eitaa logo
ثامن شهید بهشتی (ره)۳۴۶
286 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
6.6هزار ویدیو
482 فایل
جهت اطلاع رسانی و مطالب فرهنگی ارتباط با مدیر کانال @alimohammadi213 @Zynab72 کانال دیگر ما https://eitaa.com/SAboozar313
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی محمد شهید شد یكی از همسایه ها که مغازه دار نیز بود و از نظر ایمان کسی رویش حساب باز نمی کرد آمد و گفت: شما نمی دانید چه کسی را از دست داده اید. گفتم: چطور؟ گفت: محمد آقا مبلغ کمی که از بسیج می گرفت به من می داد و می گفت: صبح جمعه با این پول صبحانه ای تهیه کنید و به مسجد ببرید برای آنهایی که دعای ندبه می خوانند. این پول مال خودم است و چون می دانم حلال است برای این کار خیر به شما می دهم. با این کارش می خواست که این آقا را به سمت مسجد گرایش دهد و همسایه ها نسبت به این آقا نظر خوبی پیدا کنند. ۴۱- شهید محمد ملازاده مقدم 📚اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و ۲۳ هزار شهید استانهای خراسان ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝
! بحث ها حسابی داغ شده بود و با قدرت و جدیت ادامه داشت. ناگهان شهید رجایی رو کرد به حاضران و برای آنكه اهمیت موضوع مورد نظرش را اثبات کند، پرسشی را طرح کرد: اگر الان به من اعلام کنند که از طرف مقامات بالا تماس گرفته اند و من برای کار مهمی باید بیست دقیقه با آنان مكالمه کنم، شما اجازه می دهید جلسه را موقّتاً ترک کنم و دوباره برگردم؟ همه با تعجب جواب دادند: این چه فرمایشی است جناب نخست وزیر! شما اختیار دارید. خوب کار مهمی است لابد، بروید جواب تماس را بدهید؛ بعد ما در خدمت شما هستیم. شهید رجایی لبخندی زد و گفت: الان دستگاه بیسیم الهی (اذان) خبر داده وقت ادای فریضة ظهر است. ما الان باید این مأموریت را انجام بدهیم و آن را مهمترین کار خود بدانیم. رجایی این حرف را زد و بلند شد و به نماز ایستاد. دیگران هم پشت سر او به نماز ایستادند. ۴۳-📚قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص ۸ .╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝
شهید صیاد شیرازی علاوه بر اینكه خود به نماز اول وقت اهتمام داشت، در ترویج نماز اول وقت نیز کارهای مهمی انجام می داد. یكی از آن کارها دستور ایشان برای تنظیم برنامة حرکت قطارهای ارتش با وقت اذان بود. امیر سرافراز ارتش حزب الله دستور داده بود قطارهای حمل نیرو، طوری حرکت خود را برنامه ریزی کنند که ابتدای اذان و در وقت نماز در یكی از ایستگاه های بین راهی باشند و بتوانند توقف کنند. این اقدام برای نیروها و سربازها جالب توجه بود و اهمیت نماز اول وقت را به آنان یادآور می شد. ۴۴-📚قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص۱۵ ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝
! یک روز در یكی از قرارگاه ها شهید صیاد شیرازی از من پرسید فلانی، میزان شرکت رزمنده ها در نماز جماعت به چه صورت است؟ من به ایشان گفتم بیشتر رزمنده ها در نماز جماعت ظهر و عصر، و مغرب و عشا شرکت می کنند؛ ولی تعداد شرکت کنندگان در نماز جماعت صبح کم است. در این زمان شهید صیاد به من گفت به همه اعلام کن فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشند، و من این کار را کردم. صبح همه در حسینیه حاضر شدند و شهید صیاد بلند شد و گفت: برادران، شما به دستور من که یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم، قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید؛ ولی به امر خدا که هر روز صبح با صدای اذان شما را به نماز جماعت می خواند، توجه نمی کنید! ۴۵-📚قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص ۱۶ .╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝
به پایگاه چهارم شكاری مأمور شده بودم. ظهر شده بود. دوست داشتم از نزدیک ببینمش. سراغش را گرفتم؛ گفتند: در محوطه است. با تعجب گفتم: آنجا فقط یک نفر ایستاده که دارد اذان می گوید! گفتند: پس معلوم می شوداردستانی را نمی شناسی!حساب کار دستم آمد. وقتی مقام اول یک مجموعه، بلند می شود و بی اعتنا به جاه و منصب مادی، وسط حیات اذان می گوید، یعنی اینجا حرف اول و آخر را نماز و احكام خدا می زند. ۴۷-📚قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص ۲۰ ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝
سوار بر هلیكوپتر، در آسمان کردستان بودیم. دیدم صیاد شیرازی مدام به ساعتش نگاه می کند.وقتی علت کارش را پرسیدم، گفت: الان موقع نمازه. بعدش هم به خلبان اشاره کرد که همین جا فرود بیا! خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست؛ اگه اجازه بدین تا مقصد صبر کنیم. گفت: اشكالی نداره؛ ما باید همین جا نماز بخونیم! هلیكوپتر نشست. صیاد با آب قمقمه ای که داشت، وضو گرفت و به نماز ایستاد؛ ما هم به او اقتدا کردیم. ۴۸-📚قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص ۱۳ ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝
دید بچه ها جایی برای نماز جماعت ندارند. هر کس گوشه ای از پادگان روی سنگ و کلوخ به نماز می ایستد؛ بعضی ها هم به صورت پراکنده نماز جماعتی می خوانند. دستور داد حسینیه ای داخل پادگان دوکوهه بسازند تا نمازهای جماعت را آنجا برقرار کنند. مدتی گذشت دید کسی برای ساخت حسینیه اقدامی نكرده است. علت را پرسید؛ گفتند: بودجه نداریم. گفت: اینجا یک صندوق می زنیم، هرکس رد شد مبلغی بیندازد تا حسینیه ساخته شود. خودش هم کلنگی برداشت و به زمین زد تا نشان دهد که برای ساخت حسینیه جدی است. با پیگیری های بالاخره پادگان ساخته شد و جایی سر پوشیده برای اقامه نماز جماعت در اختیار رزمنده ها قرار گرفت. این طوری اشتیاق نیروها برای برگزاری نماز جماعت بیشتر شد. ۴۹-📚قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص ۲۱ ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝
خیلی ها با فرمانده لشكر کار داشتند؛ ولی نمی توانستند در ساعت مشخصی او را پیدا کنند. مسئولیت او طوری بود که وقت بیكاری نداشت. بیكاری که نه، اصلًا فرصت نبود اگر کسی با او کاری دارد، به راحتی بنشیند و با فرمانده خود صحبت کند. فرماندهی لشكر کاری سخت و پیچیده بود. از طرفی فرمانده لشكر، فرمانده لشكر اسلام بود و باید به رسم مسلمانی، ارتباطش با زیردستان را تقویت می کرد و در هر فرصتی گامی برای خدمت به آنان برمی داشت. برای حل این مسئله، ابتكار جالبی از خود نشان داد. نیم ساعت قبل از اذان به مسجد می رفت و می نشست؛ اینگونه هرکس با او کاری داشت می دانست اگر هیچ جا دستش به فرمانده لشكر نرسد، نیم ساعت قبل از نماز می تواند او را در مسجد پیدا کند و به آسودگی حرفش را با وی در میان بگذارد. این ابتكار سردار ، علاوه بر آنكه قدمی در راه رفع مشكلات و رسیدگی به امور زیردستان محسوب می شد، روشی غیرمستقیم برای جذب دیگران به مسجد بود و باعث می شد توفیق نماز جماعت نیز عاید دیگران شود. ۵۰-📚قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص ۲۲ ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝
در یادداشت های شهید کاوه خواندم که گفته بود: دلم برای شهید قمی ، شهید بروجردی و بچه های دیگر تنگ شده است. بچه ها می دانستند که ایشان نماز شب می خواند. ساختمان ما کنار ساختمان فرماندهی بود. آن موقع خیلی پیگیر این مسئله بودیم که خوب کجا؟ مثلا چه جوری و چه موقع نماز شبش را می خواند. بالاخره یكی از بچه ها در یكی از چاله هایی که در اطراف همان پادگانی که در مهاباد بود. یک شمع نیمه سوزی پیدا کرده بود که درآن چاله با آن شمع نماز شب می خواند و گریه می کرد. ۵۷- شهید محمود کاوه 📚اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و ۲۳ هزار شهید استانهای خراسان ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝
روش تربیتی پدرم غیر مستقیم بود. مثلًا اگر احساس می کرد یكی از بچه های اقوام و فامیل نمازش را درست نمی خواند مخفیانه به من می گفت: محمدرضا بیا اینجا بایست و جلوی او نمازت را بخوان که او یاد بگیرد چه جوری باید نماز بخواند. گاهی هم برای تشویق و ایجاد انگیزه در ما خاطرات معنوی خوبی از اجداد خود نقل می کرد و بعد می گفت چقدر آدمهای جالبی پیدا می شوند. ۵۸-📚کتاب سیره شهید دکتر بهشتی، ص۶۲ ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝
! با اینكه چند سالی از پیروزی انقلاب می گذشت، هنوز مسجد محلة ما از غربت بیرون نیامده بود. عده ای گمان می کردند نماز خواندن در مسجد مخصوص پیرمردها و پیرزنهاست. برخی هم کارایی مسجد را محدود به زمان مرگ و می ر افراد می دانستند. حسن، بسیار باصفا و دوستداشتنی بود و با چهره بشّاش و خنده هایش خود را در دل همه بچه های محل جا کرده بود. یک موتور گازی دست دوم داشت، و بچه ها دوست داشتند ترک آن سوار شوند و دوری بزنند و صفایی بكنند. حسن هم با استفاده از همین علاقه بچه ها نزدیک اذان مغرب موتورش را می آورد توی کوچه؛ یكی را پشت موتورش سوار می کرد و بقیه هم دنبالش می دویدند. بچه ها بی آنكه به طور مستقیم متوجه چیزی بشوند، ناگهان خودشان را نزدیک مسجد می دیدند و چشمشان به مردمی می افتاد که درحال وضو گرفتن و آماده شدن برای نماز بودند. حسن موتورش را گوشه ای می بست و خودش را به صفوف نماز می رساند. با این کار حسن کمکم رفت و آمد به مسجد برای بچه ها عادی شد، و مسجد از غربت درآمد و پاتوق بچه های محل شد.حسن مهدی پور بعدها در عملیات خیبر در جزیرة مجنون شهید شد؛ اما بچه هایی که ترک موتور گازی او سوار می شدند، امروز مردانی بزرگ و با ایمان اند که نمی توانند از مسجد و نماز جماعت دل بکنند. ۶۲-براساس خاطره ای از شهید حسن مهدیپور 📚قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص ۷۲ ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝