eitaa logo
نجم الدین
10.5هزار دنبال‌کننده
693 عکس
27 ویدیو
7 فایل
🌟نجم الدین نشر بیانات استاد #صمدی_آملی 🚩کانال رسمی #نمیباشد ✔️استفاده از مطالب فقط با ذکر منبع کانال❌
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عرفعرفان۵.mp3
385.7K
⌛️زمان: ۰۱:۳۶ دقیقه ____________ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
👈اگه بفرمایید عرفای قبل از اسلام چطور؟ عرفای قبل از اسلام هم برگشتشون نوعاً به حضرت و پیغمبره. 🔸تمام این سلسله ی عرفای قبل از اسلام به اونها منتهی می شه. دیگه اون شامخین، اون بزرگواران از عرفای قبل از اسلام، در یونان در ایران برگشتشون به ارسطو و افلاطون و سقراط و ابرخس و فیثاغورس و تا می رسه به هِرمِس، هرمس هم در لفظ یونان یعنی جناب حضرت سلام الله علیه. 🔸تمام آیات و حرف هاشون رو از اونجا گرفتند، تمام عرفای قبل از اسلام مهمان انبیایند. عرفای بعد از اسلام هم مهمان قرآن و پیغمبر اکرمند. هیچ حرفی به غیر از قرآن و پیغمبر اکرم ندارند. جناب ابن عربی خودشون در چند جای فتوحات تصریح کرد در فصوص الحکم آورد، فرمود ما جزوِ عرفاییم، هر مکاشفه ای رو که از ما می بینید و هر مکاشفه ای رو که از هر عارفی می بینید، مکاشفات معیار داره ما بی معیار نیستیم. معیار ما قرآنه، معیار ما اهل بیتند، معیار ما پیغمبر و آل پیغمبره. 👈شما مکاشفات ما رو با پیغمبر و آل پیغمبر بسنجید، با مکاشفات اهل بیت و قرآن بسنجید اگر تطبیق کرد بدانید مکاشفه حقه، اما اگر تطبیق نکرد، نخیر... ________ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جلسه۲1.mp3
285.5K
⌛️زمان: 1:11دقیقه ____ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
👈اگر می خواهید بروید انسان در دیدگاه عرفانی رو آمار بگیرید، باید برید نَمَط نهم اشارات را سر بزنید که، جناب شیخ الرئیس می گوید: 🔸جَلَّ جناب الحق عَن اَن یَکونَ شریعتاً لِکلِّ واردِِ اِلا واحِدٌ بعدَ واحد اَو یَطَّلِعَ علیه اِلا واحدٌ بعد واحد. که دیگه شأن خدا اَجلّ از اون است که دیگر هر کسی بخواهد در قُرُقگاه حق، و در جناب حق، در جَنب حق، در کنار حق، پیدایش بکنید. مگر اینکه تک تک افرادند. وقتی میایید به فلسفه و عرفان، می بینید به شدت انسان تقلیل پیدا کرد. افراد انسان بسیار کَمَند. فلسفه می گوید: انسان اون است. حالا ان شاالله وقتی رسیدیم. چرا در فصل سوم حضرت آقا به بعضی از تمثلات اشاره کرد؟ برای اینکه می خواد ابراز بکند که انسان حقیقی اونه. نه این انسانی که آماریست. انسان اون است که با عقلی ارتباط وجودی برقرار کند. و شبانه روز با اونها مرتبط باشه. اگر نیست، انسان نیست. ______________________________ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5926959593220473251.mp3
2.05M
⌛️زمان: 8:31 دقیقه ____ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
👈صرف نظر از پیامبر اکرم(ص)، انبیاء، ائمه، خودش می تونه که با خدا مرتبط بشه. البته، خدا او رو خلقش کرده. هر مخلوقی مرتبط به خالق است. هر معلولی تنزل یافته ی علت خودشه. اما ولذا بر اساس فطرت، همه خداشناسند. ( وَ لَهُ اَسلَمَ من فی السمواتِ والارض ) ولی هر کسی به مقدار ظرفیت جدول خودش خداشناسه. 👈اما همت، بلند اینه که شخص بگوید، من می خوام از جدول وجودی خاتم انبیاء(ص) رب خاتم را ادراک کنم، به شهود بنشینم. درسته، ربِّ خودم ربِّ منه. و درسته که اون ربّ مطلق، ربّ من هست، ربّ زمینِ ، ربّ آفتابِ، ربّ آسمانِ، ربّ مادیست، ربّ مجردِ، داره همه را می پروراند. همه را دارد به استعدادشون، به فعلیت می رساند. اما، اون ربّ اطلاقیِ بدون هیچ قیدی، ربّ خاتم انبیاست. که از او قران کریم، تعبیر به ربّ العالمین می فرماید. که در سوره ی مبارکه ی حمد می فرمایید: الحمدُ. حمد به نحو اطلاق، ستایش به نحو اطلاق، لِلّه، مال اوست. مِلک اوست. ملک حقیقی اوست. که او رب العالمین است. ربِ عالمین. 👈مهم ترین نکته ای که انسان باید بهش توجه بفرماید در توحید، که خداشناس حقیقی بشود، این است که به ربّ خاتم انبیاء، که جناب رسول الله(ص) مخاطب به این خطاب شد: ( اِنَّ اِلی ربِّکَ الرُجعی، انَّ اِلی ربِّکَ المنتهی ) به سوی رب تو، همه دارند منتهی میشن. دلشون می خواد که به این ربِّ تو برسند. یعنی به جدول وجودی تو برسند. باحقیقت تو اتحاد وجودی پیدا کنند. به هر اندازه که شخص با خاتم انبیا (ص) اتحاد پیدا کرده، به همون اندازه، ربّ مطلق شناسه. 👈ولذا فرمودند که او صاحب مقام محمودِ. و در سوره ی مبارکه ی اسراء هم به حضرتش خطاب شد: ( و مِنَ الیلِ فَتهجَّد بِهِ نافِلهً لَکَ عَسی اَن یَبعَثَکَ ربُّکَ مقاماً محموداً ) آقا جان شب که شده شما به تهجُّد برخیز، به جناب رسول الله(ص) خطاب شده، فَتَهجَّد. به تهجد برخیز، به شب زنده داری برخیز، دیگه شب زنده داری آقا، چه شب زنده داری بود، جان من؟ چی در می نوردید عوالم وجودی را؟ وچه سیر عروجی ها داشت؟ وچه مقام معراج نفس ناطقه ی انسانیِ او حاضر، و اون حقیقت خودش رو نشون می داد، که تمام مُلک و ملکوت، همه در این مقامِ تحقق عینیِ خاتم انبیاء (ص)، و تجلی او در مقام نفس ناطقه ی انسانی، در سیرِ سعودی غرق و محو و طمس شده بودند. همه محو شده بودند. گویا کسی نبود جز خودش با خدا. 🔸چون به خلوت، جشن سازد با خلیل 🔸پر بسوزد، در نگنجد جبرئیل همه می خوان به اون ربِّ ختمی برسند. 👈آخه سوال می شه، فرمایشات می فرمایند که: آقا ما چه نیازی به اهل بیت داریم؟ ما چه نیازی به انسان کامل داریم؟ مگر خداوند خودِ ما را خودش خلق نکرده؟ خوب بله. مگر ما مخلوق اوییم، با او ارتباط نداریم مگر؟ خوب بله ارتباط داریم. حالا که اینه ما خودمون موّحد می شیم. خودمون توحید پیدا می کنیم. خودمون خدا جو هستیم. حرفی نیست، حرفی نیست. و به خاطر همین مطلبه که روز قیامت، همه باید پای حساب بیان، همه. 👈چه اونایی که اولیاء الله را، انبیاء را زیارت کرده باشند، پیامشون را، کتابشون را، حقایقشون را، دیده باشند، شنیده باشند، چه کسانی که اصلاً ندیدند. کسی بگه: آقا حالا اون فلانی که توی سیبریه، توی قطبه، مثلا یک نفر، حالا ولو یک نفر، ولو بحث یک نفرم باشه، باید حل بشه. که آقا ایشون اصلا نه پیغمبر دیده، نه امام دیده، نه هیچی، اخه او رو قیامت، به چی محاسبه می کنند؟ او رو به جدول وجودی خودش! او خلق شده یا از عدم به وجود آمده؟ او هیچی بود؟ خالق نداره؟ جدول وجودی او با ربّ او، با خالق او، با جاعل او ارتباط نداره؟ چرا. بر اساس همون جدول وجودیش که ربّ اوست، او را مواخذه اش می کنند. بر اساس فطرتش او را مواخذه می کنند. 👈خوب چرا به تفکر ننشستی ببینی که من کیستم؟ این من کیستم که حتما برای پیغمبر (ص) در کعبه و خانه ی خدا به دنیا آمده، یا امیرالمومنین (ع) به دنیا آمده، برای او نیست که فقط بگه من کیستم که. برای هر موجودیست در هر نقطه ای از عالم. هر انسانی بر او لازم است که از خودش بپرسد من کیستم؟ جدول وجودی من چیه؟ من به کجا مرتبطم؟ واگر خودش را در مقام خلوت و در مقام توحد تام، بدون هیچ تعلقی مشاهده بفرماید، در همان مقام. 🔸ارتباطی بی تکیف، بی قیاس 🔸هست رب الناس را با جان ناس 👈بله باید موحد باشه، باید توحید باشه. باید خدا شناس باشه. بله، که او را به این مواخذه می کنند. پس بنابراین، این ارتباط هر شخصی با خالق او امری قطعی است. __________________________________ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عرفعرفان۲2(1).mp3
621.1K
عرفانی و انسان منطقی ⌛️زمان: 2:35 دقیقه ____ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
👈فصل ممیِّز بین انسان منطقی با انسان عرشیِ عرفانی، از اون (و نَفختُ فیه من روحی) من بعد شروع میشه. شما وقتی می آید در کتاب های معرفت نفس، می گید که انسان جسمانیت الحدوث است و روحانیت البقا، این تعریف ابتدائی انسان است. حالا می آیید در آیه ی قرآن: انا خلَقنا الانسان من نطفة حالا این انسان رو ببینید، الان همین انسان منطقی رو می گیره هم انسان عرفانی را، منتها تا کجاش ببینید منطقیه انا خلقنا الانسان من نطفة سپس نطفه رو عَلَقَش می کنیم، علقه رو مضغه اش می کنیم، و مضغه را هم عِظام تبدیل می کنیم، عظام را هم گوشت می پوشانیم، و پوست رویش را می پوشانیم فکسونا العظام لحما لباسش را به گوشت و پوست تامین می کنیم. این جنین درست شده. ثُمَّ انشاناه خلقاً آخر تا اینجا که الان اومدیم که میخواهد نفخ روح بشود، حالا هنوز ثم انشاناه داره. چون لفظ انشاناه داره اون کلمه قوه و منّه ای که در عبارت ملاحظه می فرمایید از اینجای نقطه شروع میشه. این کلمه‌ی قوه، که می‌فرماد ما در او انشا می‌کنیم ثم انشاناه خلقا آخر این خلقا آخر یه لطافتی توشه. چون کلمه ی آخر است یعنی وقتی ما او را انشا کردیم به روح ربانی، که از او تعبیر می‌شود به روح منفوخ، یا در آیه دیگر هم داره فاذا سویته به فرشته ها فرمود: فاذا سویته و نفخت فیه من روحی بعضی از بزرگان اهل معرفت می گویند که نقطه ابتدایی انسان حقیقی، از این نفخت فیه من روحی به بعده. اصلاً از اون به قبل تو دایره انسان نیست. انسان منطقی اونجا رو می‌گیره، اما انسان فلسفی و عرفانی از این نفخت فیه من روحی به بعده. که این روح منفوخ یعنی نفخ شده این روح نفخ شده است که ابتدایی ترین مرتبه انسانیته __________________________ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
وقتی بالا بروید، قرآن تدوینی با قرآن تکوینی با قرآن انفسی، یه حقیقت می شوند، جدا نیست. وقتی همه رفتند بالا می شوند علم ذاتی حق، که شما می فرمایید خدا علیم است. در آیات قران تلاوت می کنید: اِنَّ الله علیم خبیر. _______________________________ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عرفعرفان۳.mp3
619K
⌛️زمان: 2:3۴ دقیقه ____ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
👈دیگه اونچه که از حق تجلی کرد از این سه حال به در نیست. 🔸یا انسان از او متجلی است، که فرد شاخص انسان پیغمبر(ص) و اهل بیتند. 🔸 یا کتاب از او متجلی است، نوشته ای می آید، که قرآن کریم کتاب شاخصه. 🔸و یا اینکه در تکوین عالَم متجلی است که نظام هستی از اوست. ولذا وقتی بالا بروند، قرآن تدوینی با قرآن تکوینی با قرآن انفسی، یه حقیقت می شه، جدا نیست. وقتی همه رفتند بالا می شن علم ذاتی حق، که شما می فرمایید خدا علیم است. در آیات قران تلاوت می کنید: اِنَّ الله علیم خبیر. اگر علیم در مقام علم ذاتی حق باشه، در اون مقام علم ذاتی حق، قرآن انفسی به نام انسان و قرآن آفاقی به نام نظام تکوین، و قرآن کتبی به نام همین کتاب موجود در دست ما، این ها در مقام علم حق می شوند علم ذاتی، یک حقیقتند. وقتی اینجا آمده اند تکثر پیدا کرد. یکی قرآن به صورت کتاب در آمد. یکی انسان به صورت این هیکل کذایی. و یکی هم به نام عالم به صورت یک هیکل اینچنینی. 👈حالا اگر این است، آقای عارف هر چه می گیرد یا می چشد، یا از جان خودش می چشد یا از قران تدوینی می چشد، یا از قران تکوینی. نمی تونه از عالم وجود در بره! وجود هم در نشئه ی عوالم یا انسان است یا کتاب است یا تکوین آفاق است. از این حال به در نیست. شما می تونید یه چیزی رو پیدا کنید، به غیر از حق سبحانهُ وتعالی که وجود باشه، اما در مرتبه ی خلق نه انسان باشد، نه عالَم باشد، نه کتاب و نوشته، میشه یک چنین چیزی آخه؟ یا باید انسان باشه یا باید به صورت نوشته و کتاب در بیاید، یا باید بالاخره در تحت عنوان یکی از موجودات نظام هستی باشه. 🔸عارف هر چه را که می چشد، یا در متن جان خودش می بیند. 🔸 یا در نظام تکوین مشاهده می کند. که سفر از انفس به آفاق است. که در رساله ی صد کلمه ی آقا آمد. 🔸یا اینکه واقعا در خود این قران تدوینی می گیرد. ____ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
ولایت مفتاح تمام اعمال عبادی و شئون انسانی است ______________ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5875458541589889104.mp3
7.61M
سلام الله علیها ⌛️زمان: ۳۰:۳۶ دقیقه ____ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 👈انسان هرچه نماز بخواند، هر چه روزه بگیرد، هر چه حج برود، زکات بدهد، امور دیگر بکند، نه اینکه این ها کمال نباشد، اما تمام کمالات برمی گردد، همان طوری که در روایات وسائل الشیعه ی ما، اصول کافی ما، دیگر جوامع روائی ما آمد این ها بر می گردد که تمام این ها باید با خودش را تطبیق بدهد. ولایت مفتاح تمام اعمال عبادی و شئون انسانی است. 🔸کسانی که در زمان پیغمبر اکرم (ص) بودند، شما وقتی در کتاب های احادیث ما مراجعه بفرمائید، معمولا در جوامع روائی ما دیگر حساب ما با اون کسانی که به محض اینکه رسول اکرم ص سر را بر زمین نهادند، این ها از در ولایت دور شده اند، یا از اول دور بوده اند، تخصصاََ بیرون رفتند، یا در اول در داخل زمره ی ولایت بودند، بعد تخصیصاََ بیرون رفتند. 🔸که وقتی علی (ع) برای کفن و دفن پیغمبر اکرم(ص) مُقدِم است، اون ها با آنکه تصریح کرد پیغمبر، بعد از من، علی ولی است و خلیفه است و وصی است، باز هم آمدند یه عده ای از آن ها تخصصاََ از ولایت دور بودند، یعنی به این معنا در زمان همان پیغمبر هم هنوز داخل در ولایت انسان کامل نشده اند، از باب رحمت رحیمیه، فقط داخل در ولایت بودند، از باب رحمت رحمانیه. 🔸بعد منتها بعد از جناب رسول الله(ص) اون باطنشون ظهور کرد. به تعبیر قران می فرماید که، عده ای در حقیقت کافرند، اما زمینه براشون که پیش نیامد، می بینید که کفرشان ظهور نمی کند. چه پیش آمده، یک وقت و مقطع حساسی در اجتماع پیش آمد، یک نحوه اختلافات که پیش آمده، آن جا می بینید که کفرشون خودش رو نشون میده. فرمود: 👈وَالکُفرُ هُم لِلکُفرِ یَومَئِذِِ اَقرَبُ مِنَ الایمان یا رسول الله آن هایی که می بینید در روزهای جنگ که شد، از تو دورند، این ها معلوم است به کفر نزدیکترند تا به ایمان. این ها ولایت به کفر دارند، نه ولایت به سوی ایمان. این ها قربشون به کفر بیشتر است از قربشون به ایمان. منتها در روز خطر، خودشان را نشان می دهند. در اصول کافی، یک بابی در کتاب الایمان دارد به نام باب المعارین،(معارین به تعبیر طلبگی ما، حالت مجهولی داره، یعنی عاریه یافته ها) کسانی اند که این ها مسلمانند به ظاهر، ایمان دارند، اما ایمانشان ای است. عاریه یه چیزی است که در دست انسان به امانت گویا هست. بعد از او می گیرند. اگر وسیله ای از همسایه باد او رو به حیاط منزل همسایه ی دیگر ببرد، این وسیله در منزل اون همسایه به صورت یه عاریه است. باید او را به صاحبش برگرداند 👈عده ای ایمان دارند، اما ایمانشان ای است. وقتی آن ها را برخورد می کنی، می بینی واقعا مومنه، اما به وقتش که می رسد، می بیند نه، ایمان نداشت. این ایمانش ایمان عاریه ای است. 👈عده ای مومنند، اما هنگام مرگ ایمان ندارند. چرا؟ برای اینکه ایمانشان در متن ذاتشان رسوخ نکرده بود. یک عاریه ای بود، در طول عمر در این ها. این اصول کافی را باز کنید، روایات در کتاب الایمان والکفر، روایات باب المعارین را ببینید، معارین، عاریه ایه! آن هایی که در زمان رسول الله (ص) بودند، بعد از پیغمبر از مقام ولایت علی (ع) بریدند. یا این که واقعا ایمان داشتند و بعد تخصیص خوردند. بیچاره ها از مقام ولایت دور شدند. یا اگر در زمان رسول الله هم اهل ولایت خودشان را نشان می دادند، یک ولایتی به صورت عاریه ای داشتند. به محض این که پیغمبر تشریف برد، صحنه ی میدان ریاست و مقام طلبی باز شد، یک دفعه دیدند ایمان ندارند، ایمانشان ازشون رفت، عاریه ای بود. ابن قتیبه دینوری، که خودش از علمای تقریبا قرن سوم وچهارم است، کتابی دارد به نام (الامامتُ والسیاسه) میگه که جمع شدند، رفتند با ابی بکر بیعت کردند، در اول این کتاب، نحوه ی بیعت کردن مردم با ابوبکر را مطرح می کند. 👈برای شما هم این سوال پیش میاد که، اگر واقعا علی ع به نص پیغمبر اکرم، امام اجتماع بود، حالا اولی خلافکار، دومی خلافکار، سومی خلافکار، طلحه چرا لو داد؟ زبیر چرا لو داده؟ سعدبن عباده چرا لو داد؟ ابی عبیده جراح چرا لو داد؟ و کم نبودند، تقریبا همه ی صحابیون پیغمبر اون روز، اینا همه آمدند. اکثریشون اون هایی که جزو سران بودند، حدود پانزده نفر آمدند، در سقیفه ی بنی ساعده نشستند. 🛑ادامه👇
صفحه۲ 🛑ادامه👇 علی (ع) در بینشون نبود، مشعول تغسیل جنازه ی رسول الله(ص) و کفن و دفن ان حضرت بود. لحظه ای که خاک بر تربت گرانقدر حضرت را تکمیل کرد، داشتند با بیلشان خاک های اطراف تربت را می چیدند که قبر را تکمیل کنند، خبر انتخاب ابوبکر در سقیفه ی بنی ساعده، به این ها رسید. خوب سوال هم نمی فرمایید، و حق هم هست این سوال را بفرمایید، چه اینکه یکی از اشکالات اهل سنت هم بر ما همین است. می گویند خوب حالا به نظر شما یکی دوتا بد بودند، تمام صحابیون که بد نبودند. سعد ابی وقاص بود، پدر همین عمرسعد معروفی که کربلا امام حسین (ع) را کشته. سعد ابی وقاص، از صحابیون رده ی اول پیغمبر است. جزو جنگجویان میدان های جنگ صدر اسلام است. اگر نبود، شجاعت علی و ذوالفقار علی(ع)، اون آفتاب وجودی شجاعت علی اگر نمی تافت، قطعا، میداندار شجاعت صدر اسلام، طلحه و زبیر و سعد ابی وقاص ها بودند.این ها چرا پس منکر شدند؟ اینی که پسر سعدبن عباده ی انصاری، همونی که وقتی پیغمبر، با تمام مهاجرین از مکه وارد مدینه شدند، سعدبن عباده ی انصاری، به محضر پیعمبر اکرم(ص) مشرف شد، بعد گفت: ما انصار ویاور شمائیم. 👈که از اینجا اسم کسانی که در مدینه به پیغمبر ایمان آوردند به نام انصار معرفی شد. گفت ما انصار شمائیم کمک کارتونیم. تمام زندگی ما با شما نصف! سعدبن عباده انصاری آمد، تمام مردم مدینه از او نوعاََ حرف گوش می کردند. چون بزرگ قبیله ی معمولا مدینه ایشون بود. آمد به پیغمبر عرضه داشت، ما در خدمت شمائیم. شد سعدبن عباده ی انصاری کذایی، ان شمشیر زن میدان های جنگ، نگاه کنید به زندگینامه ی او،ببینید چه قدر شجاعت در میدان های جنگ در صدر اسلام نشان داد. 👈همین ایشون هم با اینکه نزدیک به نود سال سن اوست، در بستر بیماری است، او چرا لو داده؟ آمد در سقیفه ی بنی ساعده نشست، وقتی دید پای ابوبکر و عمر و امثال این ها برای خلافت مطرح است. او چرا دفاع نکرد؟ نگفت مگه پیغمبر(ص) نگفت علی، خودش رو مطرح کرد، گفت اگر اینه ما انصاریون بر شما تقدم داریم، نسبت به رسول الله(ص)، چون ما بودیم که پیغمبر را پذیرایی کردیم و تمام شما مهاجرین را از مکه فرار کرده اید، همتون رو جا دادیم. و الان در حدود ده سال به شما خدمت کردیم. 👈حق خلافت حق ماست. وقتی دیدند به او رای ندادند، قهر کرد، بستر بیماری اش را که بر او خوابیده بود، آمد در سقیفه ی بنی ساعده جمعش کردند، برد در منزل گفت با ابوبکرم بیعت نمی کنم. از علی هم دفاع نکرد. این ها چرا؟ برادر نماز خواندن مهم نیست. روزه گرفتن مهم نیست. که همشون هم مهمند. تمام امور عبادی اسلام، همه مهم است، اما اگر انسان بتواند سر به آستان ولایت به صدق وارد بکند. این هیچ چیزی به این عظمت نمی رسه. و لذا پسر سعدبن عباده قیس بن سعد، به پدرش، طبق یک نقل تاریخی که خواندم، به پدرش پیغام داد که دیگه، من تو را نمی بینم و مرا نمی بینی. درسته پدری، حق پدری هم داری، اما تو حق پدر اصلی ات به نام علی و امام را انکار کردی. تو پیر مرد نود ساله، رفتی در سقیفه ی بنی ساعده نشستی، گفتی،به من رای بدید، اما حق ولایت علی را تو غصب کردی. چرا اقرار نکردی؟ چرا در اون جا نگفتی؟ مگر پیغمبر غدیر و غیر غدیر نگفت علی وصی منه؟ ولی منه؟ من دیگر تو را نخواهم دید، تو هم مرا نخواهی دید. گفت دیگه تا آخر عمر، سعدبن عباده، او را، یعنی پسرش او را ندید. قرص و محکم وایستاد پای رکاب علی علیه السلام، جمل، صفین، نهروان، بعد از شهادت علی به محضر امام حسن مجتبی علیه السلام، بعد از او هم به پیشگاه حسین بن علی علیه السلام. باز بیست سال بعد از صفین آمد در قضیه ی کربلا، جزو شهدای هفتادو دو تن کربلاست. 👈 یکی از ان ها قیس بن سعده، این قیس بن سعد، قیس بن سعد بن عباده است. سعدبن عباده ی رئیس انصاریونِ به استقبال خاتم انبیاء رفته، کسی که پیغمبر در اون روایتی، ده نفر را اسم برد در بهشت برشون هست. اینا بهشتی اند، که یکی از اون ها همین سعدبن عباده است. یکیشون همین طلحه، دیگریش همون زبیرِ، سومی اش همان ابوبکرِ، همان عمرِ، همان عثمانِ. اینا همه می بینید زیر زدند. همه، همه! پیغمبر ص در روایت فرمود: این ده تا که نُه تاش اینا بودند، یکیشون علی ع بود. هر نُه تاشون کار رو خراب کرد. هر نُه تا، پیغمبر(ص) پنجاه سال قبل، سی سال قبل، فرمود اینا بهشتی اند. علی(ع) بعد از چند ده سال در جنگ جمل، به سوی طلحه و زبیر فرمود، مگر همان رسول الله نفرمود شما بهشت می روید؟ امروز منِ علی می گویم، همتون جهنمی هستید. ولا تَکُن مِنَ المعارین. در دعاها هم داره، گاهی در ادعیه دارند، ائمه به پیشگاه حق متعال عرض می کنند: بارالها و لا نکونوا مِنَ المُعارین. خدایا ما را جزو معارین قرار نده، که ایمانمان عاریه ای باشه. بله، پیغمبر(ص) فرمود، اگر شما با همین ایمان باشید، بله، اما چه کنم ایمان هاتون عاریه ایست، ازتون گرفته می شه. 🛑ادامه👇
صفحه ۳ 🛑ادامه👇 و لذا علی(ع) در جنگ جمل رو کرد به طلحه گفت، طلحه به رخ آقا کشید، که مگر پیغمبر نگفت ما بهشتی هستیم؟ گفت: بگو نام ببر چند نفر را؟ گفت: اول ابوبکر، بعد عمر، بعد عثمان، بعد کی، بعد کی، بعد کی، بعدم من، منِ طلحه. گفت: خوب این نُه تا رو نام بردی، دهمیش کیه؟ گفت: دهمی یادم نیست. گفت: من یادم هست. آقا فرمود که، دهمی نگفت علی؟؟ گفت، بله حالا بله، درسته، علی! گفت:حالا که یادت آمد، علی، منِ علی امروز به شما می گویم، هر نُهتون به سوی جهنم دارید می رید۰ ولا تکن مِنَ المعارین، مواظب باش! ایمانت، ایمان ای نباشد، آدم گرفتار می شه. سر بر آستان حقیقت ولایت، آن جوری که هست، می گذارد و می گوید بس! وگر نه کار مشکل می شه. وقتی به ابوبکر رای دادند، حالا اومدم وارد مصیبت، رای رو گرفتند، می گه که، (حالا عبارت ابن قتیبه را می خوانم) می گه: وَ اِنَّ ابابکر رَضیَ اللهُ عَنه تفقدَ قَومَاََ تَخَلَّف عن بیعَتَهُ عند علی کَرَّم الله وَجهَه بنی هاشم رفتند در خانه ی علی جمع شدند گفتند: ما با ابوبکر بیعت نمی کنیم. ابوبکر هم آن ها را تفقد کرد، گفت: بسیار خوب حالا هر کسی می خواد بیعت نکنه، نکنه. (فَبَعَثَ اِلَیهِم عُمَر) من دارم عبارت ابن قتیبه رو می خونم ولذا گفت عمر رضی الله عنه ما همون عبارتشو آوردیم. ( فَبَعَثَ الَیهِم عُمَر) عمر به سوی این ها برانگیخت، پا شد گفت: نه، مهاجرین و انصار امدند با ابوبکر بیعت کردند، چرا بنی هاشم نیامدند؟ خبر آوردند بنی هاشم رفتند خانه ی علی(ع) جمع شدند که با علی مشورت کنند، ما چه کنیم؟ ما با ابوبکر بیعت نمی کنیم. عمر پاشد گفت: نه، باید اینا بیعت کنند آمد خانه ی علی،(فَناداهُم و هُم فی دارِ علی) ندایشان کرد. آمد صدا زد بنی هاشم را، در حالی که این ها در خانه ی علی بودند (فَابَوا اَن یخرجوا) آن هایی که در خانه ی آقا جان بودند، بنی هاشم بودند. طبق نقل های دیگر، اینا گفتند که، ما هرگز بیرون نمی آییم، از خونه بیرون نمیاییم، با ابوبکر بیعت نمی کنیم. (فَابَوا) پس ابا کردند، از این که از خانه بیرون بیان! فَدَعا بِالحَطَب عمر، حالا حرف ابن قتیبه دینوریه ایشون از علمای سال ۲۱۳ هجریست. یعنی یک سال قبل از تولد امام هادی علیه الصلوه والسلام، ایشون به دنیا امد. یک سال سن ایشون از سن امام هادی، در تولد جلوتره، مال قرن سوم هجریست. ابتدای سوم هجری. می گه فَدَعا بالحطب. ابن قتیبه دینوری است، می گه عمر، وقتی گفتند بنی هاشم، که ما از خانه ی علی بیرون نمی آییم، با ابوبکر بیعت نمی کنیم، گفت هیزم بیارید. حطب یعنی هیزم، فدعا بالحطب،‌ و قال عمر گفت: هیزم بیارید، آوردند. گفت: والذی نَفس عُُمَر بِیَدِه یعنی قسم به اون خدایی که جان عمر در دست اوست، حتما، این لام، لامِ تاکیدِ، نون هم، نونِ تاکیدِ ثقیله است به تعبیر طلبگی ما، نون تاکید ثقیله، دوتا حتما داره، لام تاکید هم یک‌ حتما، یعنی حتما حتما حتما شما را از خانه بیرون می کنم. ( اَو لَاُحرِقَنَُها) یا حتما حتما حتما، خانه را آتش می زنم. عبارت عربی: لَنُخرِجَنَّ اَو لَاّحرِقَنَّها یا من این ها را حتما از خانه بیرون می کنیم ما، یا اینکه حتما حتما حتما، خانه را آتش می کشیم. ( لَاُحرِقنَّها عَلی مَن فیها ) نه فقط خانه را آتش می کشم، بلکه من این خانه را با هر کسی که در درون خانه هست، آتش می زنم. حرف ابن قتیبه ی دینوریِ اهل سنته، خودش سُنیه (فَقیلَ لَهُ) پس گفته شد به عمر، یکی از یارانش، دوستانش، که باهاش آمدند در حمله ی به خانه ی علی، بهش گفتند، یا ابا حفص، ای پدر حفصه همون زن پیغمبر، حفصه دخترش بود بهش خطاب شد، یا ابا حفص، ای پدر حفص! (اِنَّ فیها فاطمه) تو گفتی من خونه رو آتش می کشم با هر کس که در خانه هست. آخه (انَّ فیها فاطمه) در این دار، در این خانه فاطمه هست. (فَقال وَ اِن) گفت: ولو این که در خانه فاطمه هم باشه، باشه. من آتش میزنم، آتش می زنم. این ها آمدند، وقتی می گن بنی هاشم دیدند اون مصمم است، گفت، لَاُحرقنَّها من فیها، من خانه را با هر کسی که در او هست، ولو فاطمه باشه آتش می کشم، بنی هاشم طبق نقل دیگر (ایشون نیاورده). آورده اند گفته اگر اینه پس آقا اجازه بده ما بریم بیعت کنیم، می ترسیم خونه را آتش بزنند، ما بهانه بشیم، خانه ی فاطمه است، نمی شه به راحتی او را آتش کشید. این ها از خانه بیرون رفتند، رفتند بیعت کردند. فقط تنها کسی که اون روز نرفت بیعت بکند، علی(ع) بود. بعد از چند سطر داره که: باز عمر به ابوبکر گفت که حالا اون متخلف چرا نیامده بیعت کنه؟ متخلف یعنی علی(ع) ای داد بی داد! ببینید صحنه در یک دو سه روز، یا در یک نیم روز یا یک روز به کجا کشید؟ علی ولیِ خدا می شود متخلف. به ابوبکر می گه که این متخلف، چرا نیامده بیعت کنه؟ ابوبکر غلامش قنفذ را فرستاد گفت برو به علی بگو بیا بیعت کن! 🛑ادامه👇
صفحه ۴ 🛑ادامه👇 او رفت، آقا فرمایش گفت، پیام آقا را رساند به ابوبکر، ابوبکر گریه کرد. مجددا عمر مخالفت کرد. گفت نه، باید او هر جوری هست باید بیاد، بیعت کنه.همه ی مردم بیعت کردند، اجتماع آمده رای دادند، باز او رفت، آقا بازم با او احتجاج کرد، مجددا برگشت. ابوبکر بازم با شنیدن پیام دوباره ی امیرالمومنین گریه کرد، گفت: حق با علیست، اما چه کنم به من رای دادند. و باز عمر گفت، نه، خودم می رم هر صورتی هست او را میارم. اجازه می فرمایید، این تکه عبارتش را بخوانم (فَمشا مَعَهُ جماعه) خودش راه افتاد و با او یک عده ای هم راه افتادند، بیان در خانه ی علی، برای بار دوم. (حتی اَتَوا بابِ فاطمه) ببینید او می خواد بیاد از علی بیعت بگیرد، اما ابن قتیبه ی دینوری، چی شد میگه: حتی اتوا الی باب فاطمه، آمدند در خانه ی فاطمه، یعنی خود خود ابن قتیبه هم می دونه که چه جنایت عجیبی اینجا حاصل شده. حتی اتَوا اِلی باب فاطمه، باب فاطمه (فَدَقُّ الباب) دق الباب کردند، در رو زدند، فَلَما سَمِعَت اصواتُهُم نادت باَعلی صَوتها یا اَبَتا یا رسول الله ... وقتی آمدند در را زدند، معلوم می شود فاطمه (س) آمد دمِ در، نه علی، علی نیامد (فَلَما سمعت)، همین که حضرت فاطمه زهرا(س) صدای آن ها را شنیدند، سمعت اصواتهم، (نادت) نادت، ندا، داد کشیدنه، نجوا یواش حرف زدنه، ابن قتیبه می گوید فاطمه نادت بِاَعلی صوتهِ، آمد دم در با یه صوت بلندی گفت: یا ابتا یا رسول الله! یا ابتا یا رسول الله.......ماذا لذینا بعدک مَبنا لِبن خطاب من نمی دونم این پسر من ابن الخطاب، من نمی دونم این پسر ابن خطاب بعد از تو از ما چی می خواد؟ این قدر میاد در خونه ی ما، می ره، یا الله...... فَلما سمعُ القوم صوتُها و بکائها وقتی که قوم، یعنی اونایی که اطراف عمر آمده بودند در خونه ی فاطمه، وقتی صدای بلند فاطمه گفت: یا اَبَتا یا رسول الله را شنیدند اِنصرفوا باکین. از این ها از در خانه ی فاطمه منصرف شدند، گریه اشان در آمده وکادَت قُلوبُهم تنسده نزدیک بود که دلشان پاره بشه، بشکنه. و اَکبادُهم تنفطر نزدیک بود جگر هاشون پاره پاره بشه، اما و بقیَ عُمَر ومَعَهُ قوم او با یک تعداد کمتری که آمده بودند، باز ماند. فَاَخرجُ عَلیاََ علی را از خانه بیرون آوردند. اینجا ابن قتیبه چرا بیشتر حرف نزدی؟ فقط از جنبه ی ادبیاتی نگفت که فَخَرَجَ علیُُّ، آقایونی که ادبی اند می دونن که باب اِفعال برای تعدیه است یعنی علی را به زور از خانه در آوردند. فَاَخرَجُ علی! فَاَخرَجواُ علیاَش فَمَضَوا بِهِ اِلی ابی بکر، او را آوردند که با ابوبکر بیعت کنه. اما این قتیبه ی دینوری، اجازه می فرمایی که بهت عرض کنم که چه جوری علی را در آوردند؟ فاطمه که دم در منزل بود، چه جوری رفتند علی رو به زور از منزل در آوردند؟ یک نفر نرفت! فَاَخرجوا، خود ابن قتیبه هم ضمیرو جمع آورده، می گه، دسته جمعی رفتند علی را در آوردند. دسته جمعی یعنی چه؟ فاطمه که دم درِ، او حافظ ولایت است. او که نمی گذارد به راحتی شما وارد خونه ی مردم بشید، به چه دلیل وارد شدی؟ می گن طبق نقل های دیگر نوشتند، وقتی می خواستند وارد بشن فاطمه س زیر دست و پاشون افتاده...... یه نقل دیگرم هست، چون در نیم سوخته بود، وقتی در رو به زور باز کردند، فاطمه بین در و دیوار قرار گرفته..... ____ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
امیر المومنین میفرمایید: اگر پرده دنیا کنار برود و قیام قیامت تمام انسان ها هم بر پا بشود بر منِ علی، بر یقین من افزوده نمیشه. تازه حضرت علامه در این غزل میفرمایند که این نتیجه یک بارقه قرآن هست __________________________ 🌿نجم الدین🔰🔰🔰 @samad10001 http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا