۱۷ رمضان سالروز معراج رسول اکرم ص
✍استاد مهدی سمندری:
معراج رسول الله اینگونه بود که: چو گویی رفت و آمد، رفت و آمد
یعنی تا شما این عبارت (رفت و آمد) را بگویید او رفت و آمد.
و در رابطه با معراج باید دانست که:
به همراهی خواجه انس و جان
توان بر شدن به اعلی المکان
یعنی به همراهی خواجه ای که سرور آدمیان و جنیان است می شود بالا رفت.
پیامبر (ص) می فرماید: إنّی اَبِیْتُ عِنْدَ رَبِّیْ یُطْعِمُنِیْ وَ یَسْقِیْنِیْ. شب را نزد پروردگار خویش گذراندم، و او مرا اطعام نمود و شراب [معرفت] نوشانید ( ازسخنان پیامبر اکرم در باره شب معراج)
___________________
✅شرح کتب علامه حسن زاده آملی ره
https://eitaa.com/joinchat/3273981962C171d4d16f3
۱۷ رمضان سالروز معراج رسول اکرم ص
✍علامه حسن زاده آملی ره:
در معراج خاتم ص و در احادیث معراج تدبر کن تا بدانی که انسان تا صعود برزخی و فوق آن تحصیل نکرده است، حقائق برای او مکشوف نمی گردد.
📔هزار و یک نکته
___________________
✅شرح کتب علامه حسن زاده آملی ره
https://eitaa.com/joinchat/3273981962C171d4d16f3
7.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #شب_قدر
⌛️زمان: ۰۲:۱۳دقیقه
👤علامه حسن زاده آملی ره
___
✅شرح کتب علامه حسن زاده آملی ره
https://eitaa.com/joinchat/3273981962C171d4d16f3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍علامه حسن زاده آملی ره:
🔸شما عزیزان، جوانان اجتماع ما، مهمترین کاری که، مهم ترین حرفی که از زبان قرآن دارم به شما عرض می کنم این است که سعی کنید که انسان قرآنی باشید،
🔸 انسان قرآنی بوده باشید که (لا یمسّه الا المطهّرون).
🔸این صنع الهی را پاک داشته باشید
🔸 صنع وجود خود را پاک داشته باشید
🔸 او پاک آفریده، شما این پاک را آلوده نکنید
🔸 این صنع الهی را برای ابد پاک داشته باشید، انسان قرآنی بشوید که (لا یمسّه الا المطهرون)
🔸 بدانید که اندیشه تان، فکرتان، تمام افعالتان، احوالتان، همه را دارید مسّ می کنید و دارید شب و روز خودتان را می سازید، ببینید چگونه خودتان را می سازید...
__________________
✅شرح کتب علامه حسن زاده آملی ره
https://eitaa.com/joinchat/3273981962C171d4d16f3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍علامه حسن زاده آملی ره:
🔸اعمال شما اینجا، ملکاتی میشود که آن ملکات، بذر صُوَر ساز [عالم ملکوت] است.
🔸بدانید عزیزان من که هرکسی میهمان سفره خویشتن است.
__________________
✅شرح کتب علامه حسن زاده آملی ره
https://eitaa.com/joinchat/3273981962C171d4d16f3
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅يقين چگونه است؟
📹 #شب_قدر
⌛️زمان: ۰۳:۲۳دقیقه
👤علامه حسن زاده آملی ره
___
✅شرح کتب علامه حسن زاده آملی ره
https://eitaa.com/joinchat/3273981962C171d4d16f3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅سید بحرالعلوم در شب قدر از خدا چه خواست؟
📹 #شب_قدر
⌛️زمان: ۰۲:۳۵دقیقه
👤علامه حسن زاده آملی ره
___
✅شرح کتب علامه حسن زاده آملی ره
https://eitaa.com/joinchat/3273981962C171d4d16f3
إلهی نامه حکایتی از القاءات سبّوحی است که از تحوّلات روحی و تفکّرات عقلی و هیجان قلبی و هیمان شهودی به صورت طایفهای از کلمات قصار به منصّۀ تحبیر و ترصیف ظهور یافته است که مورد توجّه نفوس مستعده شایق به کمال واقع گردیده است.
خداوند سبحان همگان را از مَأدبۀ رحمت رحیمیّهاش «قرآن کریم» توفیق استفادت عطا فرماید؛ یا أیّها الذین آمنوا إسْتَجیبُوا لله و لِلرَّسول إذا دَعاکُم لِما یُحْییکُم.
جمعه۲۲ ع ا سنه ۱۴۱۹ ه ق ۲۶/۴/۱۳۷۷ ه ش. حسن حسن زاده آملی
متن الهی نامه
الهی، همه از گناه توبه می کنند، و حسن را از خودش توبه ده!
الهی، گویند که بُعد، سوز و گداز اوَرَد، حسن را به قرب سوز و گداز ده!
الهی، خودت گفته ای (ولا تَیاسُوا مِن رَوحِ الله- یوسف/۸۷)، نا امید چون باشم؟
الهی، انگشتری سلیمانی ام دادی، انگشت سلیمانی ام ده!
الهی، سرمایۀ کسبم دادی، توفیق کسبم ده!
الهی، اگر ستّارالعیوب نبودی، ما از رسوایی چه می کردیم؟
الهی، من «الله الله» گویم، اگر چه «لا اله الا الله» گویم.
الهی، مست تو را حدّ نیست، ولی دیوانه ات سنگ بسیار خورد. حسن مست و دیوانۀ تواست.
الهی، ذوق مناجات کجا و شوق کرامات کجا.
الهی، اثر و صُنع توام، چگونه به خود نبال.
الهی، دو، وجود ندارد و یکی را قُرب و بُعد نَبُوَد.
الهی، هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم، بر نادانی ام بیفزا!
الهی، دل دادۀ معنا را از لفظ چه خبر و شیفتۀ مسمّا را از اسم چه اثر.
الهی، کلمات و کلامت که این قدر دل نشین اند، خودت چونی؟
الهی، اگر از من پرسند کیستی، چه گویم؟
الهی، هر چه بیشتر فکر می کنم دورتر می شوم.
الهی، گروهی کوکو گویند و حسن هو هو.
الهی، از گفتن «یا» شرم دارم.
الهی، داغ دل را نه زبان تواند تقریر کند و نه قلم یارد به تحریر رساند؛ الحمدلله که دلدار به ناگفته و نانوشته اگاه است.
الهی، محبت والد به ولد بیش از محبت ولد به والد است، که ان اثر است نه این؛ با این که اعداد است و علیت و معلولیت نیست، پس محبت تو به ما که علّت مطلق مایی تا چه اندازه است؛ (یحِبُّهُم- مائده/۵۴) کجا و (یحِبُّونَهُم- بقره/۱۶۵) کجا؟!
الهی، از کودکان چیزها اموختم، لاجرم کودکی پیش گرفتم.
الهی، چون است که چشیده ها خاموشند و نچشیده ها در خروش؟
الهی، از شیطانِ جنّ بریدن دشوار نیست، با شیطانِ انس چه باید کرد؟
الهی، خوشدلم که از درد می نالم، که هر دردی را درمان نهاده ای.
الهی، در خلقت شیطان که ان همه فواید و مصالح است، در خلقت ملَک چه ها باشد؟
الهی، دیده را به تماشای جمال خیره کرده ای، دل را به دیدار ذوالجمال خیره گردان!
الهی، خنک ان کس که وقف تو شد!
الهی، شکرت که دولت صبرم دادی تا به مُلْکَت فقرم رساندی.
الهی، شکرت که از تقلید رَسْتَم و به تحقیق پیوستم.
الهی، تو پاک افریده ای، ما الوده کرده ایم.
الهی، پیشانی بر خاک نهادن اسان است، دل از خاک برداشتن دشوار است.
الهی، ظاهر ما اگر عنوان باطن ما نباشد، در «یوَمَ تُبْلَی السَّرائر» چه کنیم؟
الهی، شکرت که کورِ بینا و کرِ شنوا و گنگِ گویایم.
الهی، درویشانِ بی سر و پایت در کنج خلوت، بی رنجِ پا سیرِ افاقِ عوالم کنند، که دولتمندان را گامی میسّر نیست.
الهی، اگر گُلم یا خارم از انِ بوستان یارم.
الهی، انسان ضعیف کجا و حمل قولِ ثقیل کجا.
الهی، چگونه دعوی بندگی کنم که پرندگان از من می رمند و دَدان رامم نیستند.
الهی، گرگ و پلنگ را رام توان کرد، با نَفْسِ سرکش چه باید کرد؟
الهی، چگونه ما را مراقبت نباشد، که تو رقیبی؛ و چگونه ما را محابست نبوَد که تو حسیبی.
الهی، حلقۀ گوش من، ان دُرّ ثمینِ «انا بدّک اللازم یا موسی».
الهی، علف هرزه را وجین توان کرد، ولی از تخم جرجیر خس نروید.
الهی، حقّ محمد و ال محمد بر ما عظیم است؛ «اللهم صلّ علی محمّدٍ وَ ال محمّد!»
الهی، نهرْ بحر نگردد، ولی تواند با وی پیوندد و جدولی از او گردد.
الهی، چون در تو می نگرم، رعشه بر من مستولی می شود؛ پشه با باد صرصر چه کند؟
الهی، دیده از دیدارِ جمال لذّت می برد و دل از لقای ذوالجمال.
الهی، انسان را قِسطاس مستقیم افریده ای، افسوس که ما در میزان طغیان کرده ایم.
الهی، نعمت ارشادم عطا فرموده ای، توفیق شکر ان را هم مرحمت بفرما!
الهی، عروج به ملکوت بدون خروج از ناسوت چگونه میسّر گردد؛ «یا مَن بِیدِهِ مَلَکوتُ کُلِّشیءٍ خُذْ بِیدی.»
الهی، به سوی تو امدم، به حقّ خودت مرا به من برمگردان!
الهی، اگر بخواهم شرمسارم، و اگر نخواهم گرفتار.
الهی، ظاهر که این قدر زیباست، باطن چگونه است؟
الهی، اخرِ خودت را در حق ما اوّل بفرما، که اخرین شکایت را ارحم الراحمین فرماید.
الهی، فرزانه تر از دیوانۀ تو کیست؟
الهی، دولت فقرم را مزید گردان!
الهی، شکرت که فهمیدم که نفهمیدم.
الهی، گریه زبان کودک بی زبان است، انچه خواهد از گریه تحصیل می کند. از کودکی راهِ کسب را به ما یاد داده ای، قابل کاهل را از کامل مکمّل چه حاصل؟
الهی، یک شوریده، جهانی را می شوراند؛ این شوخ دیده را شوریده تر کن!
الهی، نبودم و خلعت وجودم بخشیده ای؛ خفته بودم و نعمت بیداری ام عطا کرده ای؛ تشنه بودم و ابِ حیاتم چشانده ای؛ متفرق بودم و کسوت جمعم پوشانده ای؛ توفیق دوام در صلاتم هم مرحمت بفرما که (الّذین هُم علی صلوتِهِم دائمون- معارج/۲۳)، کامروا هستند.
الهی، مصلی کجا و مناجی کجا؛ تالی فرقان کجا و اهل قران کجا؛ خنک ان که مصلی مناجی و تالی فرقان و اهل قران است!
الهی، عارف را با عرفان چه کار، عاشقْ معشوق بیند نه این و ان.
الهی، توانگران را به دیدن خانه خوانده ای، و درویشان را به دیدار خداوند خانه؛ انان سنگ و گل دارند، و اینان جان و دل؛ انان سرگرم در صورتند و اینان محو در معنا؛ خوشا ان توانگری که درویش است!
الهی، قیس عامری را لیلی، مجنون کرد، و حسن املی را لیلی افرین؛ این افریننده دید، و ان افریننده را در افریده، بر دیوانگان افرین!
الهی، اگر عنایت تو دست ما را نگیرد، از چهل ها چلّۀ ما هم کاری بر نیاید.
الهی، خوشا انان که همواره بر بساط قرب تو ارمیده اند!
الهی، شکرت که این تهیدست پابست تو شد.
الهی، خوشا انان که در جوانی شکسته شدند، که پیری خودْ شکستگی است!
الهی، عقل و عشق، سنگ و شیشه اند؛ عاشقان از عاقلان نالند نه از جاهلان.
الهی، اگر کودکان سرگرم بازی اند، مگر کلانسالان در چه کارند؟!
الهی، شکرت که پیر ناشده استغفار کردم، که استغفارِ پیر، استهزاء را ماند.
الهی، ان که تو را دوست دارد، چگونه با خَلقت مهربان نیست.
الهی، کی شریک دارد تا تو را شریک باشد.
الهی، من واحدِ بی شریکم، چگونه تو را شریک باشد.
الهی، خوشا ان دم که در تو گُمم!
الهی، از من و تو گفتن شرم دارم؛ «انتَ انتَ».
الهی، نه خاموش می توان بود و نه گویا؛ در خاموشی چه کنیم، در گفتن چه گوییم؟
الهی، تن به سوی کعبه داشتن چه سودی دهد، ان که را دل به سوی خداوند کعبه ندارد؟
الهی، عبادت ما قُرب نیاورده بُعد اورده است،که (وَیلٌ للمُصَلّین* الّذینَ هُم عَن صلاتِهِِِِم ساهُون!- ماعون/۵-۴)
الهی، کامم را به حلاوت تلاوت کلامت شیرین بدار!
الهی، فتح قلب به ضمّ عین است، نصب عینم مرفوع، «غُضّوا ابصارَکُم تَرَی العَجائب!»
الهی، قول و فعل، قائل و فاعلند در لباس دیگر، که (کُلٌّ یعْمَلُ عَلی شاکِلَتِه- اسراء/۸۴) در کتاب تدوین و تکوین جز مصنف ان کیست.
الهی، از خواندن نماز شرم دارم و از نخواندن ان بیشتر.
الهی، این افریده که بدین پایه مهربان است، افرینندۀ وی در چه پایه است؟
الهی، خفتگان را نعمت بیداری ده، و بیداران را توفیق شب زنده داری و گریه و زاری!
الهی، جز این نمی شد، با که دراویزم.
الهی، تو خود گواهی که این سخنان از بی تابی است؛ بر ما متاب!
الهی، چه رسوایی ای از این بیشتر که گدا از گدایان گدایی کند.
الهی، جنّ گفتند: (سَمِعْنا قُرانا عَجَبا* یهدی الی الرُّشدِ فَامَنّا بِهِ- جن/۱-۲)، وای بر انسی که از جن کمتر است!
الهی، وای بر من اگر دلی از من برنجد!
الهی، ای کاش الفاظی جز اسمای عُلیا و صفات حُسنایت نبود، که از الوان الفاظ چه رنگها گرفته ایم.
الهی، من کیستم و اطوار خلقتم چیست؟
الهی، همه از مردن می ترسند، و حسن از زیستن، که این کاشتن است و ان دِرَویدن (کُلَّما رُزِقُوا مِن ثَمَرهٍ ِرزْقا قالوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْل و اتُو بِهِ مُتَشابِها- بقره/۲۵) الدنیا مزرعه الاخره، (جَزاءً وِفْقا-نبا/۲۶)
الهی، توفیق امتثال ان رؤیای شیرینِ «یا حسن خُذِ الکتابَ بقُوَّهٍ» مرحمت بفرما!
الهی، غذا به کردار و گفتار رنگ و بو می دهد؛ وای بر انکه دهنش مزبله است!
الهی، عبادت بی معرفت خرواری بی خردلی، (فَلا نُقیمُ لَهُمْ یومَ القیامَهِ وَزْنا- کهف/۱۰۵)، خرّم انکه (ثَقُلَتْ مَوارینُهُ- اعراف/۸- مؤمنون/۱۰۲- قارعه/۶)
الهی، میوه در طول هستۀ خود است و جزا در طول عمل، بلکه نفس عمل، (یومَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِن خَیرٍ مُحْضَرا وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ- ال عمران/۳۰) «روضهٌ مِن ریاضِ الجنه» است.
الهی، در بسته نیست، ما دست و پا بسته ایم.
الهی، در جواب خطاب (یا ایها الّذینَ امنوا)، لبیک بگویم مایۀ شرمندگی است، نگویم دور از وظیفۀ بندگی.
الهی، امروز هم چون (الیوم نَخْتِمَ عَلی افْواهِهِم- یس/۶۵) که (لا یسْئَلُ عَمّا یفْعَلُ وَ هُمْ یسْئَلُونَ- انبیاء/۲۳)
الهی، دل خوشم که الهی گویم.
الهی، دل به جمال مطلق داده ایم، هر چه بادا باد.
الهی، کیست که موفّق به زیارت جمال دل ارایت شد و شیدایت نشد.
الهی، کی الله گفت و لبیک نشنید.
الهی، حرف هایم اگر مشوّش است، از دیوانه پراکنده خوش است.
الهی، گل، دماغ را معطر می کند و گندنا، دهن را ابخر، با این که کاشتۀ دیگرانند و خارج از ذات ما. پس انچه در خود کاشته ایم با ما چه خواهد کرد.
الهی، عمری کوکو می گفتم و حالا هوهو می گویم.
الهی، پیش از تشنگی، اب از چشمه سار می جوشد و تشنۀ تشنه است، و پیش از گرسنگی، گندم از کشتزار می روید و گرسنۀ گرسنه است؛ عشق است که در همه ساری است بلکه یکسره جز عشق نیست.
الهی، خوابهای ما را تبدیل به بیداری بفرما!
الهی، ان که سَحَر ندارد، از خود خبر ندارد.
الهی، ذلّت و لذّت، قریب هم بلکه قرین همند، که (انَّ مَعَ العُسْرِ یسرا- شرح/۶) راهرو در رنجِ تن گنجْ توان یابد و در این بار گران، بار گران.
الهی، ان که عالم است عامل است؛ این خفته صنعتگر است نه دانشور.
الهی، ان که سرمایه دارد و از ان بهره نمی برد، از گدا گرفتارتر و بیچاره تر است.
الهی، شکرت که در لباس دوستانت هستم، مرا در عِدادِ دوستانت بدار!
الهی، در صورت انبیایم داشتی، در سیرت انانم هم بدار!
الهی، عاشق را ترک ماسوای معشوق،عین فرض است، که یک دل و دو معشوق کذب محض است.
الهی، در (ایاکَ نَسْتَعین) صادقم و در (ایاکَ نعبُدُ) کاذب نیستم.
الهی، کریمۀ (اللهُ یتَوَفَّی الانْفُس حینَ مَوتِها و الَّّتی لَم تَمُتْ فی منامِها- زمر/۴۲)، خواب را شیرین می کند و مرگ را شیرینتر.
الهی، شب پره را در شب پرواز باشد، و حسن را نباشد!
الهی، هر چه پیش امد خوش امد، که مهمان سفرۀ توایم.
الهی، تن خوش است که برای یکتا دوتا بود، و جان خوش است که از دوتا یکتا بود.
الهی، اگر خداخدا نکنیم چه کنیم، و اگر ترک ماسِوا نکنیم چه کنیم؟
الهی، در شگفتم از کسی که غصّۀ خودش را نمی خورد و غصۀ روزی اش را می خورد.
الهی، فرزانگان گنگ شدند، دیوانگان چه بگویند؟
الهی، اسمی جز بی اسمی برایم مباد!
الهی، چرا بگریم که تو را دارم، و چرا نگریم که منم.
الهی، در این جهان پر هیاهو چرا من هوهو نکنم.
الهی، بر سر نوح نجی چه اوردند که تا (رَبِّ لا تَذَر- نوح/۲۶) گفت؟! (سلامٌ علی نوحٍ فِی العالَمین- صافات/۷۹)
الهی، کودکان کتابی، به وعدۀ گردو به کمال رسند، و بزرگان کودک ماب به وعدۀ مینو.
الهی، خوشا به حال عالین، که جز تو ندیدند و ندانند.
الهی، حرم بر نامحرم حرام است، محرم چرا محروم باشد.
الهی، به امروز و فردا، نه کار امروز رسیده شد نه فردا؛ چه کنیم با (کُلُّهُم اتیهِ یوم القیمهِ فردا- مریم/۵۹)
الهی، بَدان بر ما حق بسیار دارند تا چه رسد به خوبان.
الهی، جهان زندان رندان است، و جهانبان بهشت انان؛ ما را با رندان بدار!
الهی، قاسم که تویی، کسی محروم و مغبون نیست.
الهی، با دَدان بتوان به سر بردن، با دونان چه باید کرد؟
الهی، چه عذابی از حجاب سخت تر است؛ به حقّ خودت از جهنم حجابم وارهان!
الهی، توبه از گناه اسان است، توفیق ده که از عبادتمان توبه کنیم!
الهی، حسن املی، مالامال امال بود، در راه یک امل همه را پایمال کرد. «یا منتهی امل الاملین»، دیگر خود دانی.
الهی، شکرت که می گویم شکرت.
الهی، اگر اخرم مثل اوّلم نباشد، بدا به اوّل و اخرم.
الهی، خلقی در ناسوت موغّلند و جمعی به مثال متلذذند وقلیلی در ملکوت مبهوت؛ «سُبحانَک ما اعظم خلقک و امرک؟!»
الهی، از نام بردن انبیاء و ملائکه شرم دارم که با کدام زبان، با نام تو چه کنم که فرموده ای: «عَظَّمَ اسْمائی» و با تلاوت کتاب تو چه که (لا یمَسُّهُ الا المُطَهَّرونَ- واقعه/۷۹)
الهی، «لَولا الشّیطان لَبَطَلَ التَّکلیف، سُبحانَک ما احسنُ صُنْعُک.»
الهی، شکرت که پریشانی به مقام یقین رسیده است.
الهی، شکرت که از تنهایی و خلوت لذّت می برم؛ چه، تنها از خلوت وحشت دارد.
الهی، به کبریائیت سوگند که از ثیاب فقر فخر دارم و از فاخر شرم، که در ان همرنگ بینوای دلشکسته ام و در این، بیم دل شکستن است؛ چه کنم که در این اوان بی اساس «لَولا الّباس لاالْتَبَسَ الامر علی اکثر الناس.»
الهی، لذت گرسنگی را در کامم برکت ده!
الهی، حشر با عالَم خیال که این قدر لذیذ است، حشر با عالَم عقل چه خواهد بود.
الهی، امدم ردّم مکن، اتشینم کرده ای سردم مکن!
الهی، اگر تا قیامت برای یک صغیره استغفار کنم، از شرمندگی تقصیر بندگی به در نخواهم شد.
الهی، سخن در عفو و رحمتت نیست، گیرم که تو ببخشاییام، من از شرمندگی چهکنم؛ تو خود گواهی که از استغفار شرم دارم.
الهی، استغفار خواستن غفران توست، با خاطرۀ گناه چه کنیم؟
الهی، چه باید کرد که گناه فراموش شود، وگرنه با یاد گناه اگر برانی، شرمنده، و اگر نوازی شرمنده ترم.
الهی، دیگر از بهشت لذت نتوانم برد، چه، عفو احسان در ازای جرم و عصیان، انفعال بیشتر اورد، مگر جنّت لقا نصیب شود که در حضور تام، جز تو فراموش شود.
الهی، ماهِ مبارک ۱۳۹۰ هـ . ق. را حرام کردم، که نه قدرِ روزه را دانستم و نه قدرِ قدر را؛ نه قران خواندم و نه سحر داشتم و نه سهر. در لیلهُ الجوائز جز شرمساری چه می برم. خوشا به
حال صائم که «لَهُ فَرحَتان حین یفطِر و حینَ یلقی رَبَّه»، بدا به حالم که «لی حُزنَتان». بارالها، اهم جهنم سوز است.
الهی، وای بر ان که در شب قدر فرشته بر او فرود نیامده با دیو همدم و همنشین گردد!
الهی، یقینم را زیاد گردان و اضطرابم را به اطمینان مبدّل کن و انی را که در اخر خواهی کنی در اول کن، که شفاعت اخرین از انِ ارحم الرّاحمین است.
الهی، دل خوش بودم که گاهی گریۀ سوزناک داشتم و دانه های اشک اتشین می ریختم، ولی این فیض هم از من بریده شد که بیم زوال بصر است و امور مهمی که در انها امتثال فرمان تو است در نظر. ولی بارالها، عاشق نگرید چه کند و بنده فرمان نبرد چه کند؟
الهی، مرا در سایۀ خاتم صلی الله علیه و اله داشتی، که تو را یابم و بندگانت را دریابم؛ شکر این موهبت چگونه گذارم. بارالها، ناپاک را به سویت بار نیست و با بندگانت کار نیست، دستم را بدار تا در راهم استوار باشم!
الهی، دهن الوده را با کتابت چه کار که (لا یمَسُّههُ الا المُطَهَّرون- واقعه/۷۹). وای بر ان مرشدی که دهنش پلید است؛ چه، ان نارشید خودْ شیطان مرید است؛ اگر در اشکار بایزید است در پنهان با یزید است.
الهی، حشر و صحبت با خیالات نوعی مالیخولیاست، که «الجُنونُ فُنونٌ» به حرمت عوالم عقول از انَم بِرَهان و به اینم برسان، که این حضور نور دهد و ان صحبت ظلمت.
الهی، چگونه شور و نوایم نباشد، که از انچه در کامم ریختی، اگر کوه دماوند از ان لب تر کند، پای کوبان سر از پا نشناسد و دست افشان از دست برود.

الهی، اگر علم رهزن شود، عاصم جز تو کیست.
الهی، اگر دانشمند رهزن شود از هر اهریمنی بدتر است،که دزد با چراغ است.
الهی، حاصل یک عمر درس و بحثم این شد که جهان را جهانبانی است و انسان را سر و سامانی.
الهی، ای اشنایم، تو خود دانی که بیگانه ام، بیگانه ترم کن. خوشا به حال مؤمن که غریب است!
الهی، در این شبِ دوشنبۀ سلْخ شهرالله المبارک ۱۳۹۰ هـ . ق . با کسب اجازه از حضور انور شما، نام کشور پهناور هستی را «عشق اباد» گذاشتم.
الهی، ستاره شناس شدم و خودشناس نشدم؛ از رموز زیج و ربع مجیت واسْطُرْلاب باخبرم و از اسرار جام جم خویش بیخبر.
الهی، بت سنگین شکستن نیک اسان است، و بُت نفْس شکستن سخت دشوار؛ خنک ان که از امّتِ خلیلِ بت شکن است، که هر دو را بشکست!
الهی، اگر سر مویی باورم شود که پیشه ام در پیشگاه تو پذیرفته است، چون سروی که از وزش باد به چپ و راست می چمد، چنان پای کوبی و دست افشانی کنم که سنگ و گل را از شورم بشورانم و کوه را از سازم برقصانم.
الهی، سرتاسرِ ذرّات عوالم وجود در جُنب و جوشند، چگونه حسن خاموش باشد.
الهی، ان که را عشق نیست ارزش چیست؟
الهی، خروس را سحر باشد و حسن را نباشد!
الهی، سر در راه سردار دادن اسان است و دل به دست دلدار دادن دشوار، که ان جهاد اصغر است و این اکبر.
الهی، حسن عبدالله، عبدالله خراب ابادی بود و حال عبدالجمال عشق ابادی شد.
الهی، حاصل فکرم بی فکری است؛ خنک ان که از فکر بگذشت!
الهی، خانه کجا و صاحب خانه کجا؟ طائفِ ان کجا و عارفِ این کجا؟ ان سفر جسمانی است و این روحانی، ان برای دولتمند است و این برای درویش، ان اهل و عیال را وداع کند و این ماسوا را، ان ترک مال کند و این ترک جان، سفرِ ان در ماهِ مخصوص است و این را همۀ ماه، و ان را یک بار است و این را همۀ عمر، ان سفر افاق کند و این سفرِ انفس، راهِ ان را پایان است و این را نهایت نبود، ان می رود که برگردد و این می رود که از او نام و نشانی نباشد، ان فرش پیماید و این عرش، ان مـُحرِم می شود و این مَحْرَم، ان لباس احرام می پوشد و این از خود عاری می شود، ان لبیک می گوید و این لبیک می شنود، ان تا به مسجدالحرام رسد و این از مسجد اقصی بگذرد، ان استلام حجر کند و این انشقاق قمر، ان را کوه صفاست و این را روح صفا، سعی ان چند مرّه بین صفا و مروه است و سعی این یک مرّه در کشور هستی، ان هروله می کند و این پرواز، ان مقام ابراهیم طلب کند و این مـُقام ابراهیم، ان اب زمزم نوشد و این اب حیات، ان عرفات بیند و این عَرَصات، ان را یک
روز وقوف است و این را همه روز، ان از عرفات به مشعر کوچ کند و این از دنیا به محشر،ان درک منا را ارزو کند و این ترک تمنـّا را، ان بهیمه قربانی کند و این خویشتن را، ان رَمی جَمَرات کند و این رجم همزات، ان حَلق راس کند و این ترک سر، ان را (لا فسوقَ و لا جِدالَ فی الحج) است و این را «فی العمر»، ان بهشت طلبد و این بهشت افرین، لاجَرَم ان حاجی شود و این ناجی، خنک ان حاجی که ناجی است!
الهی، وسعت جهان کیانی که این است، فُسحت عالم ربانی چون خواهد بود؟
الهی، از من اهی و از تو نگاهی.
الهی، به ۴۳ رسیده ام. چند سال ایام صباوت بود و بعد از ان تا اربعین، دوران نخوت جوانی و غرور تحصیل فنون جنون، اینک حاصل بیداری دوساله ام، اهِ گاه گاهی است. «یا لا اله الا انت»، جز اه در بساط ندارم، از من اهی و از تو نگاهی.
الهی، عمری اه در بساط نداشتم و اینک جز اه در بساط ندارم.
الهی، غبطۀ ملائکه ای می خورم که جز سجود ندانند. کاش حسن از ازل تا ابد در یک سجده بود!
الهی، تا کی عبدالهوی باشم، به عزّتت عبدالهو شدم.
الهی، از نخوردن رسوایم و از خوردن رسواتر.
الهی، سست تر از ان که مست تو نیست کیست.
الهی، عبدالله و محمد و علی و فاطمتین و حسین را به حسن ببخش، و حسن را به محمد و علی و فاطمه و حسنین!
الهی، همه این و ان را تماشا کنند و حسن خود را، که تماشایی تر از خود نیافت.
الهی، هر که شادی خواهد بخواهد، حسن را اندوه پیوسته و دلِ شکسته ده! که فرموده ای: «انا عِندَ مُنکَسِرَهِ قلوبهم».
الهی، دل بی حضور، چشم بی نور است، این، دنیا را نمی بیند و ان عقبا را.
الهی، فردِ تنها تویی که ماسوایت همه زوج ترکیبی اند و صمد فقط تویی، که جز تو پُری نیست و تو همه ای که صمدی.
الهی، حسین شیرخوارم اهنگ برخاستن می کند و از ناتوانی و بی تابی بر خود می لرزد تا دستش را بگیرم و بایستانمش که ارام گیرد، حسن هم حسین توست و جز تو دستی نیست. به شیرخوار حسین دست حسن را گیر!
الهی، حسینِ شیرخوارِ حسن را به حسن ببخش و حسن را به شیرخوار حسین!
الهی، ان که خواب را حبالۀ اصطیاد مبشّرات نکرده است، کفران نعمت گرانبهایی کرده است، که دری از پیغمبری است.
الهی، مراجعت از مهاجرت به سویت، تعرّب بعد از هجرت است، و تویی که نگهدار دلهایی.
الهی، تو خود گواهی که در عصرِ سَلخِ شهرالله مبارک ۱۳۹۰ هـ . ق. چنان حسرتی بر این بنده مستولی شد که گوشه های چشمم با ناودان بهاری برابری می کرد و اههای اتشینم جهنم سوز بود، که بیداران در این ماه رستگار شدند و این خفته زیانکار. این حسرت یک ماه بود، با حسرت یک عمر چه باید کرد. امشب که لیلۀ چهارشنبه بیست و سوم شوّال المکرّم ۱۳۹۰ هـ . ق. است، از دل و جان توبه کرده ام و صمیمانه به سوی تو رخت بسته ام، «یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله»، مسافر تائبت را بپذیر و توفیقش ده که بر عهدش استوار باشد و همواره محو دیدار باشد!

الهی، نور برهانم داده ای، نار وجدانم هم بده!
الهی، هشیار را با بستر و بالین چه کار و مست را با دین ائین چه کار.
الهی، ان که در نماز جواب سلام نمی شنود، هنوز نمازگزار نشده. ما را با نمازگزاران بدار!
الهی، خوشا ان که بر عهدش استوار است و همیشه محو دیدار است!
الهی، همه در راه خود استوارند، حسن را در راه خودش استوار بدار!
الهی، توفیق ترک عبادتم در عبادتم ده!
الهی، حاضر با غافل برابر نیست، حضور و غفلتم ده!
الهی، شکرت که به سرّ « مَن ماتَ و لَم یعرَفْ امامَ زمانِهِ ماتَ میته الجاهلیه» رسیدم و امام شناس شدم و فهمیدم که امام، اصل او قائم و نسل او دائم است.
الهی، ان کس تاج عزّت بر سر دارد که حلقۀ ارادتت را در گوش دارد و طوق عبودیتت را در گردن.
الهی، همه دَدان را در کوه و جنگل می بینند و حسن در شهر و ده.
الهی، در خوابِ سنگین بودم و دیر بیدار شدم، باز شکرت که بیدار شدم. خنک ان که مشمول (اتیناهُ الحُکمَ صبیا- مریم/۱۲)، و (اتیناهُ رحمه مِن عِندنا و عَلَّمناهُ مِن لَدُنّا عِلما- کهف/۶۵) است!
الهی، حسن هیولای اولای هیچ ندار است، فقط قابل دیدن صورت یار است.
الهی، شکرت که فقیر و حقیرم نه امیر و وزیر.
الهی، چگونه حاضر نباشم که معلومِ تو بلکه علمِ توام. (وَسِعَ رَبّی کُلُّ شیءٍ عِلْما- انعام/۸۰)
الهی، چگونه از عهدۀ شکر برایم که این بی نام و نشان ار سر و سامان داده ای.
الهی، تا کنون دیواۀ فرزانه نما بودم و اینک فرزانۀ دیوانه نما شدم.
الهی، فرزندان حسن هرگاه از کار خسته شدنداز شنیدن یک بارک الله پدر چنان نیرو می گیرند که گویا خستگی ندیدند، اگر پدرشان یک بارک الله از تو شنود، چه خواهد شد.