eitaa logo
سالن مطالعه
212 دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
1.2هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
2.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 نجات بشر از گرفتاری‌ها 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
5.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 رهبر انقلاب: عقیده‌ی راسخ بنده این است که اگر نسل‌های پی‌درپی ما، جوانب مهم و معنادار دفاع مقدّس را بشناسند و بدانند که در این واقعه‌ی مهم چگونه ملّت ایران توانست خود را به سکّوی پیروزی برساند و در آنجا با قدرت و با سربلندی بِایستد؛ برای آن‌ها در این شناخت درس‌های بزرگی وجود خواهد داشت؛ و کارهای بزرگی پیش خواهد رفت. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 ✡ قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/15089 ◀️ قسمت پنجم رابطین خوب آمریکا ۲. 🔹محمد قوچانی در مقاله «۱۰۷ نفر» می‌نویسد: "«کیان» اما فراتر از یک نشریه‌ی تئوریک (که مانند دستگاه تئوری‌پرداز «روشنفکران دینی» عمل می‌کرد) «حلقه‌ی اتصال» جریان‌های متفاوت نسل جدیدی شد که در حال قوام و شکل‌گیری بود. (۲۵) 🔹با آغاز هفته‌ی دوم تیرماه ۱۳۷۴ سروش به آلمان رفت تا به سخنرانی‌‌ای درباره «تقابل ارزش‌های غرب با ارزش‌های انقلاب اسلامی ایران» بپردازد و در نشستی سرّی با مقامات دولتی اروپا حضور یابد. (۲۶) این سفر آبستنِ جنجالی بی‌سابقه بود. خبر سفر سروش در بامداد ۱۳ تیر ۱۳۷۴ از فرودگاه مهرآباد به مقصد فرودگاه فرانکفورت را هیچ نشریه‌ای منعکس نکرد (۲۷) و همه جوانب احتیاطی برای پنهان ماندن آن توسط یک «حلقه‌ی امنیتی» با تجربه رعایت می‌شد؛ اما مدیر مسئول روزنامه کیهان به محض دریافت گزارشی از یک منبع موثق درباره‌ی جلسه سرّی سروش با انجمن سیاست خارجی آلمان در شهر بُن پیگیری‌های خبری خود را آغاز کرد. (۲۸) دریافت یک خبر محرمانه‌ی فوری بر اهمیت سوژه افزود: "آقای هوبل، از اعضاء هیئت مدیره این انجمن گفت که به درخواست آقای دکتر سروش خبرنگاران و افراد غیر در این جمع «حق شرکت» ندارند و تأکید خیلی زیادی کردند که موضوعات مطروحه در این گردهم‌آیی نیز «نباید به هیچ وجه» در مطبوعات انعکاس یابد." (۲۹) 🔹حسین شریعتمداری (مدیر مسئول کیهان) یک قدم جلوتر حرکت می‌کرد و از محتوای سخنرانی سروش زودتر از انتشار متن تحریف‌شده‌اش در مجلات خارجی مانند ماهنامه کار (ارگان سازمان فدائیان خلق) خبر داشت؛ بنابراین وقتی خطر را حس کرد، به تعقیب این سوژه پرداخت که بعدها نیز ناگفته‌های تکان‌دهنده‌ای از آن را در یادداشتی فاش ساخت. سروش در جلسه محرمانه خود با سیاستگذاران وزارت امور خارجه آلمان و اعضاء پیوسته‌ی انجمن سیاست خارجی آلمان گفت: "موضع کنونی طیفی از سیاستمداران کشور در برابر غرب در قیاس با اوایل انقلاب «تعدیل» و تا حدود قابل ملاحظه‌ای «منطقی» شده است." او اظهار داشت: "«سیاست غرب‌گریزی کور مقاطع اولیه انقلاب که در بین روشنفکران ایران به سنت بدل شد، اینک با روی‌آوری به فلسفه غرب، فلسفه مارتین هایدگر و هگل، به مرزکشی آگاهانه بین هویت اسلامی و غرب تبدیل گشته است.»" 🔹سروش در این نشست سرّی مقولانی از قبیل راسیونالیسم، لیبرالیسم، تقدم جان بر عقیده، سعادت دنیوی، شک‌گرایی و سکولاریزم را از ارکان «فرهنگ مدرن» برشمرد و یقین‌گرایی، تقدم عقیده بر جان و میل به سعادت اخروی را از ارکان «اندیشه دینی» معرفی کرد. 🔹در یک بخش مهم از این جلسه‌ی محرمانه، عبدالکریم سروش از تمایل سیاستمداران پُرنفوذ و روشنفکران مؤثر به تز «تجدیدنظرطلبی سکولار» می‌گوید که آن را می‌توان نمونه‌‌ای بارز از آهنگ شتابان پروژه «فروپاشی از درون» در ایران دانست. 🔹پدر معنوی اصلاح‌طلبان در شهر بُن به دولتمردان برجسته‌ی آلمانی مانند هلموت کهل مژده می‌دهد: "مسئله «تجدیدنظر در نهاد حکومت» بین روشنفکران و حتی سیاستمداران پرنفوذ (کارگزاران سازندگی) به بحث و تبادل‌نظری جدّی دامن زده که برای آینده حکومت اسلامی ایران بسیار مهم است. ایجاد دموکراسی در کشور تنها از طریق تمایزگذاری بین «ذات مذهبی شریعت» و «ذات سیاسی حکومت» ممکن است. «درآمیختگی شریعت و سیاست» برای اسلام و حکومت، هر دو زیان‌بخش است."(۳۰) 🔹روزنامه کیهان از ابتدای دهه‌ی ۱۳۷۰ «زنگ خطر» را به صدا درآورده بود و هفته‌نامه کیهان هوایی نیز روز ۲۱ تیرماه و یک هفته پس از سفر محرمانه‌ی سروش به آلمان، گزارشی مفصل از اهداف و انگیزه‌های آن چاپ کرد. (۳۱) طبیعتاً افشای یک جلسه محرمانه که با ترتیبات امنیتی منحصر به فرد برنامه‌ریزی و برگزار شده است، سیستم اطلاعاتی کشور را حساس می‌کرد و سروش را در موقعیت یک «سوژه امنیتی» قرار می‌داد. از این‌رو چند اقدام سلسله‌وار برای سرپوش گذاشتن روی ماجرای «رسوایی امنیتی سروش» انجام شد. 🔹اتفاق اول به فاصله‌ی کوتاهی رخ داد و روز ۳ مرداد ۱۳۷۴ انتشار «نامه‌ی سرگشاده ۱۰۷ نویسنده، روشنفکر و سیاستمدار» به رئیس جمهور در حمایت از سروش بستر تازه‌ای را برای تحلیل ابعاد دیگر ماجرا به وجود آورد. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/15149 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 "" نوشته حجت‌الاسلام مظفر سالاری بامضمونی درباره وظایف مسلمانان درزمان غیبت 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/15091 ◀️ قسمت سی‌وسوم ابوراجح مرا در آغوش کشید و پس از آن گفت: "بگذار به چیزی اعتراف کنم. تاسف می‌خورم که به رغم محبت فراوانی که بین ما وجود دارد، اختلاف در مذهب، بین ما دیواری ایجاد کرده است. اگر این دیوار نبود، دوست داشتم ریحانه را به جوانی شایسته مانند تو شوهر بدهم." چشم های ابوراجح از همیشه مهربان‌تر بود با شنیدن این حرف، احساس کردم که برافروخته شده‌ام. خواستم خودم را کنترل کنم، ولی دلیلی برای این کار ندیدم. با صدایی که از خوشحالی می‌لرزید، گفتم: "من هم به خاطر این‌که دوستی مانند شما دارم خدا را شکر می‌کنم." کاش در همان لحظه از ابوراجح جدا شده بودم! ابوراجح مانند آن‌که فکری ناگهانی از ذهنش گذشته باشد، گفت: "حماد جوان خوبی است. در رنگرزی پدرش کار می‌کرد. شاید ریحانه او را در خواب دیده است." تمامی خوشحالی‌ام مانند کبوتری، از وجودم پر کشید و رفت. - شاید در یکی از روزهایی که آن‌ها میهمان ما بوده‌اند و یا ما به خانه‌ی آن‌ها رفته بودیم، ریحانه، حماد را دیده و پسندیده باشد. این بار سعی کردم صدایم نلرزد. - می‌توانید از ریحانه بپرسید. شاید این‌طور نباشد. ابوراجح سری به تاسف تکان داد و گفت: "این کار درستی نیست و ریحانه را رنج می‌دهد که هر بار با یک حدس تازه به سراغش بروم و بپرسم: "آیا فلان جوان را به خواب دیده‌ای؟" تازه یکی- دوساعت بود که تا حدی خیالم از بابت مسرور راحت شده بود. قسمت چنین بود که دوباره نگرانی‌هایم با همان سرعت که رفته بود، مانند کلاغی بزرگ شود و به سویم باز گردد. حماد را هنوز ندیده بودم؛ ولی از همان لحظه او را دشمن خودم احساس می‌کردم. هرکس که می‌توانست ریحانه را از من بگیرد، جز دشمن چه نامی می‌توانست داشته باشد؟…….. ……. وقتی مقابل سندی ایستادم، دیگر از اضطراب و کنجکاوی روز قبل، در من اثری نبود. سندی بی‌درنگ برخاست و با تکان دادن سر و نشان دادن دندان‌های پوسیده‌اش به من احترام گذاشت و در همان حال، سه ضربه به در نواخت. بدون این‌که به اطراف توجه کنم، به آب‌نما نزدیک شدم. حس می‌کردم که از تمامی پنجره‌های دارالحکومه به من نگاه می‌کنند. کسانی که روی پله‌ها انتظار می‌کشیدند، بی‌اختیار به احترام من برخاستند. لابد فکر کردند از صاحب منصب‌های دارالحکومه هستم که چنان آزاد و بی‌پروا به سوی ایوان ورودی می‌روم. تنها امینه در اتاق بود. داشت آئینه را گردگیری می‌کرد. صندوقی چوبی و منبت کاری شده، گوشه اتاق گذاشته شده بود. اتاق تفاوتی با روز قبل نداشت، مگر وجود همین صندوق: - برای کار من، جای دیگری در نظر گرفته شده؟ امینه به صندوق اشاره کرد و گفت: "بنا به دستور بانویم قنواء در همین اتاق مشغول به کار خواهید شد. آنچه از وسایل و ابزار احتیاج دارید. در این صندوق گذاشته شده است." به صندوق نزدیک شدم تا درش را باز کنم. درِ آن قفل بود: - کلید این قفل کجاست؟ امینه پیش آمد و قفل را امتحان کرد: - نمی‌دانم. کسی چیزی به من نگفته است. گمان می‌کنم فراموش کرده‌اند قفل را باز کنند. لبه سکو نشستم و گفتم: بهتر است بگوئید بیایند و قفل را باز کنند، هرچه زودتر کارم را شروع کنم بهتر است. تعظیم کرد و به شمعدان نقره‌ای روی طاقچه که چند شمع کافوری درون شاخه‌های آن قرار داشت، دستمال کشید: - تا دقیقه‌‌ای دیگر خواهم رفت. به کنار پنجره رفتم و به رودخانه و پل نگاه کردم. چشم‌انداز زیبایی بود: - امروز با بانویت قنواء چه نمایشی ترتیب داده‌اید؟ - ایشان دیگر حال و حوصله‌ی نمایش ندارند. - حق با اوست. کار سختی است که هر بار با مشتی دوده، خود را سیاه کند. خود را سیاه کردن آسان است؛ ولی شستن دوده‌ها کار آسانی نیست. امینه با خشمی ناگهانی به سویم آمد و گفت: "لطفا مودب باشید. من می‌دانم که شما او را دوست ندارید و دل‌تان می‌خواهد او را به بازی بگیرید؛ اما من نمی‌گذارم." سفارش های ابوراجح را به یاد آوردم. گفتم: "احتمال می‌دهم شما به من حسادت می‌کنید. نمی‌توانید بپذیرید که قنواء به شخصی غیر از شما علاقه داشته باشد." برآشفت و گفت: "من همیشه به او وفادار خواهم ماند. علاقه‌ی او به شما دوامی نخواهد داشت و به زودی از این‌جا رانده خواهید شد." 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/15181 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 کار ویژه «شبکه نفوذ» برای ایجاد تصویری «» از ایران‌ و ایرانی ◀️ مقاله اول؛ اهمیت کلیدواژه دروغ در جنگ‌نرم https://eitaa.com/salonemotalee/14395 ◀️ مقاله دوم؛ فریبکاری در ظاهرسازی از «صداقت» انسان غربی؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14605 ◀️ مقاله سوم؛ ژانر وسترن در خدمت دروغگویی نظام لیبرالیسم https://eitaa.com/salonemotalee/14742 ◀️ مقاله چهارم؛ «تولد یک ملت» و «جان فورد»؛ کشف ظرفیت سینما در دروغگویی https://eitaa.com/salonemotalee/14905 ◀️ مقاله پنجم؛ «اسکار» بنگاه الگوسازی و معرفی افسران جنگ نرم آمریکا https://eitaa.com/salonemotalee/15041 🔗ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee