eitaa logo
#ثامن_معراج‌(۸)
194 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
5.3هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اهالی شهر دزفول هر زمان می‌خواهند فردی را مثال بزنند که به خوش انصافی معروف است، نام عبدالحسین کیانی را بر زبان می‌آوردند. عبدالحسین قصاب فردی است که مغازه‌اش روبروی ساختمان شهربانی سابق دزفول بود. در وصف او می گویند هر زمان که از او می پرسیدند عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشد.  کسانی که این قصاب جوانمرد را می شناسند می‌گویند که اگر مشتری مبلغ کمی گوشت می خواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. وقتی که می شناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد دو برابر پولش، گوشت می داد. پول نقد یا گوسفند به افرادی امانت می‌داد و سفارش می‌کرد هر زمان که مشکل‌شان حل شد، آن پول را پس دهند. عبدالحسین بدون قید و شرط پول قرض می‌داد. گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر می گرداند به مشتری. گاهی هم پول را می گرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.» دوست و همرزم عبدالحسین تعریف می‌کرد که روزی مرد میانسالی به قصابی می‌آید. گوشت‌ها را نگاه می‌کند و می‌رود. عبدالحسین به شاگردش می‌گوید که به دنبال آن مرد برو و بگو که صاحب این مغازه گوشت را به صورت نسیه هم می‌دهد. آن مرد برمی‌گردد و گوشت را نسیه می‌خرد. عبدالحسین کیانی یا همان جوانمرد قصاب قصه ما در سال ۱۳۱۸ دیده به جهان گشود. قبل از انقلاب چندین بار توسط ساواک دستگیر و شدیدا شکنجه شد. بعد از انقلاب در بسیج ثبت نام کرد. او صبح‌ها در مغازه کار می‌کرد و شب‌ها در مسجد یا خیابان به همراه دو پسرش نگهبانی می‌داد. دوازده گلوله از آن موقعی که امام خمینی سفارش کرد بروید به جبهه تا جوان‌ها خسته نشوند گفت که من هم باید برای عملیات‌های اصلی بروم و بعد از آن دیگر به جبهه‌های پدافندی بسنده نکرد. او با داشتن هشت فرزند و کار زیاد در دامداری و مغازه قصابی، همه را رها کرد و به جبهه رفت. عملیات فتح‌المبین یکی از عملیات‌های مهم و غرورآفرین رزمندگان ایرانی در دوران دفاع مقدس است که در نهایت و با وجود کمبود ادوات و تجهیزات در مقابل متجاوزان با پیروزی قاطع نیروهای ایرانی و عقب‌نشینی رژیم بعث از سرزمین‌های اشغال‌شده به پایان رسید. این عملیات در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد روز دوشنبه ۲ فروردین ۱۳۶۱ در جبهه جنوبی، در منطقه غرب شهر‌های شوش و دهلران در استان خوزستان انجام شد. طرح‌ریزی عملیات فتح‌المبین از اواسط آبان ۱۳۶۰ آغاز شده بود. بسیاری بر این باورند که این عملیات نقطه عطف جنگ تحمیلی ارتش بعث علیه ایران است که در نهایت منجر به بیرون راندن نیرو‌های عراقی از بخش بزرگی از خاک خوزستان شد.  عبدالحسین کیانی یا همان جوانمرد قصاب قصه ما در عملیات فتح‌المبین پس اصابت دوازده گلوله شهید و سپس به حمزه سیدالشهدای دزفول معروف شد. عبدالحسین انقدر محبوبیت داشت که بعد از شهادتش، چند نفر از قصابی‌های دزفول فامیلی‌شان را تغییر دادند و کیانی کردند. آن‌ها سر در مغازه‌هایشان نوشته‌اند «قصابی کیانی» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹@samen_meraj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹عشق که از حد گذشت شد سرگذشت 💔مادری که همه فرزندانش ،عروس و دامادش شهید شدند ... 🕊ما در مقابل این مادر شهید چه کرده ایم پاسخ مان چه هست؟ @samen_meraj
🌼آخرین خاطره‌ حاج قاسم و نوع تعاملش با دیگران: ✍سردار فلاح‌زاده معاون‌ هماهنگ‌ كننده سپاه قدس و استاندار سابق یزد در مسجد روضيه محمديه(حظيره) يزد: حاج قاسم ۴ ساعت قبل از شهادت در سوريه خاطره ای از مهدی باكری به ما گفت: « زمانی که گلوله‌ای به پیشانی باکری خورد و روی زمین افتاد، قایقی می‌آید که او را به عقب بیاورد اما آن قایق را دشمن می‌زند و پیکر مهدی به رود می‌افتد، از آنجا به اروند می‌رود و در خلیج فارس به ابدیت می‌پیوندد » حاج قاسم اهل مطالعه بود و روزهای آخر قبل از شهادتش با وجود اينكه انسان كاملی بود كتاب «انسان كامل» شهید مطهری را مطالعه و خلاصه برداری كرده بود... یک بار حاج قاسم آن هم خصوصی به من گفت: «تا کنون حتی يك قدم هم برای گرفتن پستی برنداشتم» با این وجود حاج قاسم در مقابل کاری که به او سپرده می‌شد بسیار مسئوليت‌پذير و خستگی‌ناپذیر بود. چندين مرتبه حاج قاسم تا مرز پیش رفته بود و مورد هجوم مستقیم رگبار، انتحاری و قناصه دشمن قرار گرفته بود. زمانی که اطراف حلب، فرودگاه دمشق، تدمر و... در محاصره کامل بود، با وجود اینکه حاج قاسم، شیمایی دوران ۸ سال دفاع مقدس بود و نمی‌توانست در ارتفاع پرواز کند ماسک اکسیژن می‌زد و به عنوان اولین فردی بود که با هلی‌کوپتر و هواپیما درمیان محاصره فرود می‌آمد. در پاسخ اصرارهای سردار برای رفتن به منطقه محاصره شده توسط داعش، از وضعیت خطرناک منطقه گفتم؛ ایشان در پاسخ گفت:" از هوا، زمین و از جناحین هم آتش ببارد من باید بروم به بچه‌های مردم سر بزنم..." سردار سلیمانی برای صاحب منزلی که در عملیات آزادسازی بوکمال در دیرالزور سوریه به عنوان مقر استفاده کرده بودند، نامه ای نوشت و در این نامه‌ برای استفاده بدون اجازه از خانه عذرخواهی کرده و نوشته بود: «ما به اهل سنت در همه جا خدمات زیادی انجام داده ایم. من شیعه هستم و شما سنی هستید. اما من هم به نوعی سنی هستم، زیرا به سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله اعتقاد دارم و ان شاءالله در راه او حرکت می‌کنم.. و شما هم به نوعی شیعه هستید، زیرا اهل بیت(ع) را دوست دارید.. اولاً از شما عذر می خواهم و امیدوارم عذر مرا بپذیرید که خانه شما را بدون اجازه استفاده کردیم. ثانیاً هر خسارتی که به منزل شما وارد شده باشد، ما آماده پرداخت آن هستیم. من در خانه شما نماز خواندم و دو رکعت نماز هم به نیت شما خواندم و از خداوند متعال خواستارم که عاقبت به خیر شوید.» حاج قاسم در حین اقتدار، متواضع و فروتن بود و هر زمان شخصی از نیروها و حتی مردم قصد ملاقات با او را داشتند، ایشان خود بلند می‌شد و به استقبال آن‌ها می‌رفت و حتی دست نيروها را می‌بوسيد و صحبت‌های آن‌ها را می‌شنید و در ملاقات با آن ها از الفاظ «قربانتان برم» «كوچيك شما هستم» و... استفاده می‌کرد حاج قاسم آنقدر متواضع بود که روزی که بوکمال آخرين پايگاه داعش آزاد شد، ایشان به نائب امام زمان(عج) نامه نوشت و این پیروزی را به ایشان تبریک گفت و اعلام کرد دست و پاق رزمندگان را به خاطر مجاهدت‌هایشان می‌بوسم حاج قاسم فقط پنج ساعت در شبانه روز مي‌خوابيد و همیشه يك ساعت قبل از نماز صبح بيدار مي‌شد و به راز و نیاز با خدا و خواندن مشغول می‌شد و ما هق هق گريه هاش در دل شب را مي‌شنيديم. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹@samen_meraj
"وَاللَّهُ عَزيزٌ ذُوانْتِقام"‌‌ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹@samen_meraj
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 👌 داستان کوتاه پند آموز 💭 کسى مى‌خواست زیرزمین خانه‌اش را تعمیر کند . در حین تعمیر، به لانه مارى برخورد که چند بچه مار در آن بود . آنها را برداشت و در کیسه‌اى ریخت و در بیابان انداخت .وقتى مادر مارها به لانه برگشت و بچه‌هایش را ندید ، فهمید که صاحبخانه بلایى سر آنها آورده است ؛ به همین دلیل کینه او را برداشت . 💭 مار براى انتقام ، تمام زهر خود را در کوزه ماستى که در زیرزمین بود ، ریخت .از آن طرف ، مرد ، از کار خود پشیمان شد و همان روز مارها را به لانه‌شان بازگرداند . وقتى مار مادر ، بچه‌هاى خود را صحیح و سالم دید، به دور کوزه ماست پیچید و آن قدر آن را فشار داد که کوزه شکست و ماست‌ها بر زمین ریخت. شدت زهر چنان بود که فرش کف خانه را سوراخ کرد . 💭 این کینه مار است ، امّا همین مار ، وقتى محبّت دید ، کار بد خود را جبران کرد ، امّا بعضى انسان‌ها آن قدر کینه دارند که هر چه محبّت ببینند ، ذرّه‌اى از کینه‌شان کم نمى‌شود. امام علی علیه السلام: دنيا كوچك تر و حقير تر و ناچيز تر از آن است كه در آن ازكينه ها پيروى شود. 📚غررالحكم، @samen_meraj
🌼🍃🌼🍃🌼🍃 در وضو چه اسراری نهفته است؟ ✍پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیثی می فرمایند : شستن صورت ها و دست ها و مسح سر و پاها در وضو، رازی دارد. ◆ شستن صورت در وضو، یعنی خدایا! هر گناهی که با این صورت انجام دادم، آن را شست وشو می کنم تا با صورت پاک به جانب تو بایستم و عبادت کنم و با پیشانی پاک سر بر خاک بگذارم. ◆ شستن دست ها در وضو، یعنی خدایا! از گناه دست شستم و به واسطه گناهانی که با دستم مرتکب شده ام، دستم را تطهیر می کنم. ◆ مسح سر در وضو، یعنی خدایا! از هر خیال باطل و هوس خام که در سر پرورانده ام، سرم را تطهیر می کنم و آن خیال های باطل را از سر به دور می اندازم. ◆ مسح پا، یعنی خدایا! من از رفتن به مکان زشت پا می کشم و این پا را از هر گناهی که با آن انجام داده ام، تطهیر می کنم. 📚 من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۳۰۲ @samen_meraj
هدایت شده از کانال حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
مداحی آنلاین - امسال اربعین کجا برم - روح الله رحیمیان.mp3
4.79M
🍃امسال کجا برم؟ 🍃چه خاکی به سرم کنم؟ 🎤 👌فوق زیبا 🔴گلچین بهترین های روز 👇 http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
! را شماها سر گذاشتید خانم بازیگر که در در سالن آزادی از خود بیخود شده بودی؛ آیا از قیمت و خبر داری؟! این سوال اعتراض‌آمیز را امیرمحمد زند بازیگر سینما و تلویزیون خطاب به باران کوثری نوشته که نقش را در میتینگ انتخاباتی اصلاح‌طلبان و روحانی، به عهده گرفته بود. زند با اشاره به ویدئوی مصاحبه کوثری با فریدون جیرانی می‌نویسد: خیلی ممنون که صادقانه و مشخصا دلیل آن همه فریاد با دستبندهای رنگین و آن همه تلاش و را گفتید اما بهتر نبود برای اکران فیلمتون راه دیگری می‌رفتید؟ و از چیزی (سیاست) که سررشته ندارید و مردمی که بعضا چشم بر دهان هنرمندها دوخته‌‌اند، پلی بی‌پایه برای آرزوهاتون نمی‌ساختید؟ آیا بهتر نبود اساسا به فیلم من عصبانی نیستم رای می‌دادید؟ و من و امثال من را گمراه در داشتن دغدغه مردم نمی‌کردید!؟ شما حتی جسارت و معرفت یه ساده از مردم را ندارید؟ شما می‌دانستید در قبال آن رای‌هایی که جمع کرده‌اید، تا همیشه مسئولید!؟ دانه‌ای 1500 تومان و تا این لحظه سی هزار تومانی و شرمندگی مردان بسیاری پیش زن و بچه‌هایشان بهترین اکران عصبانیت امثال شما نبود... ببخشید، من هم به عنوان یه آدم فرهنگی که نه به عنوان یک ایرانی حق خودم می‌دانم که دیگر سکوت نکنم و نظرم را بگویم. از قدیم گفتن بازی اشکنک داره، باران کوثری روزی که در سالن آزادی از خود بیخود شده بود و داد آنچنانی می‌زد باید فکر باخت در رو می‌کرد، البته اگه واقعا باخته باشه، شایدم کسی چه می‌دونه. اعتراض این هنرمند به یک بازیگر سینما در حالی است که اغلب و به بازی گرفته شده در ستاد انتخاباتی «اشرافیت مدعی اعتدال و اصلاحات» در هفته‌های اخیر، به طور کامل اختیار کرده‌‌اند. گفته می‌شود برخی از آن‌ها در ازای حضور در نمایش‌های انتخاباتی کذایی دریافت کرده‌اند.