هدایت شده از قرارگاه خادمیاران مهدوی
19.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#مهدویت_در_بیان_نائبالامام
ولایت و نیابت از حضرت ولعصر ارواحنافداه
🔸🌺🔸--------------
@khademyaran_mahdavi
هدایت شده از سالن مطالعه
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃
✡ #مسلمانان_صهیونیست
#ارتش_سرّی_روشنفکران
#ارباب_حلقهها
جاسوسان در تهران؛
https://eitaa.com/salonemotalee/14975
رابطین خوب آمریکا؛
https://eitaa.com/salonemotalee/15089
پلورالیسم؛ قدرت و مبارزه سیاسی
https://eitaa.com/salonemotalee/15218
اصلاحات مُرد؛ زنده باد کودتا
https://eitaa.com/salonemotalee/15306
یورگن هابرماس، خاتمی و انقلابیون مأیوس
https://eitaa.com/salonemotalee/15392
ریچارد رورتی؛ سرمایهداری علیه فلسفه
https://eitaa.com/salonemotalee/16012
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃
✡ #مسلمانان_صهیونیست
#ارتش_سرّی_روشنفکران
#ارباب_حلقهها
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/17388
◀️ قسمت بیستوچهارم
ریچارد رورتی؛ سرمایهداری علیه فلسفه ۴.
کتاب دموکراسی یا حقیقت یک توصیه راهبردی به روشنفکران اصلاحطلب ایرانی داشت:
"نیازی وجود ندارد که «سکولاریزم» و «دموکراسی» نخست از لحاظ نظری (یا فلسفی) بر بینشهای دینی (یا سنتی) پیروز شوند تا سپس بتوان قدمی در راه تأسیسِ یک نهاد اجتماعی دموکراتیک برداشت.
روشنفکران ما باید همانند روشنفکر آیرونیکِ «ریچارد رورتی» عمل کنند و از اصول و «عقاید خللناپذیر» دست بردارند.
در عوض، حقایق نسبی پراگماتیک را برای پیشبرد هدفهای خیرخواهانهشان به کار بگیرند." (۱۷۹)
🔹از سال ۱۳۸۲ نیز خشایار دیهیمی در انتشارات طرحنو به ترجمه تئوریهای این فیلسوف پراگماتیست پرداخت. (۱۸۰)
🔹وقتی رورتی به ایران آمد، اصلاحطلبان ۲ شکست در دومین انتخابات شوراهای شهر و روستا و انتخابات مجلس هفتم را در کارنامهی خود داشتند.
شکستهای پیاپی پروژهی اصلاحات یک رسوایی بزرگ بود.
رورتی فقط یک راهکار کاربردی به ذهنش میرسید و به اصلاحطلبان گفت:
"«گذار به دموکراسی» محصول بحثهای روشنفکری و فلسفی در باب «بازسازی سنت» و «اصلاح دین» نیست، بلکه نیازمند اتکاء محض به «سنتهای آمریکایی» و پیروی از فلسفهی عملگرایی است." (۱۸۱)
🔹رورتی حذف «مفهوم خدا» از جامعه را نخستین راه استقرار یک دموکراسی سکولار دانست و گفت:
"موفقیتِ «سکولاریزاسیون» در دموکراسیهای صنعتی حاصل شده است و هر چند که دین از تصورات توده مردم بیرون نرفته، اما جامعه توانسته است بدون توجه به «مفهوم خدا» به سامان اجتماعی و احساس تعلقی جمعی برسد.
وقتی که شما توانستید جامعهای را این چنین سکولاریزه کنید، به احتمال زیاد میتوانید آن را «غیرمتافیزیکی» هم بکنید." (۱۸۲)
🔹از نگاه رورتی باید با گسترش نهادهای دموکراتیک در ایران، یک «نیروی اجتماعی سازمان یافته» را برای «مبارزات مدنی» تربیت کرد تا آنان در «یک لحظه تاریخی» دموکراسی آمریکایی را حاکم کنند.
این کار به اقتدار سیاستمداران پراگماتیست (عملگرا) در ایران نیاز داشت.
نزد او، پراگماتیسم اساسِ «فلسفه دموکراسی» بود (۱۸۳) و مانند جان دیویی از دموکراسی نیز به عنوان مظهر «عقیده آمریکایی» یاد میکرد. (۱۸۴)
🔹گرچه برپایهی روایتهای مشهور این فلسفه را ضدمتافیزیک (ضدمابعدالطبیعه) و مبتنی بر «اصالت تجربهی طبیعی» میشناسند، اما از نگاه رورتی:
"دموکراسی آمریکایی تنها «مابعدالطبیعهی انسان» است (۱۸۵) و باید آن را به جای اصولی مانند «مرجعیت قرآن» نشاند." (۱۸۶)
از این رو به سیاستمداران ایرانی گفت:
"بالغ بودن و بزرگ شدن تا حدود زیادی معنیاش این است که بدانیم هیچ کتابی «راز جهان» و «معنی زندگی» را بر ما آشکار نمیکند.
معنیاش این است که این «کتابهای قدیمی» و بسیار جالب تنها پلههایی از یک نردباناند که روزی در آینده، اگر شانس داشته باشیم، از آن «بینیاز» خواهیم شد!"(۱۸۷)
🔹اگر یک «پراگماتیست» بخواهد به خدا اعتقاد داشته باشد، باید خیلی چیزها را دور بریزد.
از جمله چیزهای دور ریختنی عبارتاند از: «مرجعیت قرآن»،
«مشیت الهی»،
«شعائر مذهبی»
و بسیاری چیزها که خداپرستان از کنار گذاشتنشان اکراه دارند. (۱۸۸)
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/26152
🔸🌺🔸--------------
📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃
"#نیمه_شبی_در_حله"
نوشته حجتالاسلام مظفر سالاری
بامضمونی درباره وظایف مسلمانان درزمان غیبت
🔸🌺🔸--------------
📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃
#نیمه_شبی_در_حله
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/17592
◀️ قسمت پنجاهویکم
با آنکه آرام صحبت میکردیم و بعید بود که فروشندهها و مشتریها حرفهایمان را بشنوند، پدربزرگم در انباری را کاملا” بست.
در فاصله میان قفسهها و بستهها و صندوقها مقداری قدم زد و نگاه خیره و مضطربش را به زمین دوخت.
سخت به فکر فرو رفته بود:
- هیچکس نباید بفهمد به کجا خواهی رفت؛ هیچکس؛ فهمیدی؟
باید به جایی بروی که کسی نتواند حدس بزند. فقط من باید بدانم و بس.
طبیعی بود که در آن شرایط، پدربزرگ تنها و تنها به فکر نجات جان من باشد.
او از شدت علاقهای که به من داشت دیگر نمیتوانست به ابوراجح و خانوادهاش فکر کند.
شاید هم گمان می کرد که در آن موقعیت، کاری از دست من و او برای آنها ساخته نیست.
او را درک میکردم؛ ولی نمیتوانستم با نظرش موافق باشم.
باز هم قدم زد و به زمین نگاه کرد.
گویی چشمان ناآرامش به دنبال موشی نامرئی بود که با سرعت تغییر جهت میداد و طول و عرض انباری را طی میکرد.
رفتار و حالات او نشان میداد که خطر، جدیتر از آن است که فکر میکردم.
ناگهان در مقابلم ایستاد و با چشمانش که در آن فضای نیمه تاریک، مانند دو نگین درشت و درخشان، برق میزد، خیره نگاهم کرد و گفت:
"فهمیدم!"
بازوهایم را فشرد و مقابلم روی صندوقی نشست.
برای اولین دفعه بود که میتوانستم آن پیرمرد خوش قیافه و مهربان را آن گونه که بود ببینم.
در آن لحظه، گویی برای نخستین بار، معنای "پدربزرگ" را میفهمیدم.
بین ما پیوندی ناگسستنی بود و جز یکدیگر کسی را نداشتیم.
او حاضر بود زندگیاش را بدهد تا گزندی به من نرسد.
با نگاهش به من گفت:
"من تنها به خاطر تو زندهام و تو باید به خاطر من و به خاطر پدرت، زنده بمانی و زندگی کنی."
با این احساس به درون او راه یافتم و حدس زدم چه می خواهد بگوید:
- مادر؟!
لبخند زد و سر تکان داد.
- آفرین درست فهمیدی. باید به کوفه بروی و مدتی نزد مادرت زندگی کنی تا آبها از آسیاب بیفتد.
- چرا پیش او؟! من جز تصویری مبهم، چیزی از آن زن به یاد ندارم.
- من هم علاقهای ندارم که به کوفه بروی و با او زندگی کنی؛ اما فعلا” چارهای نیست.
- شوهرش چه؟! فرض کنیم حاضر شوم به نزد او بروم. شوهرش که از این موضوع خوشش نخواهد آمد.
فراموش کردهاید که در کودکی مرا نپذیرفته و اجازه نداده که با مادرم زندگی کنم. این احتمال هم هست که کنجکاوی کند و بخواهد بداند برای چه پس از سالها نزد مادرم رفتهام.
اگر از ماجرای من در حلّه بویی ببرد، به ماموران حکومت تحویلم خواهد داد.
چه بسا بر مادرم نیز سخت بگیرد و او را اذیت کند.
امیدوار بودم پدربزرگم را قانع کرده باشم؛
ولی او گفت:
"من خودم همه اینها را میدانم؛ اما تو از اتفاقی که افتاده خبر نداری."
با آنچه آن روز از رشید، پسر وزیر، شنیده بودم، دیگر چیزی نمیتوانست متعجبم کند.
با این حال پرسیدم:
"برای مادرم اتفاقی افتاده است؟!"
- برای او نه، برای شوهرش.
نزدیک به یک ماه پیش، زنی خبر آورد که شوهر مادرت مرده و خانوادهاش را بیسرپرست گذاشته.
او گفت که آنها درآمد و پس اندازی ندارند و در وضع خوبی به سر نمیبزند.
احتمال دادم آن زن را مادرت فرستاده باشد.
لابد مادرت انتظار داشت که او و بچههایش را به حلّه بیاورم و از آنها نگهداری کنم.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/18240
🔸🌺🔸--------------
📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از قرارگاه خادمیاران مهدوی
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#گزارش_خبری
بحمدالله و مَنِّه
جلسه چهارم کارگاه
"سواد مهدوی"
ویژه خواهران عضو قرارگاه مردمی خادمیاران مهدوی
درخدمت استاد حجةالاسلام دکتر سیدروحالله موسوی
با موضوع: انتظار و وظایف منتظران
در محل پایگاه خواهران امالبنین در مسجد حضرت قمربنیهاشم علیهمالسلام
برگزار شد.
صوت این جلسه را در "اینجا" دریافت کنید.
(لطفا روی کلمه "اینجا" ضربه بزنید)
عرض تقدیر و تشکر از امام جماعت محترم مسجد و مسئولین پایگاه خواهران سرکار خانمها احمدی، تارین و خادمیاران مهدوی مسجد حضرت قمربنیهاشم علیهمالسلام.
🔸🌺🔸--------------
بنیاد حضرت مهدی موعود ارواحنافداه
قرارگاه مردمی خادمیاران مهدوی
@khademyaran_mahdavi