eitaa logo
#ثامن_معراج‌(۸)
195 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.9هزار ویدیو
84 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
10.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😔✌ من تـو را به هر زبانی که ترجمه کردم " " شدی .. |سردارقلبم💛| 🕊 @samen_meraj
روی زمین گام بـــر میداشت اما ... مسیری که میرفت از آسمان میگذشت... دلمان تنگت است...چگونه بگوییم... @samen_meraj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
24.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍اجرای سرود زیبا و انقلابی در برنامه عصـر جدید @secret_file 🔹آبادی این خونه به دست خودمونه...✌️ @samen_meraj
⚜ ذکر صالحین ⚜ ⏰نشکن من نمی گویم ✨یکی از علمای ربانی نقل می کرد: در ایام طلبگی دوستی داشتم که ساعتی داشت و بسیار آن را دوست میداشت، همواره به یاد آن بود که نشکند و گم نشود یاآسیبی به آن نرسد، روزی بیمار شد و در اثر آن بیماری آنچنان حالش بد شد که به حالت احتضار و جان دادن پیدا کرد،در این میان یکی از علمای قم در آنجا حاضر بود و او را تلقین میداد و میگفت بگو لااله الا الله، او در جواب میگفت "نشکن نمیگویم" ما تعجب کردیم که چرا او به جای ذکر خدا میگوید نشکن نمیگویم، همچنان این معما برای ما باقی ماند تا آن دوست بیمار اندکی بهبود یافت و من از او پرسیدم: این چه حالتی بود پیدا کرده بودی، ما میگفتیم بگو لااله الا الله و تو در جواب میگفتی نشکن نمیگویم. وی گفت اول آن ساعت را بیارید تا بشکنم، آن را آوردند و شکست، سپس گفت من دلبستگی خاصی به آن ساعت،هنگام احتضار شما میگفتید بگو لااله الا الله، شخصی(شیطان) را دیدم که آن ساعت را در یک دست گرفته بود و میگفت اگر بگویی لا اله الا الله آن را میشکنم، من بخاطر علاقه ام به آن ساعت میگفتم نشکن "لااله الا الله" نمیگویم. 📚هزار و یک داستان: نویسنده محمد محمدی اشتهاردی @samen_meraj
☑️پوستر منتشر شده در سایت khamenei.ir به مناسبت روز جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 @samen_meraj
لحظہ ها را متوسل بہ دعاییم بیا سالیانے است ڪہ دل تنگ شماییم بیا آسمان خواهش یڪ جرعہ نگاهت دارد نہ ڪہ ما فاطمہ(س)هم چشم بہ راهت دارد ✋سلام حاضرترین غایب زمین☀️ 🌹@samen_meraj
🌷🌷🌷🌷🌷 نماز توبه در روز اخر ماه مبارک شعبان نمازی بافضیلت از رسول خدا صلی الله علیه وآله هر کس آن را بجا آورد توبه اش مقبول وگناهش امرزیده شود ودشمنانش ازاو درروز قیامت راضی شودوباایمان بمیرد ودینش گرفته نشودوقبرش گشاده ونورانی گرددووالدینش از او راضی گردند ومغفرت شامل حال والدین او وفرزندانش گردد وتوسعه رزق پیدا کند وملک الموت بااو در وقت مردن مدارا کندوبه اسانی جان او بیرون شود.🥀🥀 کیفیت نماز توبه همانندنماز یکشنبه ماه ذی القعده میباشد ابتداغسل کندووضوبگیرد وچهاررکعت نماز گذارد در هر رکعت یک مرتبه حمد سه مرتبه قل هوالله یک مرتبه سوره ناس یک مرتبه سوره فلق بعد از نماز هفتاد مرتبه استغرالله ربی واتوب الیه وبعداز استغفاربگوید لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم یاعزیز یا غفاراغفرلی ذنوبی وذنوب جمیع المومنین والمومنات فانه لا یغفرالذنوب الا انت🥀🥀🥀🥀🥀 این نماز رو در گروه ها نشر کنید تا در ثواب آن شریک شوید التماس دعا 🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*🟣 همسر شهید نواب صفوی :* بعد از افطار به آقا گفتم : دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک! فقط لبخندی زد! این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم! سحر برخاست، آبی نوشید! گفتم: دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم! باز آقا لبخندی زد! بعد از نماز صبح هم گفتم! بعد از نماز ظهر هم گفتم! تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم! اذان مغرب را گفتند، آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود : امشب افطارى نداریم؟ گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم، نیست! آقا لبخند تلخی زد و فرمود : یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟! خندیدم و گفتم : صد البته که هست؛ رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم، بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا! هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند! طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در! آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند. آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا همه آمدند! سلام و تحیت و نشستند. آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند! من هم گفتم: بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست! رفتم و آوردم! آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند! در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم : برو در را باز کن، این دفعه حتماً از مشهدند! الحمدلله آب در لوله‌ها هست فراوان! مرحوم نواب چیزی نگفت! یوسف رفت در را باز کرد، وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است! گفتم: این‌ها چیه؟! گفت: همسایه بغلی بود؛ ظاهراً امشب افطاری داشته‌اند، و به علتی مهمانی آنان به‌هم خورده است! آقا نگاهى به من کرد، خندید و رفت. من شرمنده و شرمسار! غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم. ميل کردند و رفتند. آقا به من فرمود : یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تاخیر شد چه‌قدر سر و صدا کردی؟! وقتی هم نعمت رسید چه‌قدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست! بعد فرمود: مشکل خیلی‌ها همین است؛ نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صداشان! وقتِ نداشتن داد می‌زنند! وقتِ داشتن بخل و غفلت دارند! ┄┅┅❅🌸🍃🌹🍃🌸❅┅┅┄ @samen_meraj