26صوت ترجمه جزء بیست و ششم.mp3
6.8M
ترجمه جزء بیست و ششم
🔸🌺🔸 --------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ای خدای ماه رمضان
🔸🌺🔸 --------------
@salonemotalee
🍃🌸🍃
•┈┈• 🍃 #لطیفه_نکته ۳۵۴🍃••┈┈•
مردی از حکیمی پرسید:
چگونه عیب خودم را بشناسم؟
حکیم گفت:
کافیست یک عیب زنت را به او بگویی
خواهی دید که تمام عیبهای خودت، پدر، مادر و بستگانت را به تو خواهد گفت.😂😭😂😳
--------🔸😜🔸--------
🤲 به نام خداوند عیبپوش
✋سلام
🌺 از #امام_حسین علیهالسلام:
إيّاكَ أن تَكونَ مِمَّن؛
يَخافُ عَلَى العِبادِ مِن ذُنوبِهِم
و يَأمَنُ العُقُوبَةَ مِن ذَنبِهِ
مبادا از كسانى باشى كه؛
به سبب گناهانِ بندگانِ خدا، بر سرنوشت آنان بيمناك است،
ولى خود را از سزاى گناه خويش ايمن مىداند
📚 تحف العقول، ص۲۴۰
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
🌸 اولا سعی کنیم آنقدر به عیبهای خویش و تزکیه خود بپردازیم که فرصت عیبجویی از دیگران را نداشته باشیم.
ثانیا اگر متوجه خطا یاعیب کسی شدیم بجای خرده گرفتن، بابت هر عیبی که آنها دارند و ما نداریم، خدا را شکر کنیم و زبان از عیبجویی ببندیم.
🔴 در قرآن یکی از شدیدترین تهدیدها در سوره همزه آمده:
"وای بر هر عیبجوی هرزهزبان"
آن سفله مشو که چشم خود وا نکند
وز کبر، عیوب خویش پیدا نکند
از کیفر جُرم دیگران اندیشد
وز کیفر جُرم خویش پروا نکند
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸🍃
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
امروز؛ دوشنبه
۲۸ فروردین ۱۴۰۲
۲۶ رمضان ۱۴۴۴
۱۷ آوریل ۲۰۲۳
منسوب به دو سرور جوانان بهشتی #امام_حسن و #امام_حسین علیهماالسلام
ذکر امروز؛ یکصد مرتبه
یَا قَاضِیَ الحَاجَاتِ
•┈┈••✾•🌸مناسبتهای امروز🌸•✾••┈┈•
📆 مناسبتهای شمسی
📆 مناسبتهای قمری
📆 مناسبتهای میلادی
🔹مرگ #بنجامین_فرانکلین سیاستمدار #فراماسون و یکی از «پدران بنیانگذار ایالات متحده آمریکا» (۱۷۹۰م)
📆 مناسبتهای عبری
🔹رحلت حضرت #یوشع بن نون جانشین حضرت موسی (ع) پس از ٢٨ سال رهبری #بنیاسرائیل در سن ١١٠سالگی (۲۶نیسان ٢۵١۶عبری)
📚 بیشتر بدانیم:
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews7597971041215049562164.pdf
10.17M
🍃🌸🍃
#روزنامه_کیهان
امروز دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۲
🔸🌺🔸 --------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
تصویر صفحه اول بعضی روزنامههای امروز
دوشنبه ۲۸ فروردین
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
🍃🌸🍃
#یهود_و_پهلویها
یهودیزادهای بهدنبال
#حذف_تاریخ_هجری_از_تقویم_ایران
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10256
قسمت دوم؛
🔹شجاعالدین شفا را در سالهای پس از انقلاب، با کتب ضالّه و متهتّکی که بیشرمانه علیه ادیان ابراهیمی و اعتقادات مذهبی در خارج از کشور نوشت و منتشر کرد، میشناسند.
اما او پیش از انقلاب دبیرکل شورای فرهنگی سلطنتی و در واقع مشاور فرهنگی محمدرضا پهلوی بود.
🔶🔸خاندان و تولد
🔹شجاعالدین شفا متولد ۱۲۹۷ در شهر مقدس قم، در خانوادهای که نسل اندر نسل طبیب بودند، بهدنیا آمد.
نکتهی بسیار مهمی که دربارهی پیشینه خانوادگی شفا وجود دارد، یهودی بودنِ اَعقاب اوست.
🔹در کتاب «فرزندان استر»، که سیری در تاریخ خاندانهای یهودی ایران است، از خاندانی موسوم به «شفا» بهعنوان یکی از خاندانهای بازمانده از یک طبیب مشهور یهودی در شهر کاشان به نام حکیم هارون یاد شده است:
🔹حکیم هارون، رئیس خانوادهی بزرگی بود که بسیاری از فرزندان، نوهها و نتیجههایش راه وی را پیش گرفتند و پزشک شدند.
خانوادههای نهورای، شفا، بقراطی، ارجمند، میثاقیه، منتخب، ثابت خاوری، خوشلسان و برجیس خود را اعقاب حکیم هارون میدانند. (۳)
🔹از طرف دیگر، پدر شجاع الدین شفا، هم کاشانی و هم پزشک بوده است.
پدر شفا در زمانی طبابت میکرده است که طبابت و پزشکی نه از دانشگاه که بیشتر از طریق پدر و بهصورت موروثی آموخته میشد.
بر این اساس شاید بتوان شجاعالدین را از نسل حکیم هارون یهودی دانست.
علاوه بر این، شفا عضو لژ ماسونی «برادری جهانی» بود و همسرش هم یک یهودی بود. (۴)
🔹خود شفا در شرح زادگاه و خود و شغل پدرش چنین گفته است:
شوخی روزگار خواسته بود که من بهعنوان فردی از افراد این نسل که امروز نه تنها از جانب کلیدداران درونمرزی «اسلام ناب محمدی» بلکه از جانب همزبانان لسانجلسی آنان نیز دینستیز و مفسد فیالارض قلمداد میشود، در شهری متولد شده باشم که از دیرباز «دارالمؤمنین» عالم تشیع شناخته شده است.
پدرم که از یک خانوادهی کهنسال کاشان بود، در سفری به قصد اقامت دائم در پایتخت، در نیمهراه سفر، بهمناسبت تخصّص پزشکی، ناچار به توقف چندروزه در شهر قم شده بود، ولی این توقف کوتاه عملاً جای خود را به اقامت چندساله او در مقام پزشک سرشناس شهر داد، که من در یکی از آن سالها دیده به زندگی گشودم. (۵)
🔶🔸تحصیلات
🔹به هر حال، شجاعالدین شفا تحصیلات خود را تا پایان دبیرستان در قم به انجام رساند،
برای تحصیلات دانشگاهی به تهران رفت و پس از فارغالتحصیلی در رشتهی ادبیات فارسی، تحصیلاتش را در بیروت و فرانسه ادامه داد.
ظاهراً او در پاریس دکترای «ادبیات تطبیقی» گرفت. (۶)
🔶🔸آغاز فعالیت
🔹پس از آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه توسط آلمان و سپس اشغال ایران توسط قوای متفقین، به کشور بازگشت و بهعنوان مترجم در رادیو استخدام شد،
همزمان فعالیت سیاسی را نیز آغاز کرد و از بنیانگذاران حزبی شد به نام میهن پرستان، با روزنامهای به همین نام که سرمقالههایش را شجاعالدین شفا مینوشت. (۷)
🔹حزب میهنپرستان، حزبی بهشدت ناسیونالیست و دست راستی بود که با شعار بیزاری از بیگانگان، به حزب توده میتاخت و در واقع نوعی ابزار سیاسی انگلستان برای مقابله با نفوذ اتحاد شوروی هم محسوب میشد
بساط این نوع احزاب ناسیونالیست و بعضاً شوونیستی در آن برهه در ایران بسیار داغ بود.
کریم سنجابی که بعدها رهبر جبهه ملی و نخستین وزیر امورخارجه ایران پس از انقلاب شد نیز از بنیانگذاران حزب میهنپرستان بود.
🔹حزب میهنپرستان تنها یک سال و نیم دوام داشت و سپس همراه با احزاب دیگر هممشی خود، بخشی از تشکّل سیاسی تازهای به نام «حزب میهن» شد.
🔹ظاهراً سابقه سیاسی شفا در همینجا تمام میشود و او عمدتاً به کار نوشتن مقاله و ترجمه میپردازد.
جالب اینکه، آن چه نامی برای او در عرصهی ادب دست و پا کرد، ترجمه مجموعه سهگانه «کمدی الهی» اثر دانته آلیگیری، نویسنده کلاسیک ایتالیایی با عناوین دوزخ، برزخ و بهشت بود که کتبی بهشدت ضداسلامی هستند و در آن توصیفات زشت و هتاکانهای دربارهی پیامبر اکرم (ص) آمده است. (۸)
🔶🔸زندگی سیاسی
🔹زندگی سیاسی شفا با سمت رئیس اداره تبلیغات (اداره رادیو وقت) در دولت محمد مصدق شروع شد،
در این دوره، در سفر نخستوزیر به سازمان ملل برای مواجهه با دولت انگلستان، در تیم همراه دکتر مصدق بود.
اندکی پس از آن، این همکاری با کنارهگیری شفا به پایان رسید.
🔹وی به واسطهی پیوند با حسین علاء، وزیر دربار، خود را به دربار پهلوی نزدیک کرد
کمکم بهعنوان یکی از نویسندگان نطقهای شاه به سلک درباریان درآمد
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10344
🔸🌺🔸 --------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
شجاعالدین شفا (راست) سفیر بینالمللی ایران در امور فرهنگی در کنار دکتر سیدحسین فاطمی (وسط) وزیر امورخارجۀ دولت مصدق در سازمان ملل متحد (فریدون آدمیت دبیر اول نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد نیز در سمت چپ حضور دارد)
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
🍃🌸🍃
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت ۱۴۵م؛
گفتم:
"شما که دنیا رو سه طلاقه کردی!"
خندید و گفت:
"حداقل شما میدونی هنوز دلم یه جاهایی گیره!"
زیر و بم روح و جانم را بهتر از خودم میشناخت
چیزی گفت که حرف دلش بود و مجبور به سکوتم کرد
حتی سؤالی که فکرم را مشغول کرده بود را از ذهنم بیرون کشید:
"میخوای بپرسی که بعد از تشکیل دفاع وطنی سوریه چه نیازی به سازماندهی نیرو تو ایرانه؟!"
و خودش جواب داد:
"دشمنان بیرون مرزها بیکار ننشستهان همه جوره اومدن پشت سر مسلحین و تکفیریها. با سلاح، پول، امکانات و حتی نیروی انسانی. دیروز در سوریه امروز تو عراق و شاید فردا بخوان نزدیک مرزهای ما شیطنت کنن. آمادگی مردمی یعنی تضمین امنیت پیش از وقوع بحران و جنگ."
پرسیدم:
"کاری هست که منم بتونم کمک کنم؟"
گفت:
"آره، سرکشی به خونوادههای شهید مدافع حرم."
انگار این پیشنهاد را از قبل آماده کرده بود
یکی دو بار از مظلومیت شهدای مدافع حرم که تعریف کرد لابهلای صحبتهاش حرفهایی زد که سوختم
میگفت:
"به خاطر یه سری محدودیتها تعدادی از شهدای افغانی و پاکستانی توی ایران دفن میشن شاید اونا یکی دو تا فامیل توی ایران داشته باشن باید شما با اونا ارتباط داشته باشین. اما میتونین کارتون رو از سرکشی به خونواده شهدای ایرانی شروع کنین. این یه کار اداری نیست. دولتی نیست. یه کار زینبیه."
به حرمت نام مبارک حضرت زینب کار سرکشی را شروع کردم
وقتی پای درد دل بازماندگان شهدا می نشستم، به ژرفاندیشی حسین میرسیدم و به رسالت زینبی که او بر دوشم گذاشته بود.
بیشتر خانواده شهدا نام حسین همدانی را از زبان شهیدشان شنیده بودند
یکیشان قبل از شهادت تعریف کرده بود:
"کارم دیدهبانی و هدایت آتش بود.
دیدگاه جایی قرار داشت که اگر سرم را دو بار از یک نقطه بالا میآوردم تکتیراندازهای تکفیری با قناصه میزدند توی سرم.
سردار همدانی وقتی به خط سرکشی میکرد، کنارمان مینشست
با آمدنش بچهها روحیه میگرفتند
ترس را نمیشناخت،
شجاع بود و خاکی.
با ما غذا میخورد
توی همان خط مقدم که بیشتر ساختمانهای مسکونی بود یک روز دیدم که نهارش را تا نصف خورد و بقیه غذایش را که برنج ساده بود توی پلاستیک ریخت و با من خداحافظی کرد.
کنجکاو شدم و با دوربین دیدهبانی از بالای ساختمان تا جایی که رفت، نگاهش کردم
باید از جایی عبور میکرد که زیر دید و تیر قناصهزنها بود.
از آنجا هم رد شد
به جایی رسید که مرغی پا شکسته نشسته بود
برنج را ریخت جلوی مرغ و از همان مسیر برگشت"
این خاطره را وقتی همسر شهید از زبان شوهرش تعریف کرد، تازه فهمیدم که یک سینه حرف ناگفته از حسین در تکتک رزمندگان جبههٔ مقاومت وجود دارد.
محرم سال ۹۴ حسین طبق سنّت دیرینهاش به هیئت ثارالله سپاه همدان رفت.
من و بچهها در تهران ماندیم
یکی از کسانی که در هیئت بود چند قطعه عکس و فیلمی از حسین به ما نشان داد که لباس سیاه هیئت پوشیده و ظهرعاشورا برای مردم که بیشتر جوانان بودند سخنرانی و مداحی میکند
مثل یک طفل یتیم و بی پناه با صدا بلند گریه میکند و به پهنای صورتش اشک می ریزد.
وقتی به تهران آمد خودش از حال خوشی که در محرم امسال داشت تعریف کرد
از اینکه برای اولین بار مداحی کرده بود گفت
من نگفتم که فیلم و عکس این مداحی را دیدهام
پرسیدم:
"توی هیئت چی خوندی؟"
گفت:
"«روضه» که بلد نبودم فقط پشت سرهم مثل میاندارها تکرار میکردم «حسین آرام جانم حسین
روح و روانم حسین دوای دردم حسین دورت بگردم.»"
🔗 ادامه دارد ...
🔸🌺🔸 --------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
خاک میخورند
به خاک میافتند
اما خاک به دشمن نمیدهند
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
شما به ما آموختهاید؛
زیستن هنر است
و هنرمند آنانند که
شمع می شوند
تا صدایِ بال زدنهای پروانهها
برقرار بماند ....
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
ابراهیم را دیدم
خیلی ناراحت بود
پرسیدم: "چیزی شده؟!"
گفت: "دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایی. هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن ماشاالله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقی ها تیر اندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم."
تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن همرزمش بوده..
هوا که تاریک شد ابراهیم حرکت کرد
نیمههای شب برگشت
آن هم خوشحال و سرحال ...!
مرتب داد میزد امدادگر ؛ امدادگر ...سریع بیا، ماشاالله زنده است!
بچهها خوشحال شدند،
مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب.
ولی ابراهیم گوشه ای نشست و رفت توی فکر...
رفتم پیش ابراهیم
گفتم: "چرا توی فکری؟!"
بامکث گفت: "ماشاالله وسط میدان مین افتاد؛
آنهم نزدیک سنگر عراقیها.
اما وقتی رفتم آنجا نبود،
کمی عقبتر پیدایش کردم
در مکانی امن!"
🔹بعدها ماشاالله ماجرا را اینگونه توضیح داد:
"خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم.
عراقیهاهم مطمئن بودند زنده نیستم.
حال عجیبی داشتم،
زیرلب فقط می گفتم: یا صاحب الزمان عجل الله ادرکنی
هوا تاریک شده بود؛
جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد.
چشمانم را به سختی باز کردم.
مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد و به نقطهای امن رساند.
دردی احساس نمیکردم.
آن آقا کلی با من صحبت کرد؛
بعد فرمودند: "کسی می آید و شما را نجات میدهد. او دوست ماست!"
لحظاتی بعد ابراهیم آمد.
باهمان صلابت همیشگی
مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم.
آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد ؛
خوشا به حالش
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee