#میثم
#خسته_نباشی
میثم خسته نباشی😭
🔹این متفاوت ترین تابستان میثم جون بود.
یک بار با میثم رفتم خونه ی عموش. باهم سری زدیم به عموش و تلاش کردیم که خدابیامرز کمی از دردش کم بشه. بیماری در تنش ریشه دوانده بود. بهش گفتم حاجی چطوری؟ و بعد اعمال یداوی کمی سرحال شد.
خواست که هر شب برم.گفتم فرصت نمی شود. میثمِ من، کار را یادگرفته و خودش میاد برات انجام میده حاجی.
میثم شد بچه ی چهارم حاج عبدالله. پروژه ی شب و روزش شد عمو عبدالله...
هرتابستون سرکار میرفت تا کمک خرج خانواده باشه.ولی امسال از جونش برای بچه های سبک زندگی و عموش مایه گذاشت و ترک کار و تفریح و...
میثم جان، عصری تو هیات برای میلاد کف زدیم و ثوابش تقدیم شد به عمو جون ولی ی بُغضی راه گلومو بسته بود.فکرم ازت دور نمیشد. با غمت، دلم غمگین بود.طاقت نیاوردم و نصفه اومدم بیرون از هیات.
دلم پیشش بود.دنبال موقعیت مناسب بودم که بهش زنگ بزنم. ی دفعه دیدم فرزندم میگه بابا میثمه پشت در خونه. تعجب کردم. و چه جالب دل به دل راه داره. بامرام دیشب لباس مشکی پوش اومد دم خونمون.جا خوردم.صورت پسرم پر اشک و چشمانش سرخ بود. ناخودآگاه میخواستم بپرم و بغلش کنم، تا راحت بشه. اشک بریزه. امان از کرونا...
دیدم باید مرد باشه.بهش روحیه دادم و روایت گفتم که گریه دردی دوا نمی کنه و باید دعا کنیم.
با اشک سرد و بی صدای میثم، جانم می سوخت و با دردش ، دردم می آمد.
میدونی چرا اومده بود در خونمون؟ وسایل طب و لیست حضور و غیاب رو آورده بود و اجازه گرفت که فردا نیاد و برای دفن عمو بره و وسایل رو آورد که کار بچه ها لنگ نمونه. من ازش نخواسته بودم.خودش تو اون حال به فکر ما بوده. از ته دل برای پسرم دعا کردم.خیلی بامرامی میثم.خیلی با مسئولیتی. رحمت به اون شیر پاکی که خوردی و درود به اون نون حلالی که بابات بهت داد.
این روزهای آخر با ی حسرتی از عمو صحبت می کرد که می ترسم تموم کنه. بهش گفتم هر چی خدا بخواد.اگه این هم اتفاق بیافته خیرش در اونه چون راحت میشه از این دنیا.
در این سختی دلم همراه میثم بود ولی جسمم واقعا درگیر بود و گنجایش بیش از این را نداشت.
چه زیبا و با حیا خبر فوت عمویش را داد.
با جمله ی انالله و انا الیه راجعون
میثم، یادته پسرِ بابا در اون اعتکاف قرارمون؟
خوب پسری کردی برای بابات و عموت و منِ معلم.
ان شاء الله و بی شک در روز قیامت مصداق زحمات این ایامت به قدر کوه احد و به وسعت با معرفت ترین های عالم خواهی دید.
خدا ازت راضی باشه، بهترین فرزندم.😔
و امروز همه ی مربیان و بر و بچه های حیات طیبه و مسجد امامخمينی (ره) ، همه ی دوستای باصفای هیاتی و مسجدی، همه ی رفقای دوستدارت در سبک زندگی با غمت محزون شدن و برات دعا می کنن و در غمت شریکند.
بنازم به همچین پسری و دعای خاص کنم براش:
اللهم الزقه توفیق الشهاده...
🍃 میثم جان، خیالت راحت، امشب با کل خانوادم و کلی از بچه های سبک زندگی، برای عمو جان، نماز شب اول قبر خوندیم.
ما باهاتیم، تنها نیستی رفیق. شریک غم هاتیم.
میثمم این بنده ی کوچک خدا و معلم گنه کارت و همه ی دوستان و شاگردانت را دعا کن.
میثم ...
خسته نباشی میثمم...😢
#مجموعهفرهنگیتربیتیمسجدامامخمینی_ره
#مجموعهمدارسقرآني_حياتطيبه
@ek0313
@mhatir
@fardaema1419
@yaadek