#دشمن_شناسی
#صهیونیسم_در_کلام_رهبری (۲۱)
امروز دنیا شاهد یک ظلم فراگیر از سوی قدرتهای غاصب جهانی است؛
شما ملاحظه کنید که منطقهی ما و بسیاری از مناطق دیگر عالم امروز درگیر مشکلاتی هستند که این مشکلات، ساختهی دست استکبار جهانی است.
ما دربارهی قدرتهای ستمگر جهانی بدون تقیّه و با صراحت کامل سخن میگوییم.
امروز سیاستی که استکبار و در رأس آنها آمریکای ظالم و ستمگر برای خود اتّخاذ کردهاند، یک سیاست شرارتبار است؛
منافع خودشان را در ایجاد بیثباتی در بسیاری از مناطق عالم بخصوص منطقهی ما -منطقهی غرب آسیا- قرار دادهاند؛
سیاست آنها این است؛
منافع خودشان را اینجور تعریف کردهاند که در این منطقه جنگ باشد،
جنگهای خانگی باشد،
برادران به جان یکدیگر بیفتند،
تروریسم به شکلهای فجیعی در منطقه توسعه پیدا کند؛
این سیاستی است که امروز آمریکا به کمک رژیم صهیونیستی
و متأسّفانه به کمک بعضی از کشورهای منطقه دنبال میکند.
۱۳۹۷/۰۶/۱۸
بیانات در دانشگاه علوم دریایی امام خمینی(ره) نوشهر
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت بیست و پنجم
آن شب تا ساعت ۲ چشمم به در بود که حسین خسته و کوفته با چشمان سرخی که انگار کاسه خون بودند، وارد خانه شد.
شام نخورده بود، شامش را که آوردم، گفتم:
«کجا بودی؟ نگرانت شدیم.»
گفت: «تا حالا با حاج قاسم بودیم و به خطوط سرکشی می کردیم.»
سفره شام را باز کردم.
چشمش به نارنجهای قاچ شده افتاد و گفت: «میل ندارم. از بس که صحنههای دردآور دیدم اشتهام کور شده! مردم بی خانمان از ترس هجوم مسلحين، خونه زندگیشونو رها کردن و سر به بیابونها گذاشتن. چقدر پرتغال و نارنج زیر درختا ریخته و خراب شده. حتى حيوونهای خونگی هم آب و غذا ندارن. دست وپاشون قطع شده یا از گرسنگی مردن.»
گفتم: «ضعیف شدی، اگه از غذا بیفتی، نمیتونی ادامه بدی!»
گفت: «یه کم سوپ درست کن فردا ببرم سرکار»
من خوش خیال فکر کردم حسین دلش سوپ خواسته است که از این غذا نمیخوره، برای همین گفتم:
«حالا این غذا رو بخور، فردا هم برات سوپ درست می کنم!»
جواب داد:
«سوپ رو فردا درست کن. محافظم سرماخورده، تب و لرز شدیدی داره. با هم میخوریم.»
این را گفت و روی کاناپه دراز کشید،
تا من سری به آشپزخانه زدم و برگشتم،
همانجا خوابش برد.
از ساعت دوی نیمه شب، برق رفت و فن کوییل خاموش شد و هوا سرد.
دلم نیامد، بیدارش کنم.
رویش دو تا پتوی ضخیم انداختم و کنار کاناپه نشستم و برای سلامتی اش دعای توسل خواندم.
نزدیک صبح پلکم سنگین شد و خوابم برد.
برای نماز صبح با صدای شلیک توپ و تانک بیدار شدم و حسین که همیشه بعد از نماز سر کار میرفت، گرفت خوابید.
حتما علتی داشت که عادت نخوابیدن بعد از نماز را شکست.
صبح که از لای پرده کرکره به بیرون نظر انداختم،
برف سفید، همه جا را پوشانده بود.
اولین بار بود که در سوریه برف میدیدم.
یاد حرف حسین افتادم که مردم آواره توی سرما، مثل بید میلرزن و بچههاشون از سرما میمیرن.»
دیدن برف همیشه برایم لذت بخش بود اما این بار حس خوبی نداشتم.
سارا و زهرا زودتر از پدرشان بیدار شدند و تعجب کردند که
چرا برخلاف همیشه تا حالا خوابیده است.
حسین داشت خواب میدید.
ناله میکرد.
دخترها نگران، نگاهش میکردند.
سروصدای شلیک و انفجار هم بیدارش نکرد.
چه خوابی بود که خطوط موازی صورتش را خیس کرده بود و توی خواب انگار داشت گریه می کرد.
سارا طاقت نیاورد.
تکانش داد:
«بابا، باباجان»
حسین یکه خورد و روی کاناپه نشست و دوروبر را ورانداز کرد.
از میان ما، چشم توی چشم سارا دوخت.
سارا پرسید:
- «بابا، خواب دیدی؟»
- «آره چه خواب شیرینی!»
- «پس چرا ناله می کردی؟!»
- «خواب زینب رو میدیدم، بیست ساله شده بود، با قیافه یه کم بزرگتر از الآن تو»
دخترها سردرگم شدند.
آنها نمیدانستند که فرزند اول ما دختر بوده.
دختری که من اسمش را الهه گذاشته بودم و حسین، زینب صدایش می کرد.
زینب ۲۰ روز بیشتر توی این دنیا نبود.
وقتی که از دنیا رفت، حسین تنهایی به گورستان شهر همدان "باغ بهشت" رفت و او را دفن کرد.
وقتی که برگشت،
به قدری گریه کرده بود که چشمانش، سرخ وخونین شده بود.
سارا و زهرا فکر کردند که حسین، از بیست سالگی خانم زینب حرف می زند و او را به خواب دیده است.
نخواستم بیش از این در حیرت بمانند،
حسین هم چشم به سارا دوخته بود و حظ میکرد.
شاید تصویر زینب بیست روزه را در سیمای سارای ۱۷ ساله اش میدید.
گفتم:
«دخترا صبحانه حاضره، بعدا براتون از خواهر بزرگتون زینب میگم.»
تلفن حسین زنگ خورد.
نمیدانم کی بود و چی گفت اما کلا حسین را از آن حال وهوا بیرون آورد.
گوشی را که گذاشت، به سجده افتاد.
سر از سجده که برداشت، نگاهش کردم، چشمانش پرده ای از اشک داشت، پرسیدم:
«اتفاقی افتاده؟»
گفت:
"قراره ۴۸ اسیر ایرانی معاوضه بشن، باید برم."
و لباسهای خاکی را که شب به تن داشت با کت وشلوار عوض کرد.
من سوپ سفارشی را داخل ظرف، بسته کردم، خندید و گفت:
«فرصت این کارها نیست مجتبی هم خوب میشه.»
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
9.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 امپراتوری دروغ
بازخوانی نقش رسانههای غربی در اغتشاشات ایران و حادثه تروریستی ایذه
منبع؛ فارس
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#توییت | هر عرصهای که بتواند محل بروز اقتدار جهانی ایران باشد برای ما مقدس است.
فوتبال بهترین عرصه ورزشی است که میتواند قدرت جوانان ایرانزمین را به نمایش بگذارد.
تلاش خلاقانه و فداکارانه فوتبالیستهای ما در جامجهانی، در عصر ظهور قدرت جهانی ایران، هرگز فراموش نخواهد شد.
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 صحبتهای پرمعنای مهران رجبی در هیئت فدائیان حسین علیهالسلام/ پنجشنبه ٢۶ آبان ماه ١۴٠١
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 هشدار کلیپ حاوی تصاویر واقعی کشته شدن انسان است 🔞
🔹️ این آزادی و دموکراسی و حقوق بشری است که غرب پرستان ایرانی ما را به سوی آن دعوت میکنند!!!!
🔹️ اگر پلیس ما یک نفر را به این صورت به قتل برساند در تمام دنیا داد وفریاد حقوق بشری که در ایران حقوق بشر وجود ندارد بلند می شود.!
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#تحلیل_فیلم
#عشای_ربانی_نیمهشب
قسمت هفتم؛
ردهی دیگری از فرشتگان هستند که «تخت»ها یا «عرشیان» (ophanim) نام دارند.
از آنها به عنوان «اشخاص بسیار چشم» یاد شده و به شکل چرخهای بالدار، پوشیده از چشم، که در داخل چرخهایی قرار دارند، یاد شده است.
فرمانده آنها اریفیل، زابکیل یا زافکیل نام دارد.
در آیین کابالا از این موجودات بهعنوان واسطه در اعمال جادوگرانه استفاده میشود (نک: «جایگاه و کارکرد فرشتگان در دیانت مسیحی»، زهرا محسنی، ص۳۵).
غرض از ذکر این نکات، آن است که اگر برای بینندهی غیرمسیحی یا غیریهودی سریال، پذیرش این که «پدر مانسینیور پروئیت»، کشیش سالخورده و دنیادیده (که ظاهراً اهل تحقیق و تألّه هم هست)، یک موجود بالدار خونآشام را «فرشته الهی» میپندارد، بسیار دشوار است،
اما برای مخاطب یهودی و مسیحیِ معتقد، با تصویرنگاری غریب و بعضاً خوفناکی که از موجودات آسمانی و فرشتگان در کتاب مقدس (کتابی که دین اسلام آنها را عمیقاً تحریفشده میداند) این پذیرش چندان سخت نیست.
هوشمندی و مهارت مایک فلنگن درست در همینجاست که با اطلاع کامل از متون مقدس یهودی- مسیحی سریال خود را خلق کرده است و از اینرو ضربهای کاری به اعتقادات مسیحی میزند.
ماهیت کابالیستی سریال مایک فلنگن، با کمی تعمیق بر اهل فن روشن میشود.
کابالیستهای زوهری، وجود «شرّ» در عالم را مرتبط با وجه «عدالت» یَهُوَه میدانند.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#پاسخ_به_سوالات_جنبش_اخیر (مهسا امینی، براندازی)
#جهاد_تبیین
♨️#شبهه ی ۱۱
‼️مماشات یا دم ندادن به تله دشمن!!
🔹 اکثر مردم متدین و مذهبی کشور
و جریان حزب الهی و مومن و انقلابی ما از علت مدارا یا مماشات با اغتشاش گران میپرسند و برخی نیروهای انتظامی و امنیتی را به کوتاهی و انفعال متهم میکنند آیا واقعا نیروهای انتظامی و امنیتی در جمهوری اسلامی منفعل و بی تفاوت هستند؟!
🔹برای پاسخ به این سوال اول باید ببینیم نقشه دشمن چیست؟ چه پازلی طراحی کرده و چه نتیجه ای را می خواهد بگیرد؟ همانطور که می دانیم دشمن با یک برنامه ریزی جامع این اغتشاشات را طراحی و عملیاتی کرد.
🔹مرحله اول، تحریک هیجانات و احساسات عمومی با داستان سرایی و ایجاد فضای رسانه ای در خصوص مرگ مهسا امینی بود که با تکرار پروژه کشته سازی سعی در از بین بردن امنیت روانی و قانع کردن مخاطبان رسانه ای خود مبنی بر غیر قابل اعتماد بودن و خونریز بودن جمهوری اسلامی نمود.
🔹 مرحله دوم با استفاده از جریانهای ضد انقلاب و تجزیه طلب و منافقین اعتراضات را وارد مرحله اغتشاش کرد؛ در این مرحله دشمن یک طرح اولیه و یک طرح پشتیبان را دنبال می کرد؛ طرح اولیه همراه کردن قشر خاکستری جامعه و ایجاد انقلاب رنگی شبیه کاری که در اوکراین و گرجستان اتفاق افتاد بود اما با عدم همراهی اکثریت مردم و پایگاه اجتماعی عظیم جمهوری اسلامی این طرح شکست خورد؛ لذا وارد طرح پشتیبان شد و مرحله سوم را کلید زد.
🔹در مرحله سوم به بالا بردن حجم خشونت و تخریب و هتاکی و هنجار شکنی برای ایجاد فضای ناامن و ایجاد رعب و وحشت در فضای جامعه اقدام کرد. قتل های وحشیانه، تخریب اموال عمومی و خصوصی و قاچاق سلاح و مهمات در حجم بالا در این مرحله انجام گرفت.
🔹ورود به مرحله تشدید خشونت، تخریب و آدم کشی دقیقا به معنای ناامیدی از وقوع انقلاب سریع و همراه شدن قشر خاکستری جامعه است؛ چرا که عدم همراهی مردم با جریان خشن، تخریب گر و آدم کش کاملا واضح است.
🔹پس دشمن دنبال چه نقشه ای است؟!!!!!
در حال حاضر دشمن به دنبال ایجاد تله و طراحی جنگ داخلی است؛ زیرا با افزایش خشونت، ترور و نا امنی، مردم برای بازگشت آرامش به دستگاه های انتظامی، اطلاعاتی و امنیتی فشار می آورند و نارضایتی از این دستگاهها بالا می گیرد و همزمان با افزایش فشار افکار عمومی، دستگاههای نظامی و امنیتی صبر راهبردی خود را از دست داده و مجبور به بالا بردن خشونت در مقابله با اغتشاشگران می شوند و این دقیقا ورود به تله جنگ داخلی است.
🔹 افزایش خشونت نیروهای انتظامی و انتشار اخبار و فیلم های آن، باعث مظلوم نمایی و توجیه خشونت متقابل می شود و با بالا گرفتن درگیری، کشور های متخاصم نیز برای ورود به درگیری نظامی، مشروعیت بین المللی به دست می آورند و اینجاست که پروژه ایجاد جنگ داخلی و سوریه سازی ایران با موفقیت انجام می گیرد. جلسات منظم این روزهای نهادهای بین المللی در همین راستا است.
🔹 در حال حاضر صبر استراتژیک نظام نه مماشات است و نه مدارا؛ بلکه پرهیز از ورود در تله ایست که کار گذاشته اند ، هرچند برخی اقدامات و کوتاهی ها مانند عدم برخورد با عوامل تشویق به اغتشاش مانند سلبریتی ها و برخی چهرههای سیاسی نقطه ضعفی ست که دلسوزان میهن و انقلاب را نگران کرده ولی با این وجود؛ همانگونه که فرمانده ارتش چند روز پیش بیان نمود ، صبر در برابر اغتشاشگران صرفا با اراده رهبری صورت گرفته و به معنای عدم توانایی نیروهای نظامی نیست.
🔹دشمن فکر کرده با پهن کردن این تله، می تواند شکار را به چنگ آورد اما کور خوانده چراکه حریف اژدهاست نه یک موش ضعیف!
🔹بهترین راهبرد همین است که نظام در پیش گرفته و آن صبر راهبردی رسانه ای و همزمان مبارزه و دستگیری سریع عوامل اطلاعاتی و میدانی دشمن است تا حربه دشمن کند شده و با تداوم این برخورد هوشمندانه نظام، برای حفظ مهره های اصلی و شبکه جاسوسی خود از ادامه پروژه دست بکشد و عوامل اصلی را از کشور خارج کرده یا مخفی نماید؛ چرا که اگر نتواند به خواسته اش برسد قطعا حفظ مهره های کلیدی و شبکه جاسوسی که سالها برای آن زحمت کشیده اهمیت بالاتری دارد.
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🇮🇷 #مزد_خون 🇮🇷
#بر_اساس_واقعیت
📖 قسمت سیو دوم
بیا با هم بریم یه جایی میخوام یه چيزی بهت نشون بدم!
گفتم: حاجی مگه تو خودت اینجا کار نداری؟!
گفت: چرا کار دارم، ولی الان اولویت این کار بیشتر از کار خودمه!
رسیدیم تهران، از خیابونهایی که مهدی میگذشت متوجه شدم به سمت بالا شهر تهران داریم حرکت میکنیم!
دل تو دلم نبود که مهدی چی میخواد نشونم بده که بیخیال کار خودش شد...
با رسیدن به مقصدی که مهدی مد نظرش بود، کمکم اوج فاجعه و وسعتش برام روشن شد! واقعا توی بالا شهر تهران اون هم این منطقه ،چطوری چنین خبر و صحنههایی بود!
چیزی که میدیدم اینقدر شوکهام کرد که...
غیر قابل تصور بود!
نزدیک صد، صد و پنجاه تا مرد با لباس دشداشهی عربی بلند با رنگ مشکی و شمشیر و قمه به دست! با کلی تجهیزات صوت و فیلمبرداری که همراه با صدای مداحی که شور گرفته بود و حسین حسین میخوند میزدن توی سر و صورتشون!!!
من از دیدن چنین صحنهای بیشتر وحشت کردم چون شمشیرها واقعی بودن و اگر یکیشون به سمت ما میاومد میتونست خیلی راحت قطعه قطعهمون کنه! آخه کسی که به خودش رحم نمیکنه و این شمشیر رو با اون وضعیت میکوبه توی سر خودش، هیچ بعید نبود دست به چنین کاری بزنه!
یه سری از اهالی محل هم دورشون جمع شده بودن ، چون منطقه، منطقهی شمیرانات تهران بود، بعضی از افراد که جمع شده بودن برای دیدن هیئت نوع تیپشون سبک خاصی داشت !
با دیدن این دسته که مثلا دستهی عزاداری محرم بود! شروع به فیلم گرفتن با گوشیهاشون میکردن و با حالت های چهرهای که نگفته پیداست چی با خودشون فکر میکنن، از این صحنههای دلخراش و وحشتناک فیلم میگرفتن!
از دیدن چنین صحنههایی واقعا به لکنت زبان افتادم! بریده، بریده گفتم: مهدی... مهدی... اینجا چه خبره!
اینا چرا اینجوری میکنن حاجی...!
برگشت نگاهم کرد و گفت:
مگه تو توی هیئتشون نبودی! من فکر کردم دیدی این صحنهها رو!
گفتم:
یا پیغمبر!!! نه! من خیر سرم توی آشپزخونه بودم! یعنی اینا دار و دستهی منصوراند!
نیمچه لبخندی زد و گفت:
منصور که یه نوچهای مثل همین هاست!
گفتم:
نوچه! نوچهی کی؟
گفت:
فرقهای به اسم شیرازیها
یادم افتاد منصور اون شب از شخصی به اسم سید صادق شیرازی حرف زد...
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee