eitaa logo
🌷 ...ثامن... 🌷
954 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
14.8هزار ویدیو
172 فایل
☉ آگاهی حق شماست. با ما به روز باشید!. ☉ #اجتماعی #فرهنگی #سیاسی #اقتصادی 🖊آدرس ما در پیام‌رسان ایتا : @samen_esf1399
مشاهده در ایتا
دانلود
💥 آیٺ الله جـاودان مےفرمـودند: ↓ اگہ کسے یڪبارشهـیدشده 🍃اماکسے اگہ باهواےِ نفـس خودش بجنگه . 🍃🌹🍃🌹 @samen_esf1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼ 💯اگر بخواهی زندگی کنی ←باید منتظر باشی ←تا به سراغت بیاید ♨️ولی ... اگر شدی ←به سمت مرگ پرواز میکنی🕊 این خاصیت کسانی است که خواهند شد ! و جاودانه هایِ تاریخ اند🌷🌷 ♥️ 🌹🍃🌹🍃 📎 پنج شنبه های دلتنگی هدیه به روح پاک و معطر شهـدا صلوات🌷 @samen_esf1399
💥 ⭕️ : ‏ ✍توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود. سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛ اون شب رخت و خواب آزارم می داد و خوابم نمیبرد از فکر پیرمرد. رخت و خوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم. 🔺 اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم اما روحم شفا پیدا کرد... @samen_esf1399
🌴🌴🌴🌴🌴🌴 # ✨زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرد تا شاید بتواند این کار خود را جبران کند. ✨حکیم به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد. ✨فردای آن روز حکیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای من بیاور آن زن رفت ولی چهار تا پر بیشتر پیدا نکرد. مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت انداختن آن پرها ساده بود ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعه هایی که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است. مواظب باشیم آبی که ریختیم دیگر جمع نمی شود ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
🌹 قصه ی امروز 🌹 ♥️ جالبه😍 💟⇦•روزی شیـخی می گفت من هر وقت ڪه نماز می خواندم ، از خـداوند حاجتی میخواستـم . یک روز گفتـم : بگذار یک بار برای خود خدا نماز بـخوانم و حاجتی نخواهم . ✳️⇦•همان شب شیـخ در عالم خواب دید که به او گفتنـد : چرا دیـر آمدی ؟! گفتـم منظورتان چیـست ؟ ✴️⇦• گفتنـد : یعنی تو باید سی سال پیش به فڪر این کار می افتـادی ، حالا سر پیـری باید بـفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نـکنی ! ⚡️ ما هر وقت با خـدا کار داریم خدا را صـدا می زنیم . ✳️⇦• چه قـدر خـوب است که وقتی هم که کاری نـداریم ، بگوییـم : خُـــ♥️ـــدا 👈 در عبـادات خـود تفڪر کنیـم . ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
•• 💔💫•• ^من زندگی را دوست دارم ولی نه آن‌قدر که آلوده‌اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم..!^ . 🌱 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
استاد‌دانشمند:⇣ -شیرینی‌گناه‌روخوب‌چشیدیم ولی‌شیرینی‌لبخند‌مهدےرو نچشیدیم‌🥀 کارم‌بہ‌جایی‌نرسه‌امام‌زمان بگہ‌خستم‌کرد(: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♡         ♡ ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
🔻گویند صاحب دلى، پس از اقامه نماز جماعت، بر منبر رفت و خطاب به جماعت گفت: ای مردم هر کس از شما که مى ‏داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! کسى برنخواست ... گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد!!! باز کسى برنخواست. گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید ... ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀درسته گرفتاری و سرت شلوغه و حوصله نداری😵‍💫😮‍💨 ✅ولی اگه دنیا و آخرت رو میخواهی یه راه چاره داری...🗝️ 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید
رفقا خب ؟... 🙃🚶‍♂ اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه گفت: حاج آقا یک سؤال دارم که خیلی جوابش برام مهمه گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم گفت: ! گفتم: یعنی چی؟ گفت: دارم میمیرم گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟ گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد. گفتم: خدا کریمه، ان شاء الله که بهت سلامتی میده با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم خدا کریم نیست؟ فهمیدم آدم فهمیده ای ست گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟ گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم کارم شده بود در اتاق موندن و غصه خوردن. تا اینکه یک روز به خودم گفتم تا کی  باشم؟ خلاصه یک روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم. اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت. خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد. با خودم میگفتم بگذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن. آخه من  ام و اونا انگار نه. سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم.بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم. ماشین عروس که می دیدم از ته دل شاد میشدم و دعا می کردم. گدا که می دیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم. مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم. الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم. حالا سؤالم اینه که من به خاطر  خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن رو قبول میکنه؟ گفتم: بله، اونجور که یاد گرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه. آرام آرام آرام خداحافظی کرد و تشکر، داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟ گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!! یک چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟ گفت: بیمار نیستم!! گفتم: پس چی؟ گفت: فهمیدم ، رفتم دکتر گفتم: می تونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه! گفتم: خارج چی؟و باز گفتند : نه! خلاصه حاجی ما رفتنی هستیم کی اش فرقی داره مگه؟ باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد. 🌸🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@samen_esf1399 ══•ஜ۩🥀۩ஜ•══