eitaa logo
سالن مطالعه
195 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
972 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃 •┈┈• 🍃 ۳۳۸🍃••┈┈• بدبخت! اگه من بهت پیامک ندم؛ کی می‌ده؟ 😡 هیشکی رو نداری بیچاره! تقصیر منه که هواتو دارم! خاک بر سرت.. کلید اسرار؛ این قسمت: خشم ایرانسل 😊😜😂😅 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ --------🔸😜🔸-------- ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🤲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌به نام خداوند مهر آفرین ✋سلام 🔰 از صلی‌الله‌علیه‌وآله؛ الرِّفقُ نِصفُ المَعِيشَةِ نرمخويى و ملايمت نيمى از معيشت است. 📖بحار الأنوار، ج۷۱، ص۳۴۹ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ -✍🏻 کسانی که خوش اخلاق و نرمخو هستند بیشتر از دیگران مورد اعتماد هستند و اعتماد زیاد در کسب روزی و راحتی معیشت تاثیرگذار است 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews759797104121505056204614.pdf
9.68M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ یَا ذَالجَلَالِ وَ الاِکرَامِ امروز؛ یکشنبه‌ ۲۸ اسفند ۱‌۴۰۱ ۲۶ شعبان ۱۴۴۴ ۱۹ مارس ۲۰۲۳ تمام صفحات ؛ خدمت شما. 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🍃 طنینِ پیام شهیدان 🌹 گزیده‌ای از بیانات رهبر انقلاب درباره بزرگداشت شهدا و حفظ و تعمیق فرهنگ دفاع مقدس 👈 به مناسبت ایام بزرگداشت شهدا و برگزاری اردوهای راهیان نور 🔶🔸پیامِ حیات‌بخش و امیدآفرینِ شهیدان 🔹 «پیام شهیدان، بشارت به دلهای آماده و گوشهای شنوا است. این پیام گرامی به ما یادآور می‌شود که ایستادگی در برابر شیطان‌های قدرت و ستم، در پایان به پیروزی و برافتادن ترس و اندوه میرسد. این پیام، حیات‌بخش است، نیرو و امید آفرین است، و نیاز امروز و همیشه‌ی ملت بزرگ ایران و همه‌ی آزادگان جهان است. سلام خدا بر شهیدان عزیز.» ۱۴۰۱/۶/۳۱ «یاد 🔶🔸شهیدان باید زنده بماند، 🔹پیام شهیدان باید شنیده بشود... فکر هم نکنیم که «خب معلوم است، پیام شهدا را که همه بلدند، میدانند»؛ نه، همه نمیدانند. نسل‌های نوبه‌نو که می‌آیند باید مطّلع بشوند از آنچه گذشته، و از انگیزه‌ها، فکرها و مانند اینها.» ۱۴۰۱/۸/۸ 🔶🔸راه شهدا، راه دین و سربازی برای انقلاب بود 🔹باید راه شهدا را که راه دین و فداکاری برای اسلام و سربازی برای انقلاب و تقویت نظام اسلامی بود، دنبال کنید. بازماندگان شهدا، باید احترام به اسلام و استحکام بخشیدن به نظام و سربازی انقلاب را، بیشتر از بقیه‌ی مردم شعار خود قرار بدهند و در این راه حرکت کنند. ۱۳۶۸/۵/۲۵ 🔶🔸بزرگداشت شهدا برای آینده کشور حیاتی و ضروری است 🔹من عقیده‌ی راسخ دارم بر اینکه یکی از نیازهای اساسی کشور، زنده نگه داشتن نام شهدا است؛ این یک نیازی است که ما چه آدمهای مقدّس‌مآب و متدینی باشیم؛ چه آدمهایی باشیم که خیلی هم مقدّس‌مآب نیستیم، امّا به سرنوشت این کشور و به سرنوشت این مردم علاقه‌مندیم هرجور که فکر بکنید، بزرگداشت شهدا برای آینده‌ی این کشور، حیاتی و ضروری است. 🔹فرهنگ شهادت یعنی فرهنگ تلاش کردن با سرمایه‌گذاری از خود برای اهداف بلندمدّت مشترک بین همه‌ی مردم؛ که البتّه در مورد ما آن اهداف، مخصوص ملّت ایران هم نیست، برای دنیای اسلام بلکه برای جهان بشریت است. ۱۳۹۳/۱۱/۲۷ 🔶🔸نسل نوی شاداب امروز باید از تجربه دفاع مقدس استفاده کند 🔹ما امروز یک نسل نوی شادابِ تازه به میدان وارد شده‌ای را در کشور خودمان داریم که باید از این تجربه‌ها استفاده کند. از تجربه میدان جنگ که ایستادگی در آن، شهادت و جانبازی و محرومیت از سلامتی و دوری از خانمان و راحتی و فرزندان و عزیزان را داشت، باید استفاده کند. 🔹هزاران سختی در میدان جنگ هست که فقط برای کسی که در آن شرایط قرار دارد، قابل لمس است، و لاغیر. تحمّل این سختیها، یک کار عظیم است. ایستادگی در میدان نبرد با دشمن، میدانهای اسارت، دوران جانبازی که جانبازان ما هنوز در میدان مقاومت و ایستادگی هستند یک کار عظیم محسوب می‌شود. ۱۳۷۶/۵/۲۹ 🔶🔸تکریم شهدا موجب تشویق دیگران به ادامه راه شهداست 🔹وقتی یک نفری می‌رود در میدان جهاد و شما او را تکریم می‌کنید، سه کار انجام داده‌اید: یکی اینکه این مجاهد فی‌سبیل‌الله را تکریم کرده‌اید، احترام کرده‌اید؛ یکی اینکه جهاد را تکریم کرده‌اید؛ کار سوّم این است که شما دیگران را به ادامه‌ی این راه تشویق کرده‌اید... 🔹توجّه داشته باشید که برای همین خاصیّت سوّم، برای همین مسئله‌ی سوّم، مخالفین شما، دشمنان شما، می‌خواهند یاد شهدا احیا نشود و شهدا تکریم نشوند؛ برای اینکه جادّه‌ی شهادت کور بشود، مسدود بشود، برای اینکه دیگران تشویق به حرکت مجاهدانه نکنند. ۱۳۹۷/۱۲/۶ 🔶🔸این پیروزی را ما باید روایت کنیم 🔹ما در این ماجرای هشت ساله، یک پیروزی مطلق به دست آوردیم... این پیروزی را با همین ابعاد، با همه‌ی خصوصیاتی که در آن وجود دارد، با همه‌ی آن هزاران هزار ماجرایی که آن را به وجود آورده است، ما باید روایت کنیم. 🔹این کار هنرمندان عزیز ماست؛ کار نویسندگان است؛ کار سینماگران است؛ کار شاعران است؛ کار نقاشان است؛ کار اصحاب فرهنگ و هنر است. امروز کار عده‌ای که به میدان جنگ رفتند و در این هشت سال، آن حماسه را آفریدند چه شهدایشان، چه ایثارگرانشان، چه رزمندگانشان - دیگر تمام شد. آنها کار خودشان را کردند. پس از پایان کار آنها، کار یک خیل عظیم دیگری آغاز می‌شود... 🔹بعد از پایان جنگ، نوبت این خیل عظیمی است که این دیگر مساله‌اش هشت سال نیست؛ هشتاد سال هم اگر طول بکشد، جا دارد. ۱۳۷۹/۷/۶ 🔶🔸از ثبت و ضبط جزئیات دوران جنگ غفلت نکنید 🔹از همه‌ی نگارندگان حوادث جنگ و همه‌ی کسانی که توان انجام وظیفه در این مهم را دارند، درخواست می‌کنم از ثبت و ضبط جزییات این دوران غفلت نکنند و این گنجینه‌ی تمام نشدنی را برای آیندگان به ودیعه بگذارند. این دوره، دوره‌ی ذخیره‌ی نیروی محرکه‌ی تاریخ و الهامبخش امم است. ۱۳۶۸/۶/۳۰ 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت ۱۲۶م؛ حسین ادامه داد: "یه روز از کنار یه مجلس روضه‌خوانی رد می‌شدم که آقا سر منبر آیه‌ای خوند با این مضمون:
خدا و رسول خدا رو و کسانی که نماز را به پا می‌دارند ، صاحب شما هستند.
این آیه روح و روانم رو تسخیر کرد با خودم گفتم: «خدایا من که بابا ندارم تو صاحب من باش» از همون روزها قرآن وارد زندگی‌م شد و غم یتیمی خیلی زود از دلم بیرون رفت. تو هم هر وقت دلت گرفت، به این فکر کن که پیامبر اکرم هم از کودکی یتیم شد؛ اما شما حاج خانم عروس و داماد داری و ان شاالله مادربزرگ هم می‌شی" نکته آخر حسین لبخند بر لبم نشاند. مدتی بعد دم صبح تلفن زنگ زد وهب بود با اضطراب گفت: «مامان باید خانمم رو ببرم بیمارستان دخترم داره به دنیا میآد.» هر چند از پیش می‌دانستیم اما باورمان نمی‌شد؛ داشتیم نوه دار می‌شدیم خدا یک دختر نازنین و معصوم به وهب داد و کانون زندگیمان دوباره گرم شد. صحبت از اسم بچه شد، حسین گفت: «هرچی که پدر و مادرش بگن همون خوبه.» دخالت نکرد اسمش را فاطمه گذاشتند به دنیا آمدن فاطمه دنیا را پیش چشم من قشنگ‌تر کرد. شب هفتم تولدش همه جمع شدیم. حسین برایش اذان و اقامه گفت باز هوای خواهرم ایران را کردم اگر می فهمید، خیلی خوشحال می‌شد که من نوه‌دار شدم. زهرا و امین هم پس از دو سال عقد تصمیم گرفتند به خانه خودشان بروند. حسین وسایل جهیزیه را بار زد با دامادم امین و سارا و زهرا به خانه‌ای که در شهرک باقری بود رفتیم. همین که وسایل را داخل اتاق گذاشتیم، حسین گفت: "دیر شده باید برم!" با تعجب پرسیدم: «کجا؟ هنوز وسایل رو نچیدیم. خوب نیست پیش امین آقا!» حسین گفت: "باید برم خونه یه مادر شهید" عصبانی شدم اما پیش دامادم خشمم را پنهان کردم یه گوشه گیرش انداختم و آهسته گفتم: "می‌خوای دخترت رو بذاری و بری خونه یه شهید!" نمی‌خواست جروبحث کند اما نه مــن که زهرا و حتی سارا هم از دستش عصبانی بودند کسی حرفی نزد وسایل را در سکوت معنی داری چیدیم زهرا بغض کرد و وقتی برگشتم دور از چشم امین گفت: "گاهی که بابا پیش یه فرزند شهید ما رو می‌دید؛ یه جور برخورد می‌کرد که انگار ما رو نمی‌شناسه! یا اصلاً با ما قهره که مبادا اون فرزند شهید دلش بگیره و هوای باباش رو نکنه ما تا این حدش رو تحمل می‌کردیم! اما برای چیدن جهیزیه....؟!" بغضش ترکید چاره ای نداشتم جز اینکه از حسین دفاع کنم گفتم: "شهدا و خانواده‌های‌شان خط قرمز بابا هستن. توی این همه سال ندیدم که هیچ چیز رو به مصالح اونا ترجیح بده. برای خودش که نمی‌خواد! ما هم باید موقعیتش رو درک کنیم" سارا خواست با زهرا هم داستانی کند به حمایت از او گفت: "اگه من و زهرا به بابا می‌گفتیم توی فلان مغازه یه جفت روسری دیدیم. مثل یه راننده، دم مغازه ما رو می‌رسوند! خریدمون رو می‌کردیم و می‌پرسید راضی شدید؟ حالا چی شده که برای امر خیر دخترش می‌ذاره و می‌ره؟! خب یه ساعت بعد بره اونجا! خونواده شهید که چشم به راهش نیستن!" گفتم: "نه دخترم! چشم به راهن! یه روز شاهد بودم که پسر یه شهید هرچی از دهنش اومد به بابات ناسزا گفت، من بریدم و بابات سرش رو پایین انداخت و این پسر شهید خجالت زده شد. و کم‌کم اونقدر با بابات رفیق شد که هیچ کاری رو بدون اجازه بابات انجام نمی‌ده. بابات از این بچه‌ها زیاد داره که چشم به راهشن!" سـعه صدر و تحمل بالای حسین برای زهرا ناآشنا نبود. عاشق پدرش بود. از این جهت انتظارش از او در شرایط رفتن به خانه جدید؛ بیشتر بود. ✳️ ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
از وسعت لبخنـدتان جـان می‌گیرد زنـدگی ، بگذارید لبخنـدتان حـال تمــام روزهای ما را خـــوب کند.... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرات و حضور مقام معظم رهبری حفطه الله تعالی در جبهه۲ فیلم کمتر دیده‌ شده از رهبر انقلاب در زمان جنگ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
...😊 ✧چقدر بابام گفت نرو! ✫__یکبار از سر بیکاری روی چهار تكه كاغذ، كلمات اسیر، مجروح، شهید، سالم را نوشتند، هر كس یكی را برداشت. فردی که کلمه «سالم» را برداشته بود، گفت: «بله، اگر قرار باشد ما هم شهید شویم، چه كسی از كیان اسلامی محافظت كند؟ معلوم است ما برای خدا مهم هستیم، شاید هم باید در خلیج‌ فارس، آمریكا را سرجایش بنشانیم.»😂 ✫__شخصی كه كلمه «اسیر» به او افتاده بود مرتب می‌گفت: «به جون شما، من چاه‌كن بودم، نمی‌دونستم اونا كه كندم سنگره و برادران مظلوم بعثی را از آنجا می‌زنند.»😂 ✫__شخصی كه قرار بود زخمی باشد در حالی كه با دست روی پایش می‌زد، گفت: «غیر ممكن است، ننه‌ام قبول نمی‌كنه! می‌گوید بچه‌ام را صحیح و سالم تحویل دادم، همان‌طور هم تحویل می‌گیرم.»😂 ✫__نفر آخر كه كلمه‌ «شهید» را برداشته بود، سرش را روی دیوار گذاشته بود و با حالتی شبیه به گریه می‌گفت: «چقدر بابام گفت جبهه نرو، من گوش نكردم، حالا اگر شهید بشوم، بابام مرا می‌كشد.»😂 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
هر جمعه با یک؛ این هفته؛ انیمیشن به سبک هالیوود تخریب مادر و تقدیس هیولای درون قسمت قبل؛https://eitaa.com/salonemotalee/9547 ◀️ قسمت پنجم؛ ✳️ ادامه تحلیل فیلم؛ 🔹از قضاء، معروف‌ترین و محبوب‌ترین عضو گروه نزد تین‌ایجرهای هوادار، پسرکی با ظاهر آسیای‌شرقی است که به دستان خود لاک زده است! (نماد هویت جنسی نامشخص که به شدّت در آسیای شرقی [مخصوصاً گروه‌های کره‌ای] رواج پیدا کرده است) 🔹نوجوانان از دیدن «ستاره»های مورد پرستش خود روی صحنه، همچون جن‌زده‌ها از خود بی‌خود می‌شوند. ستارگان گروه را می‌بینیم که بالدار، همچون موجودات آسمانی بر صحنه پرواز می‌کنند. آیا آن‌ها قرار است «الهگان» و «خدایان» این جاهلیت مدرن باشند؟! 🔹جایی که عضو سیاه‌پوست و فرانسوی گروه دست به سوی میلین چینی‌تبار دراز می‌کند، جدای از استعاره‌ی سیاسی آن، قرار است یادآور تابلوی معروف میکل‌آنجلو [میکل‌آنژ]، نقاش ایتالیایی قرون وسطی با عنوان «خلقت آدم» باشد. به جملات میلین، وقتی در برابر مادر غول‌آسایش در محل کنسرت می‌ایستد، دقت کنید: «من دیگه دختر کوچولوی تو نیستم، مامان… من پسرا رو دوس دارم. موسیقی با صدای بلند رو دوس دارم. قر دادن رو دوس دارم. من ۱۳ سالمه. کنار بیا با این موضوع!» 🔹نکته‌ی قابل‌تأمل این که لیبرالیست‌ها که هر نوع ازدواج زیر ۱۸ سال را به صورت مطلق، تحت اتهام «کودک‌همسری» تخطئه می‌کنند، این‌‎چنین ۱۳سالگی را سنّی برای استقلال فکری و هویت جنسی شکل‌گرفته جلوه می‌دهند. 🔹او سپس برای این‌که مادرش را به خشم بیاورد، شروع به اجرای رقص‌های سکسی و بدن‌نمای معروف می‌کند و دوستانش تشویق‌گرانه فریاد می‌زنند: «(با عرض پوزش) با باسنت نابودش کن!» 🔹و مادر می‌گوید: «من تا حالا کنسرت نرفتم. همیشه خانواده را در اولویت گذاشتم.» پس گناه و جرم بزرگ مادر که به‌خاطرش چنین «هیولا» تصویر می‌شود، این است!! 🔹و خب، به سبک و روال معمول و لایتغیر هالیوود، مادر که در انتها از «افکار پوسیده» خود متنبّه می‌شود، به دخترش چنین نصیحت می‌کند: «هیچ وقت به خاطر هیچ‌کس، جلوی خودت رو نگیر.» ✳️ ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9614 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🔰زندگی در فاضلاب فیلیپ آلستون، گزارشگر سازمان ملل متحد طی گزارشی نوشته است: من طی دو هفته در دیدارهای خود از شهر انسان‌هایی را دیدم که برای بقای خود با مرگ دست و پنجه نرم می‌کردند. پلیسی را دیدم که در سانفرانسیسکو، تلاش می‌کرد گروهی از افراد بی‌خانمان را از گوشه خیابان‌ها پراکنده کند. مامور دولت به تکرار با این سوال از طرف بی‌خانمان‌ها مواجه می‌گشت: "کجا برویم؟". مردمی که هیچ کدام دندان سالم در دهان نداشتند و به علت نداشتن بیمه‌های درمانی توان مراجعه به پزشگ و دندان پزشگ برای‌شان میسر نبود. ضمن این که آن‌ها اساسا هیچ‌گونه فرصت شغلی در اختیار ندارند. در شرایطی که حکومت هیچ‌گونه تدبیری جهت ساختن سرپناهی برای بی‌خانمان‌ها نیست، آن‌ها از درد ناچاری، داخل کانال‌های فاضلاب بیتوته می‌کنند. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
خروج قطارها از ریل‌ در آمریکا 🔴 روزانه حداقل 3 قطار در ایالات متحده از ریل خارج می شود. https://www.npr.org/2023/03/09/1161921856/there-are-about-3-u-s-train-derailments-per-day-they-arent-usually-major-disaste#:~:text=In%202022%2C%20there%20were%20more,roughly%20three%20derailments%20per%20day. 🔺منابع رسانه‌ای اعلام کردند که یک قطار باری در اوهایوی آمریکا به دلایل نامشخص از ریل خارج شد. 🔴 قطار باری دیگری در نزدیکی هیوستون تگزاس از ریل خارج شد که با انفجار و آتش‌سوزی همراه شد! پیش از آن نیز طی چند وقت اخیر در اوهایو و کارولینای جنوبی واژگونی قطار موجب انتشار مواد سمی شده بود. 1401/12/07 🔻برای چهارمین بار یک قطار باری در آمریکا از ریل خارج شد و این حادثه، حرکت چندین قطار دیگر را متوقف کرد! 1401/12/07 🔺یک قطار دیگر در کارولینای شمالی شامل ۱۱ واگن حامل مواد شیمیایی خطرناک، از ریل خارج شد و به آلوده شدن منطقه انجامید ! 1401/12/10 🔺۳۰ واگن یک قطار باری این بار در شهرستان «کالهون» واقع در ایالت آلابامای آمریکا از ریل خارج شده است! 1401/12/20 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
📌برنی سندرز، سناتور ترقی‌خواه ایالت ورمانت: 🔹در دهه‌ی ۱۹۵۰، زمانی‌که من کودک بودم، مدیران عامل حدود ۲۰ برابر بیشتر از یک معمولی درآمد داشتند. 🔸در دهه‌ی ۱۹۸۰ زمانی‌که من شهردار برلینگتون بودم، مدیران عامل ۴۲ برابر بیشتر درآمد داشتند. 🔹در سال ۲۰۰۰، زمانی‌که من در مجلس بودم، حدود ۱۲۰ برابر بیشتر درآمد داشتند. 🔸امروز، آنها تقریبا ۴۰۰ برابر بیشتر درآمد دارند. 👈 این غیر قابل قبول است. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🍃🌸🍃 ۲   قسمت پنجاه‌وهشتم؛ نمی‌دانم چه عکسی در موبایلش می‌دید که دوباره مثل سگ بو کشید: «ایرانی هستی؟» یکی با اسلحه بالای سر سیدحسن مراقبش بود و دو نفر، تن و بدن لرزانم را به صلّابه کشیده بودند حقیقتاً از ترس لال شده بودم با ضربان نفس‌هایم به گریه افتادم. مادر مصطفی خودش را روی زمین به سمت پای‌شان کشید مادرانه التماس کرد: «دخترم لاله! اگه بترسه، تشنج می‌کنه! بهش رحم کنید!» رحم از روح پلیدشان فرار کرده بود به سرعت برگشت و با همان ضرب به سرش لگدی کوبید که از پشت به زمین خورد. به‌ نظرم استخوان سینه سیدحسن شکسته بود که به سختی نفس می‌کشید با همان نفس شکسته برایم سنگ تمام گذاشت: «بذارید خاله و دخترخاله‌ام برن خونه، من می‌مونم!» ولی اسلحه را روی پیشانی‌اش فشار داد وحشیانه نعره زد: «این دختر ایرانیه؟»… آینه چشمان سیدحسن را حریری از اشک پوشاند دیگر برای نجاتم التماس می‌کرد: «ما اهل داریا هستیم!» باز هم حرفش را باور نکردند به رویم خنجر کشید. تپش‌های قلب ابوالفضل و مصطفی را در سینه‌ام حس می‌کردم این خنجر قرار بود قاتل من باشد قلبم از تپش افتاد و جریان خون در رگ‌هایم بند آمد. مادر مصطفی کمرش به زمین چسبید می‌شنیدم با آخرین نفسش زیر لب ذکری می‌خواند، سیدحسن سینه‌اش را به زمین فشار می‌داد بلکه قدری بدنش را تکان دهد از شدت درد دوباره در زمین فرو می‌رفت. قاتلم قدمی به سمتم آمد، خنجرش را روبروی دهانم گرفت و عربده کشید: «زبونت رو در بیار ببینم لالی یا نه؟» تمام استخوان‌های تنم می‌لرزید، بدنم به کلی سُست شده بود خنجرش به نزدیکی لب‌هایم رسیده بود که زیر پایم خالی شد و با پهلو زمین خوردم. دیگر حسی به بدنم نمانده بود، انگار سختی جان کندن را تجربه می‌کردم می‌شنیدم سیدحسن برای نجاتم مردانه گریه می‌کند: «کاریش نداشته باشید، اون لاله! ترسیده!» هنوز التماسش به آخر نرسیده، به سمتش حمله کرد. پاهای نحسش را دو طرف شانه سیدحسن کوبید خنجری که برای من کشیده بود، از پشتِ سر، روی گردنش فشار داد تنها چند لحظه کشید تا سرش را از تنش جدا کرد و بی‌آنکه ناله‌ای بزند، مظلومانه جان داد. دیگر صدای مادر مصطفی هم نمی‌آمد به گمانم او هم از وحشت آنچه دیده بود، از هوش رفته بود. خون پاک سیدحسن کنار پیکرش می‌رفت، سرش در چنگ آن حرامی ماند همچنان رو به من نعره می‌زد: «حرف می‌زنی یا سر تو را هم ببرم؟» دیگر سیدحسن نبود تا خودش را فدای من کند روی زمین در آغوش مرگ خوابیده بودم آن یکی کنارش آمد و نهیب زد: «جمع کن بریم، الان ارتش می‌رسه!» با تحقیر سراپای لرزانم را برانداز کرد و طعنه زد: «این اگه زبون داشت تا حالا صد بار به حرف اومده بود!» با همان دست خونی و خنجر به دست، دوباره موبایل را به سمتش گرفت و فریاد کشید: «خود کافرشه!» می‌خواست زودتر از این خیابان بروند که با صدایی عصبی پاسخ داد: «این عکس خیلی تاره، از کجا مطمئنی خودشه؟» دیگری هم موافق رفتن بود موبایل را از دست او کشید همانطور که به سمت ماشین‌شان می‌رفت، صدا بلند کرد: «ابوجعده خودش کدوم گوری قایم شده که ما براش جاسوس بگیریم! بیاید بریم تا نرسیدن!» به خدا حس کردم اعجاز کسی آن‌ها را از کشتن من منصرف کرد که یک گام مانده به مرگ، رهایم کردند و رفتند. ✳️ ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ‏خداوند به حرمت برخی از بندگان پاکش هنوز عذابی درخور انسان سرکش نازل نکرده، به سبب بودن بندگانی که بودنشان مانع عذاب الهی می‌گردد، بندگانی که قطعا هیچ اکانتی در توییتر ندارند، بندگانی مثل این هموطن. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee