🌧باران #رزق در #صبح #جمعه
هر کس دعا ی ذیل را #صبح #جمعه بخواند تاثیر آنرا در #گشایش و #وسعت #رزق و #روزی خواهد دید (باران رزق) و در این دعا #تاثیرات_عظیمه است. هر کس که پس از هر نماز بر آن مدامت داشته باشد خداوند او را #رزق و #روزی #بی_حساب عطا میکند و او را بر #دشمنانش #برتری میدهد و #دینش را #ادا مینماید و او را از هر #خوف و #ترسی #محفوظ میدارد و به او #مقام #والا میبخشد و #حاجتش را #روا میسازد. در این دعا حقیقتا #سری #عجیب است.
و آن دعا این است:
( بسم الله الرحمن الرحیم یا الله یا الله یا واحِد یا مَوْجـود یا جواد یا صمد یا باسِط یا کریم یا وَهّاب یا ذَاّ الطّول وَ الْإحسان یا جَمیل یا تَوّاب یا غَنی یا مُغْنی یا فَتّاح یا رَزّاق یا عَلیم یا حَیّ یا قَیّوم یا رحمٰن یا بدیعُّ السَّـماواتِ وَ الأرض یا ذَا الجلالِ والإکرام یا حَنّان یا مَنّان یا رَؤوف یا دَیّان اَنْفَحَنی مِنْکَ بِنَفْحَةِ خَیْرٍ تُغْنینی بِها عَمَّنْ سِواکَ إِنَّکَ عَلىٰ کُلِّ شَئٍ قَدیر و بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمیـن أنْ تَسْتَفْتَحوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْح إنا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً إفْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَومِنا بِالْحَـقِّ وَ أنْتَ خَیْرُ الْفاتِحین إنْ یَنْصُرُکُمُ اللهُ فَلا غالِبَ لَکُم نصرُ مَنَ الله وَ فَتحٌ قَریب وَ بَشِّرِ الْمُؤمنین وَ ما النَّصْرُ إلّا مِنْ عِنْدِ اللهِ الْعَزیزِ الْحَکیم اللّهُمَّ یا غَنیّ یا حَمید یا مُبْدِئُ یا مُعید یا فَعّالُ لِما یُرید یا رَحیم یا وَدود یا ذَا الْعَرْشِ الْمَجید إکْفِنی بِحَلالِکَ عَـنْ حَرامِکَ وَ أغْنینی عَمَّنْ سِواکَ وَ احْفَظْنی بَما حَفَظْتَ بِهِ الرّوحُ فِی الْجَسَدِ وَانْصُرْنی بِما نَصَرْتَ بِهِ الرُّسُلِ وَ لا تُشْمِتْ بی أحَد إنَّکَ عَلىٰ کُلِّ شَئٍ فَدیر و یا نِعْمَ النَّصیر وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلَا بِاللهِ ألْعَلّیِ الْعَظیم وَ صَلَّى اللهُ عَلىٰ سَیِّدِنا مُحمدٍ و عَلــىٰ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلیماً کَثیراً عَدَدَ خَلْقِهِ وَ رِضاءَ نَفْسِهِ وَ زِنَةَ عَرْشِهِ وَ مِدادَ کَلِماتِهِ.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگینامه شهید سید احمد پلارک
فرزند سید عباس، متولد 1344 تهران و اصالتاً تبریزی. در سال 66 عملیات کربلای 8 در شلمچه به شهادت رسید.
در شش سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار مسئولیت خانواده نیز بر عهده او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد.
او در خیابان ایران میدان شهدا و در محلهای مذهبی زندگی میکرد. مسجد حاج آقا ضیاء آبادی "علی بن موسی الرضا علیه السلام" مأمن همیشگیاش بود. وی دائماً به منطقه میرفت. او فرمانده آر پیچیزنهای گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود.
در یکی از پایگاه های زمان جنگ، به عنوان یک سرباز معمولی کار میکرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های پایگاه بود و همیشه بوی بدی بدنش را فرا می گرفت. در یک حمله هوایی در حال نظافت بود که موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود.
بعد از بمب باران، هنگامی که امداد گران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند، متوجه میشوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار می آید. وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود. هنگامی که پیکر آن شهید را در بهشت زهرا تهران، در قطعه 26 به خاک میسپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس میشود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک میباشد بهطوری که اگر سنگ قبر شهید پلارک را خشک کنید، از آن طرف سنگ از گلاب مرطوب می شود ..)
شهید آوینی:
عاشقان عاشق بلایند . در حیات در احتجاب صدف عشق است و آن را جز در اقیانوس بلا نمی توان یافت، در ژرفای اقیانوس بلا عاشقان غواصان این بحرند و اگر مجنون نباشد چگونه به دریا زنند؟
یاد کنیم شهید عزیزمان، شهید آرمان علی وردی را با صلوات بر محمد و آل محمد 🌹
➕به ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/gaamdovomi
شادی سید روحالله عجمیان شهید امنیت که توسط حامیان #مهسا_کومله به شهادت رسید صلواتی هدیه کنید
➕به ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/gaamdovomi
1⃣آسمان اول :
رسول خدا می فرماید : در آنجا فرشته ای را که نام وی اسماعیل بود و
حضرت آدم ابو البشر را دیدم، آن گاه فرشتگان دسته دسته به استقبال
آمده و با روى خندان بر آن حضرت سلام کرده و تهنیت و تبریک گفتند
2⃣آسمان دوم :
پیغمبر خدامی فرماید : فرشته ای را دیدم هیبتی عجیب داشت نیمی از
برف ونیمی از آتش که هیچ به هم در نمی شد.
و در آنجا دو مرد را شبیه به یکدیگر دیدم و از جبرئیل پرسیدم: اینان
کیاناند؟گفت: هر دو پسر خاله یکدیگر یحیى و عیسى(ع)هستند
عجائب آسمان دوم :
می فرماید در آنجا ملکی را دیدم پنج هزار دست دارد و در هر دستی 12
انگشت . جبرئیل گفت : این فرشته محاسب قطرات باران است گفتم آیا
حسابی است که تو عاجز از آن باشی گفت بلی هر گاه امت تو پس از
فریضه صلوات بر تو و آل تو فرستند من از حساب ثواب آن عاجزم . هم چنین
محملی از نور دیدن که چهل نوع نور از آن بود که نور و رنگهای عالم از آن
است و ملائکه با دیدن آن نور ها سجده می کردند
3⃣آسمان سوم :
پیغمبر خدامی فرماید : در آنجا مرد زیبایى را دیدم که زیبایى او نسبتبه
دیگران همچون ماه شب چهارده نسبتبه ستارگان بود و چون نامش را
پرسیدم جبرئیل گفت: این برادرت یوسف است
4⃣آسمان چهارم :
رسول خدا می فرماید : مردى را دیدم و چون از جبرئیل پرسیدم گفت: او
ادریس است
و بر طبق روایاتى که صدوق(ره)و دیگران نقل کردهاند از جمله جاهایى را که
آن حضرت در هنگام سیر بر بالاى زمین مشاهده فرمود سرزمین قم بود که
به صورت بقعهاى مىدرخشید و جون از جبرئیل نام آن نقطه را پرسید پاسخ
داد: اینجا سرزمین قم است که بندگان مؤمن و شیعیان اهل بیت تو در اینجا
گرد مىآیند و انتظار فرج دارند و سختیها و اندوهها بر آنها وارد خواهد شد.
5⃣آسمان پنجم :
در آنجا دوزخ را دیدند رسول خدا(ص)فرمود: فرشتهاى را در آنجا دیدم که
بزرگتر از او ندیده بودم و(بر خلاف دیگران)چهرهاى درهم و خشمناک داشت
و مانند دیگران تبریک گفت و خنده بر لب نداشت و چون نامش را از جبرئیل
پرسیدم گفت: این مالک، خازن دوزخ است و هرگز نخندیده است و پیوسته
خشمش بر دشمنان خدا و گنهکاران افزوده مىشود
مردى را به سن کهولت دیدم که دورش را گروهى از امتش گرفته بودند و
چون پرسیدم کیست؟جبرئیل گفت: هارون بن عمران است
در احادیث زیادى که از طریق شیعه و اهل سنت از ابن عباس و دیگران نقل
شده آمده است که رسول خدا(ص)صورت على بن ابیطالب را در آسمانها
مشاهده کرد و یا فرشتهاى را به صورت آن حضرت دید و چون از جبرئیل
پرسید در جواب گفت: چون فرشتگان آسمان اشتیاق دیدار على(ع)را
داشتند خداى تعالى این فرشته را به صورت آن حضرت خلق فرمود و هر
زمان که ما فرشتگان مشتاق دیدار على بن ابیطالب مىشویم به دیدن این
فرشته مىآییم.
6⃣آسمان ششم :
رسول خدا(ص)فرمود: بالا رفتیم و در آنجا مردى گندمگون و بلند قامت را
دیدم چون از جبرئیل پرسیدم: کیست؟گفت: برادرت موسى بن عمران است
7⃣سپس به آسمان هفتم رفتیم :
فرمود در آسمان هفتم هیچ نقطه خالی نیافتم پر بود از فرشتگانی که در
حال عبادت بودند در آنجا ابراهیم خلیل را دیدم و سپس دریاهایى از نور که
از درخشندگى چشم را خیره مىکرد و دریاهایى از ظلمت و تاریکى و
دریاهایى از برف و یخ لرزان دیدم و چون بیمناک شدم جبرئیل گفت: این
قسمتى ازمخلوقات خداست.
در آن جا ملک الموت را نیز مشاهده کرد که لوحى از نور در دست او بود .
از آنجا به بیت المعمور رفته و نماز خواندم
در حدیث دیگرى فرمود: از آنجا به«سدرة المنتهى»رسیدم و در آنجا جبرئیل
ایستاد و مرا تنها گذارده گفت: برو!گفتم: اى جبرئیل در چنین جایى مرا تنها
مىگذارى و از من مفارقت مىکنى؟گفت: اى محمد اینجا آخرین نقطهاى
است که صعود به آن را خداى عز و جل براى من مقرر فرموده و اگر از اینجا
بالاتر آیم پر و بالم مىسوزد، آن گاه با من وداع کرده و من پیش رفتم تا آن
گاه که در دریاى نور افتادم