای فقه سامان دهی بکنیم و قانون شرعی و نکاتی که مربوط به آن هست را بهتر بشناسیم، واقعا طرح ایشان، طرح قابل اعتنایی هست و یک چیز هایی هم به ذهن بنده رسیده است که حالا آن ها هم شاید بد نباشد، فعلا که نیاوردیم و نمی خواهیم بگوییم. @salmanraoofi
گوشه ای از دروس مکتب شناسی آیت الله سیستانی حفظه الله ۶ حفظه الله کتابی که فعلا برای ما در مکتب شناسی اصولی محور است الرافد است. با نشانی taghrirat.net هم کانال تلگرامی هست و هم یک سایت دارند که همه کتابهای اصولی و فقهی ایشان هست. نکته اولی که هست تقریراتی که از دروس علما هست، بعضی اوقات آن مقرر و تقریرش مقبول واقع شده مثل فوائد الاصول البته تقریظی بر بعضی از تقریراتی که مقبول هست از طرف کسی که درس داده نوشته نشده و بعضی ها هم تقریظ دارند. نکته ای که می خواهم عرض بکنم این است که مثلا شما «بحوث» شهید صدر را ببینید یا همین الرافد، این طوری است که نوشته اند: «قد لاحظت شطرا مما کتبه فضیلة العلامة الجلیل السید المنیر السید عدنان القطیفی حفظه الله و قد رءاه تقریرا لأبحاثی الاصولیة فوجدته وافیا بالمراد مستوعبا لما ذکرته فی مجلس الدرس»؛ معمولا این را می گویند که من دیدم این مقرر آن چیزی را که من می خواهم بگویم را رسانده است، چون بالاخره بیان خیلی با تقریر فرق می کند. خب این یک سبک هست، در بحوث هم همین هست لذا افرادی که دقیق باشند چون بالاخره این آقا کلش را هم که ندیده است، ولی گفته این معمولا مراد من را رسانده است. معمولا می آیند نسبت می دهند و می گویند مقرر این طور گفته است و ما این اشکالات را می فهمیم و این مسائل هست. الان در الرافد هم همین طور است. ولی گاهی اوقات این طور نیست، مثلا تقریرات آقای شب زنده دار کاملا از روی همان الفاظ و مباحث است و تا آن جایی که من می دانم حاج آقا کامل می بینند و تقریرات ایشان بیرون می آید یا خط به خط تهذیب الاصول را امام ره دیده است و این کتاب تقریر شده است؛ بنابراین خط به خطش قابل استناد به امام است اگر ایشان ایرادی، اشکالی داشتند باید همان موقع می گفتند؛ ولی تقریراتی که آقای اشتهاردی از امام دارند و تقریرات دیگر این طوری نیست. این نکته ای است که باید دقت بشود در مورد الرافد. نکته دیگری که خود ایشان گفته است مباحث را من در ضمن ده فصل گفته ام، ولی این حرف قابل تامل است، ایشان خودشان می گویند: «و قد قمت بسیاقتها و تحریرها بالاسلوب المنسجم»، این خیلی مطلب مهمی است یعنی ممکن است-گرچه بعید است- این شکلی که ایشان گفته اند، مثلا شکل مباحث و این چینشی که هست از آیت الله سیستانی حفظه الله نباشد چون یک «فی اعتقادی» هم دارد یعنی گفته: «و قد قمت بسیاقتها و تحریرها بالاسلوب المنسجم فی اعتقادی مع اتجاه الاصولی المتجدد عند سید الاستاذ دام ظله»؛ احتمال دارد که شکل چینش یا مثلا تقدم و تأخر بعضی از مباحث و یا بعضی از عبارات را از جای دیگری وام گرفته و آورده باشد؛ لذا این نکته جالب است. من احساس می کنم که کل تفکر مال آیت الله سیستانی است، ولی ممکن است در چینش بعضی مباحث و چیزهای دیگر باز ایشان یک دخل و تصرفاتی داشته باشد؛ ولی شکی نیست که کلیت این مباحث از آیت الله سیستانی است و قطعا این خوش فکری ها از ذهن تراوش کرده است، حالا اگر چینش بعضی جاها متفاوت است یا مثل بحوث شهید صدر که ایشان رفته تقریرات آیت الله سید کاظم حائری را گرفته و حلقه ثالثه و تقریرات خودش هم بوده و همه را با هم یک چیزی کرده و داده بیرون و حالا شکل و چینش و این موارد و مثلا کلیت کارش زیباتر شده، این هم احتمال دارد یک چیزی این طوری باشد؛ یعنی می خواهم بگویم مثلا ممکن است یک چیزی را آیت الله سیستانی اول نگفته باشند و ایشان اول آورده باشد، ولی خب بالاخره قطعا کلیت این افکار برای آیت الله سیستانی است. این هم نکته ای است که نسبت به الرافد باید توجه داشته باشیم. @salmanraoofi
گوشه ای از دروس مکتب شناسی آیت الله سیستانی حفظه الله ۷ من آن چیزی که احساس می کنم می تواند مکتب اصولی یک فرد را نشان بدهد، خصوصا آیت الله سیستانی، چون بعضی از مطالبی که عرض می شود ممکن است اصلا در بعضی از مکاتب اصولی دیگر نباشد... نقطه اول شکل ساختار اصول نکته اول نو¬آوری ساختاری است که ساختاری که در علم اصول می چینند چی هست؟ این می تواند مکتب ساز باشد، که ما این را کاملا در الرافد می بینیم. ساختاری که ایشان در علم اصول می چینند، ساختاری نیست که شکلی و ظاهری باشد که ما بگوییم فقط شکل کار عوض شد، نه یک ساختاری است که واقعا با یک رویکرد و نظر کاملا متفاوت است و این می تواند مکتب ساز باشد و این را ایشان دارد. ما نکته اولی که در مکتب آیت الله سیستانی بررسی می کنیم این نو¬آوری ساختاری است. نقطه دوم جایگاه فلسفه در اصول مجتهد نکته دوم، بحث فلسفه و نگاه به فلسفه، همین فلسفه معروف که ما داریم- که حالا معمولا در نجف یا در این جا بعضی آقایان که می خواهند فلسفه کار کنند و فقه و اصول هم کار می کنند، منظومه که فلسفه صدرایی است می خوانند- نگاه ایشان و تعامل ایشان با فلسفه است، این هم به نظر من مکتب ساز است، یعنی افراد نسبت به اعتقادی که به فلسفه و مبانی فلسفی دارند، واقعا اصولشان متفاوت می شود و ما باید از این جهت ایشان را بررسی کنیم. من احساسم این است که یکی از چیز هایی که واقعا محقق اصفهانی را با اصولیان دیگر متفاوت کرده است همین فلسفه و جایگاه آن در فکر محقق اصفهانی است. البته بیان فلسفی یک نکته دیگری است، من می توانم یک نکته عرفی را بیان فلسفی بکنم؛ مثلا بگویم که خون یک جوهر دارد و یک عرض، وقتی ما خون را می شوییم و رنگش باقی می ماند، جوهرش رفته و عرضش باقی مانده است یا جوهرش هم باقی مانده است. این بیان فلسفی از یک چیز عرفی است. بعضی جاها انسان احساس می کند که محقق اصفهانی حتی نسبت به مسائل عرفی، بیان فلسفی دارند، این مسئله ای نیست، امام خمینی هم این را در اصولشان تذکر می دهند که می شود چنین کاری را کرد، حرف سر این نیست؛ حرف سر اعتقاد نسبت به مسائل فلسفی و نگاه ها و تحلیل های فلسفی است. یک تعاملی که یک اصولی با فلسفه می کند واقعا مکتب ساز است و ما باید این را لحاظ کنیم. لذا این را ما باید در بیاریم، که بسیار نکات جالبی در کار آیت الله سیستانی هست، از اطلاع ایشان از فلسفه غرب تا نگاهشان به فلسفه؛ البته ما این جا قضاوت هم می کنیم، البته قضاوت بنده نسبت به آیت الله سیستانی گستاخی است ولی خب ما قضاوت خودمان را می کنیم. این هم یک نکته بسیار مهمی در مکتب اصولی است و من اعتقادم این هست که ما دو سه تا رویکرد نسبت به فلسفه در علم اصول، علمای اصول و مکاتب اصولی داریم و لذا از این باب هم مکتب اصولی آیت الله سیستانی را کاملا بررسی می کنیم. نقطه سوم رویکردهای عرفی مسئله دیگر جایگاه عرف و رویکردهای عرفی و تسامح ها و نگاه های عرفی در علم اصول است که من احساس می کنم یکی از جاهایی که باز مکتب ساز شده است، همین است. این رویکردها و تسامح ها و تساهل های عرفی بعضا احساس می شود که مکتب ساز شده است. این هم به نظر من قابلیت بررسی دارد. @salmanraoofi
گوشه ای از دروس مکتب شناسی اصولی آیت الله سیستانی حفظه الله حفظه الله ۱ بسم الله الرحمن الرحیم جلسه اول ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ یک نکته ای عرض کنم چون بعضی از دوستان در نجف هستند و در کانال ارتباط داریم ، حالا بیشتر به نظر من بین آقایان نجف اینطور است و الا طلبه هایی که در ایران هستند تقریبا فضایشان همین است. ما باید بحث های علمی را از بحث های سیاسی یا غیر سیاسی جدا کنیم، بحث علمی، بحث علمی است. طرف در سیاست یا در مسائل کلامی یا فلسفی یا عرفانی و یا ... در هر چیزی هر عقیده و نظری دارد، ربطی ندارد. ما باید بحث علمی که می کنیم همه این ها را کنار بگذاریم و بحث علمی بکنیم. ممکن است ما بگوییم یک نفر در علم در قله است و در سیاست مثلا متوسط است، یا در سیاست در قله است، در علم متوسط یا سطحش پایین است. ولی وقتی بحث علمی می کنیم دیگر این موارد نباید اهمیتی داشته باشد. ما داریم بحث علمی می کنیم، به بقیه مباحثش کاری نداریم باید بررسی های علمی خودمان را بکنیم. این نکته را باید توجه داشته باشیم، مباحث را با هم قاطی نکنیم، بالاخره وقتی بحث علمی شد، بحث علمیست حالا با سواد می دانم آن طرف را یا بی¬سواد می دانیم در سیاست هیچ قبولش نداریم یا مثلا قبولش داریم، این ها مهم نیست. نکته اول نگاهی به صاحبان مکاتب و تفاوت مکتب آیت الله سیستانی با افراد دیگر اما وارد بحث بخواهیم بشویم نکته اول این است که ما چرا مکتب اصولی و فقهی آیت الله سیستانی را انتخاب کردیم؟ علتش این است که ایشان واقعا هم در فقه و هم در اصول صاحب مکتب هستند. تحلیلی از مکتب صاحب جواهر اگر بخواهیم صاحبان مکاتب را بشماریم، ما یک صاحب جواهر داریم که تقریبا توافق هست که ایشان صاحب مکتب است؛ گر چه حالا می شود گفت ایشان مکتب دارد، نه این که ندارد ولی مکتب ایشان یک جور فرش مکاتب دیگر و عرش افرادی است که کارهایشان ذوقی بوده است؛ یعنی فقیه ذوق خودش این طوری بوده است یا هنوز مکاتب شکل نگرفته و منسجم نیست، مثلا محقق اردبیلی خیلی واقعا انسان احساس می کند که ایشان یک مکتب قابل پیگیری ای دارند ولی خب هنوز فقه و اصول آن جور منسجم و منظم و علمی نبوده است که ما بگوییم ایشان صاحب مکتب بوده است. از محقق اردبیلی جلوترند اما شما نسبت به شیخ اعظم که می سنجید، احساس انسجامی که در یک مکتب هست نمی کنید. حالا آن تعبیر آقای عابدی شاهرودی در کتاب مکتب شناسی- ایشان تعبیر قشنگی دارند- که می گویند شما وقتی که مثلا نگاه می کنید محقق نایینی یا مثلا آقا ضیاء یا محقق اصفهانی را، دارند با یک ضرب آهنگ در کتاب هایشان استنباط می کنند. این ضرب آهنگ را صاحب جواهر دارد، ولی خب از لحاظ مبانی و بعضی موارد دیگر اون طور نیست که انسان احساس مکتب به آن معنا بکند؛ به همین خاطر، صاحب مکتب هستند ولی خب اولا مکتب فقهی دارند، اما مکتب اصولی چیزی که از ایشان ... ظاهرا کتاب اصول داشته اند اما رایج نیست،به دست ما نرسیده است که حالا ببینیم چی هست که بخواهیم قضاوت بکنیم ولی از آن جهت هم مکتبشان این طوری است، یعنی یک جور بینابین است در مکاتب اجتهادی. جایگاه شیخ اعظم در مکاتب فقهی و اصولی بعد از ایشان شیخ اعظم را داریم که ایشان مسلما در اصول صاحب مکتب و بینانگذار مکتب های اصولی بعد از خود است. در فقه هم قطعا ایشان صاحب مکتب است و افراد بسیاری واقعا هم در فقه و هم در اصول از ایشان تبعیت کرده اند. در این شکی نیست که ایشان در فقه و اصول صاحب مکتب هستند. @salmanraoofi
گوشه ای از دروس مکتب شناسی آیت الله سیستانی حفظه الله ۴ نکته دوم نوآوریهای زیاد و قابل اعتنای فقهی و اصولی آیت الله سیستانی حفظه الله نکته اول این بود که ما اگر بگوییم شش تا یا پنج تا صاحب مکتب داریم، ششمین آن ها قطعا ایشان است که هم در فقه و هم در اصول صاحب مکتب هستند. نکته دومی که ایشان انتخاب شد این است که نو¬آوری های بسیار زیاد و قابل اعتنایی دارند چه در اصول و چه در فقه. ۱/ تقریری که ایشان از احتیاط دارند سابقه ندارد، من لااقل سراغ ندارم که سابقه داشته باشد. ۲/ تقریری که ایشان از استصحاب می کنند- تقریر که من عرض می کنم یعنی تحلیل عقلانی و عقلایی که ایشان از استصحاب می کنند- من ندیدم. ایشان در اصول نو¬آوری خیلی زیاد دارند، که ما دو تایش را گفتیم. ۳/ در فقه سبکی که ایشان می آیند وارد می شوند هم همین طور نوآوری دارد، شما لا ضرر را و جاهای دیگر را ببینید. من یک مقدار اصل برائت را که در بین کتاب هایشان بود می دیدم، ببینید. ۴/ ورودی که ایشان در اصل برائت دارند کاملا متفاوت است، ۵/ نو¬آوری در بحث وجود ذهنی. حالا ما دانه دانه آن چه را که لازم باشد، می گوییم. ولی نو¬آوری های ایشان واقعا زیاد و قابل اعتناست. نکته ای در نوع نوآوریهای ایشان یک وقت شما می بینید یک کسی یک نوآوری دارد ولی قابل اعتنا نیست، حرف هایی ذوقی است که واقعا دلیل هایش خیلی به انسان نمی چسبد و انسان احساس می کند که خیلی قابل اعتنا و فکر نیست. مثلا عقل، مناطات احکام را درک می کند، خب چه طوری درک می کند؟! بگویید ما هم درک کنیم. این هم یک نوآوری است ولی خب همه می گویند چه طوری درک می کند؟ اگر شما سازوکار علمی و متقن دارید برای درک مناطات احکام، نه چند نکته کلی که اختلاف در تطبیق مصداق به عدد فقهای عظام شود، بگویید تا همه درک کنند. ولی حرف هایی که ایشان می زنند این طور نیست، واقعا حرف های قابل اعتنایی هم در فقه و هم در اصول دارند. نوآوری های ایشان هم زیاد است و وسعت خوبی دارد و هم عمق خوبی دارد و این کمتر پیش می آید؛ یعنی ما افرادی را می بینیم که نوآوری دارند، ولی عمق ندارد. عمق نوآوری های ایشان هم واقعا از بزرگواران دیگری که انسان احساس می کند که نوآوری داشتهاند در فقه، بهتر است. نکته سوم ساماندهی نو و کاربردی اصول برای فقه در مکتب آیت الله سیستانی حفظه الله نکته سومی که ما در بین صحبتهایمان عرض کردیم ولی دوباره تکرار می کنیم این است که ما کسی را سراغ نداریم که واقعا یک رابطه علمی، روشن و متقن بین فقه و اصولش برقرار کرده باشد. احساس ما این است که بین فقه و اصول ایشان کاملا یک رابطه روشن و متقنی وجود دارد. بنابراین این از استثنائات هست و حالا ما وارد بحث که بشوییم می بینید. نو¬آوری های شکلی که مثلا محقق اصفهانی و شهید صدر داشتند، این ها نو¬آوری های شکلی است، یعنی شکل کار را شما می توانید آن طور بچینید. این نو¬آوری هایِ در چینش علم اصول یا در طرح علم اصول، خیلی کار را در فقه متفاوت نمی کند. ولی طرح دومی که ایشان در علم اصول دارند که ما از روی «الرافد» می خوانیم واقعا متفاوت، کاربردی، راهبردی و بسیار قابل اعتنا است و این چیزی است که حقا و انصافا باعث می شود که انسان احساس کند ایشان از نظر علمی مظلوم واقع شده اند و باید به نظرات ایشان اعتنا بشود. @salmanraoofi
گوشه ای از دروس مکتب شناسی اصولی آیت الله سیستانی حفظه الله حفظه الله ۲ نگاهی به مکتب آیت الله بروجردی بعد از شیخ اعظم آیت الله بروجردی را داریم که در اصول نمی توانیم بگوییم صاحب مکتب هستند؛ البته نکاتی دارند، واقعا روح مکتب اصولی آیت الله بروجردی خصوصا به دلیل توجه به نکات تاریخی، یک مقدار متفاوت است ولی چارچوب متفاوتی از آن چه شیخ ارائه داده اند، که ما ادله و اصول عملیه داریم، خب باز هم در آیت الله بروجردی نمی بینیم؛ ولی در فقه واقعا بعد از شیخ اعظم ایشان یک مکتب آوردند، یک نکاتی آوردند که در فقه احساس ما این است که واقعا بعد از شیخ اعظم، ایشان صاحب مکتب فقهی هستند. نگاهی به مکتب آیت الله خویی حالا می گویند پس آیت الله خویی چه می شود؟! من به نظرم می رسد آیت الله خویی، نه این که صاحب مکتب نباشند، ولی ایشان کاملا قابل تعریف در ذیل مکتب شیخ انصاری هستند؛ یک جور تکمیل و ادامه مکتب شیخ انصاری است، البته در ظهور گیری خیلی با شیخ متفاوت اند و در برخورد با فقه الحدیث ایشان هم صاحب مکتب هستند، نمی خواهیم بگوییم نیستند، ولی خب در اصول که نمی شود گفت صاحب مکتب اند، یعنی چیز جدیدی نیاوردند؛ در فقه هم بله صاحب مکتب هستند، ولی خب یک جور ادامه مبانی ای که در اصول پایه گذاری شده است؛ ولی آیت الله بروجردی واقعا چیز متفاوتی در فقه آوردند، نمی خواهم بگویم آیت الله خویی نیاوردند! ولی آن چیزی که آیت الله بروجردی در فقه آوردند بر مبنای اصولی که شیخ پایه گذاری کرده نیست، یک مطالب جدایی هست. نگاهی و تحلیلی از مکتب فقهی امام خمینی بعد از ایشان اگر صاحب مکتبی داشته باشیم، امام خمینی است. ایشان مکتب فقهی دارند، ولی نه این که یک مکتب علمی داشته باشند؛ یعنی ایشان در مباحث علمی، نه در رجال، نه در فقه الحدیث و نه در اصول آن مبانی ای را ندارند که ما بگوییم ایشان صاحب مکتب هستند، بلکه ایشان یک فلسفه فقه نا¬نوشته ای دارند که به خاطر آن فلسفه فقه، ما ایشان را صاحب مکتب می دانیم. فلسفه فقه، نگاه ها، کاربرد ها، زاویه ها و این موارد است. شما نگاه بکنید الان ابزاری که یک طبیب سنتی دارد با ابزاری که یک طبیب جدید دارد، کلا متفاوت است. حالا ممکن است طبیبی داشته باشیم که پایه تفکرش، به دلیل تفکراتی که دارد، طب سنتی باشد، ولی از ابزار طب جدید استفاده کند؛ یعنی بیاید داروهایی را تجویز بکند که از این مریض مثلا رفع سردی بشود ولی توجه کنید این داروهای طب جدید است. این یک فلسفه فقهی دارد، چیزی که دارد به کار می گیرد همان طب جدید است، ولی به نحوه ای که دارد کار می کند و پشت صحنه ای که دارد با یک پشت صحنه ها، تفکرات و مبانی دیگری است که باعث می شود ما احساس کنیم این دیگر آن نیست، این پشت صحنه ها متفاوت است. ابزار همان است، ممکن آن آقا مثلا به شما فلان دارو را تجویز بکند، ولی مثلا برای رفع گرمی یا بالا بردن گرمی و یا پایین آوردن سردی است. امام خمینی با مثال این طوری است، یعنی ایشان ابزار جدیدی ندارد، بلکه همان سبک شیخ اعظم را دارند، البته خب مثلا در رجال توجهاتی دارند که شیخ اعظم ندارند و یک سری نکات و مبانی خیلی جالب هم در اصول و این ها دارند؛ ولی چیزی که ما بگوییم کار را در این جا عوض کرده است، ایشان ندارند. اگر هم دارند، پشت صحنه است، یعنی خیلی شما نمی بینید. مثلا نکته بسیار مهمی که ایشان دارند، خب ایشان خیلی عقل را در احکام و خیلی از مسائل کاربرد می دهند. خب این پشت صحنه بسیار مهمی است در بیع سلاح هم ما بار ها متن را خواندیم و توضیح دادیم، که در آن جا یک سری از مبانی ایشان هست. ولی شما سبک کتاب امام، کتاب بیع،و مکاسب ایشان را می گذارید جلویتان احساس نمی کنید که چیز متفاوتی از فقهای دیگر است؛ همان است و دقت ها و رویکردها همان است ولی ایشان فلسفه فقه هایی دارند که وقتی در فقه سیاسی و اجتماعی می آید، کاملا فضا را عوض می کند. @salmanraoofi
گوشه ای از دروس مکتب شناسی آیت الله سیستانی حفظه الله ۵ مقایسه تولید علم آیت الله سیستانی با درس خارجهای رایج اگر بخواهیم انصاف و پیشرفت و تولید علم را در نظر بگیریم، واقعا آیت الله سیستانی در آن سال هایی که این درس ها را گفتند در نهایت روشنفکری این ها را گفته اند و من فکر می کنم تولید علمی که ایشان داشته اند در مجتهدینی که ما داشتیم، واقعا قابل اعتناست. من معتقد به این نوع کارها هستم و اگر بخواهم درسی داشته باشم همین کارهای مکتب شناسی فقهی و اصولی را می کنم. ولی این که درس خارج ما مثلا نصفش یا چهار پنجم یا سه پنجمش تقریر باشد و حالا دو پنجمش هم اشکالات جزئی ای باشد که واقعا در کلیت کار تاثیری ندارد و الان درسهای خارج ما این طور شده است، این تولید علم نیست. اشکالاتی به سبکهای تحول در علوم انسانی و فقه های مضاف از آن طرف هم تولید علم هایی که مثلا از علم فقه یا اصول می خواهند کل علوم انسانی را متحول کنند! از مبانی بنیادی تا راهبردی تا کاربردی، تحول در علوم ایجاد بکنند، این موارد واقعا ساده انگاری است. ما اگر علوم انسانی را بشناسیم، اگر سطوح و اقسام علوم انسانی را بشناسیم، می فهمیم که علوم انسانی این طور نیستند که شما بتوانید با یک علم اصول یا فقه همه را سامان بدهید. بحثهای علوم انسانی، مباحث معرفت شناسی دارد که اصلا علم اصول به این ها نمی پردازد و بحث های برنامه های کاربردی دارد و این که اصلا فقیه بخواهد متکفل این ها باشد، این خودش اول کلام است. غرض این است که تولید علم بعضی موسسات یا بعضی جاهایی که این نگاه ها را برای فقه و اصول و نوآوری در آن دارند. واقعا حرف هایی است که انسان محصلی را در ته آن نمی بیند. حرف های مختلفی هست که نمی خواهم وارد بشوم ولی باز این را هم یک اشاره ای بکنم مثلا فقه هنر، فقه نظام، فقه خانواده، این ها را هم من ته¬اش محصلی نمی بینم. ما اصلا علوم انسانی را نمی شناسیم که داریم این کار ها را می کنیم. بله حالا ممکن است فقه نظام در بعضی جاها حرف قابل اعتنایی باشد. فقه هنر، فقه تربیت، فقه رسانه و ... این حرف ها هم چیزی نیست که مشکلات مملکت ما و درد ها را حل بکند. این ها ناشی از این است که ما نه شأن فقه، نه شأن فقیه و نه علوم انسانی را می شناسیم، بعد حالا فکر می کنیم مثلا فقه را مضاف کنیم... فقه بین الملل و بعد مثلا بگوییم آیا برای انتشار اسلام اصل این است که جهاد ابتدایی کنیم یا نه، اصل تبلیغ است؟ این ها چیز هایی است که ما نفهمیدیم و نمی دانیم الان مثلا مشکل وزارت امور خارجه ما- نمی خواهم بگویم در این که دیپلماسی انقلابی ندارد نیست- ولی این که ما بیاییم فقه را این طور سامان دهیم که مثلا اول بیاییم جهاد ابتدایی بکنیم یا تبلیغ کنیم، چیزی نیست که مشکل گشای مملکت ما باشد یا حالا نظریات دیگری که نمی خواهم وارد بشوم که چهار پنج تا نظر در علوم انسانی هست که من فکر نمی کنم هیچکدامشان واقعا منتج باشد و دردی را دوا کند. حالا این که چه چیزی منتج هست، یک بحث دیگری هست. حرف آخر اینکه اگر بخواهیم اصول را واقعا برای فقه سامان دهی بکنیم و قانون شرعی و نکاتی که مربوط به آن هست را بهتر بشناسیم، واقعا طرح ایشان، طرح قابل اعتنایی هست و یک چیز هایی هم به ذهن بنده رسیده است که حالا آن ها هم شاید بد نباشد، فعلا که نیاوردیم و نمی خواهیم بگوییم. @salmanraoofi
گوشه ای از دروس مکتب شناسی آیت الله سیستانی حفظه الله ۶ حفظه الله کتابی که فعلا برای ما در مکتب شناسی اصولی محور است الرافد است. با نشانی taghrirat.net هم کانال تلگرامی هست و هم یک سایت دارند که همه کتابهای اصولی و فقهی ایشان هست. نکته اولی که هست تقریراتی که از دروس علما هست، بعضی اوقات آن مقرر و تقریرش مقبول واقع شده مثل فوائد الاصول البته تقریظی بر بعضی از تقریراتی که مقبول هست از طرف کسی که درس داده نوشته نشده و بعضی ها هم تقریظ دارند. نکته ای که می خواهم عرض بکنم این است که مثلا شما «بحوث» شهید صدر را ببینید یا همین الرافد، این طوری است که نوشته اند: «قد لاحظت شطرا مما کتبه فضیلة العلامة الجلیل السید المنیر السید عدنان القطیفی حفظه الله و قد رءاه تقریرا لأبحاثی الاصولیة فوجدته وافیا بالمراد مستوعبا لما ذکرته فی مجلس الدرس»؛ معمولا این را می گویند که من دیدم این مقرر آن چیزی را که من می خواهم بگویم را رسانده است، چون بالاخره بیان خیلی با تقریر فرق می کند. خب این یک سبک هست، در بحوث هم همین هست لذا افرادی که دقیق باشند چون بالاخره این آقا کلش را هم که ندیده است، ولی گفته این معمولا مراد من را رسانده است. معمولا می آیند نسبت می دهند و می گویند مقرر این طور گفته است و ما این اشکالات را می فهمیم و این مسائل هست. الان در الرافد هم همین طور است. ولی گاهی اوقات این طور نیست، مثلا تقریرات آقای شب زنده دار کاملا از روی همان الفاظ و مباحث است و تا آن جایی که من می دانم حاج آقا کامل می بینند و تقریرات ایشان بیرون می آید یا خط به خط تهذیب الاصول را امام ره دیده است و این کتاب تقریر شده است؛ بنابراین خط به خطش قابل استناد به امام است اگر ایشان ایرادی، اشکالی داشتند باید همان موقع می گفتند؛ ولی تقریراتی که آقای اشتهاردی از امام دارند و تقریرات دیگر این طوری نیست. این نکته ای است که باید دقت بشود در مورد الرافد. نکته دیگری که خود ایشان گفته است مباحث را من در ضمن ده فصل گفته ام، ولی این حرف قابل تامل است، ایشان خودشان می گویند: «و قد قمت بسیاقتها و تحریرها بالاسلوب المنسجم»، این خیلی مطلب مهمی است یعنی ممکن است-گرچه بعید است- این شکلی که ایشان گفته اند، مثلا شکل مباحث و این چینشی که هست از آیت الله سیستانی حفظه الله نباشد چون یک «فی اعتقادی» هم دارد یعنی گفته: «و قد قمت بسیاقتها و تحریرها بالاسلوب المنسجم فی اعتقادی مع اتجاه الاصولی المتجدد عند سید الاستاذ دام ظله»؛ احتمال دارد که شکل چینش یا مثلا تقدم و تأخر بعضی از مباحث و یا بعضی از عبارات را از جای دیگری وام گرفته و آورده باشد؛ لذا این نکته جالب است. من احساس می کنم که کل تفکر مال آیت الله سیستانی است، ولی ممکن است در چینش بعضی مباحث و چیزهای دیگر باز ایشان یک دخل و تصرفاتی داشته باشد؛ ولی شکی نیست که کلیت این مباحث از آیت الله سیستانی است و قطعا این خوش فکری ها از ذهن تراوش کرده است، حالا اگر چینش بعضی جاها متفاوت است یا مثل بحوث شهید صدر که ایشان رفته تقریرات آیت الله سید کاظم حائری را گرفته و حلقه ثالثه و تقریرات خودش هم بوده و همه را با هم یک چیزی کرده و داده بیرون و حالا شکل و چینش و این موارد و مثلا کلیت کارش زیباتر شده، این هم احتمال دارد یک چیزی این طوری باشد؛ یعنی می خواهم بگویم مثلا ممکن است یک چیزی را آیت الله سیستانی اول نگفته باشند و ایشان اول آورده باشد، ولی خب بالاخره قطعا کلیت این افکار برای آیت الله سیستانی است. این هم نکته ای است که نسبت به الرافد باید توجه داشته باشیم. @salmanraoofi
گوشه ای از دروس مکتب شناسی آیت الله سیستانی حفظه الله ۷ من آن چیزی که احساس می کنم می تواند مکتب اصولی یک فرد را نشان بدهد، خصوصا آیت الله سیستانی، چون بعضی از مطالبی که عرض می شود ممکن است اصلا در بعضی از مکاتب اصولی دیگر نباشد... نقطه اول شکل ساختار اصول نکته اول نو¬آوری ساختاری است که ساختاری که در علم اصول می چینند چی هست؟ این می تواند مکتب ساز باشد، که ما این را کاملا در الرافد می بینیم. ساختاری که ایشان در علم اصول می چینند، ساختاری نیست که شکلی و ظاهری باشد که ما بگوییم فقط شکل کار عوض شد، نه یک ساختاری است که واقعا با یک رویکرد و نظر کاملا متفاوت است و این می تواند مکتب ساز باشد و این را ایشان دارد. ما نکته اولی که در مکتب آیت الله سیستانی بررسی می کنیم این نو¬آوری ساختاری است. نقطه دوم جایگاه فلسفه در اصول مجتهد نکته دوم، بحث فلسفه و نگاه به فلسفه، همین فلسفه معروف که ما داریم- که حالا معمولا در نجف یا در این جا بعضی آقایان که می خواهند فلسفه کار کنند و فقه و اصول هم کار می کنند، منظومه که فلسفه صدرایی است می خوانند- نگاه ایشان و تعامل ایشان با فلسفه است، این هم به نظر من مکتب ساز است، یعنی افراد نسبت به اعتقادی که به فلسفه و مبانی فلسفی دارند، واقعا اصولشان متفاوت می شود و ما باید از این جهت ایشان را بررسی کنیم. من احساسم این است که یکی از چیز هایی که واقعا محقق اصفهانی را با اصولیان دیگر متفاوت کرده است همین فلسفه و جایگاه آن در فکر محقق اصفهانی است. البته بیان فلسفی یک نکته دیگری است، من می توانم یک نکته عرفی را بیان فلسفی بکنم؛ مثلا بگویم که خون یک جوهر دارد و یک عرض، وقتی ما خون را می شوییم و رنگش باقی می ماند، جوهرش رفته و عرضش باقی مانده است یا جوهرش هم باقی مانده است. این بیان فلسفی از یک چیز عرفی است. بعضی جاها انسان احساس می کند که محقق اصفهانی حتی نسبت به مسائل عرفی، بیان فلسفی دارند، این مسئله ای نیست، امام خمینی هم این را در اصولشان تذکر می دهند که می شود چنین کاری را کرد، حرف سر این نیست؛ حرف سر اعتقاد نسبت به مسائل فلسفی و نگاه ها و تحلیل های فلسفی است. یک تعاملی که یک اصولی با فلسفه می کند واقعا مکتب ساز است و ما باید این را لحاظ کنیم. لذا این را ما باید در بیاریم، که بسیار نکات جالبی در کار آیت الله سیستانی هست، از اطلاع ایشان از فلسفه غرب تا نگاهشان به فلسفه؛ البته ما این جا قضاوت هم می کنیم، البته قضاوت بنده نسبت به آیت الله سیستانی گستاخی است ولی خب ما قضاوت خودمان را می کنیم. این هم یک نکته بسیار مهمی در مکتب اصولی است و من اعتقادم این هست که ما دو سه تا رویکرد نسبت به فلسفه در علم اصول، علمای اصول و مکاتب اصولی داریم و لذا از این باب هم مکتب اصولی آیت الله سیستانی را کاملا بررسی می کنیم. نقطه سوم رویکردهای عرفی مسئله دیگر جایگاه عرف و رویکردهای عرفی و تسامح ها و نگاه های عرفی در علم اصول است که من احساس می کنم یکی از جاهایی که باز مکتب ساز شده است، همین است. این رویکردها و تسامح ها و تساهل های عرفی بعضا احساس می شود که مکتب ساز شده است. این هم به نظر من قابلیت بررسی دارد. @salmanraoofi