#عاشقانه_های_شهدایی
قبل از آشنایے با محمد جواد به زیارت حضرت زینب(س) با خانواده ام رفته بودیم
روبروے گنبد حضرت زینب(س) بودیم
و من با بے بے درد و دل میڪردم
از او خواستم همسرے به من بدهد ڪه به انتخاب خودش باشد
البته آن روزها نمیدانستم ڪه هدیه اے ویژه از طرف بے بے در انتظار من است و آن هَم سرباز خود حضرت زینب(س) قرار است مرد آسمانے و همسفر بهشتے من شود
از سفر ڪه برگشتیم
محمد جواد به خواستگارے من آمد
آن زمانها در یک ڪارخانه مشغول به ڪار بود ...
تنها پسر خانواده بود ڪه روے پاے خودش هم ایستاده بود
حتے از جوانے و زمانیڪه محصل بود
در تابستانهایش ڪار میڪرد ...
تمام مخارج ازدواجمان از گل مجلس خواستگارے تا خرج مراسم عروسے همه را خودش داد ...
بعد از آن شروع ڪرد به ساختن
همین منزلے ڪه خانه ے من و فرزندانم هست ...
سر پناهے ڪه ستونهایش را
از دست داد ...
تک تک مصالح و نقشه ے منزل و رنگ دیوارها و طرح ڪاشے ها همه و همه به سلیقہ ے من بود
آخر محمد جواد همیشه میگفت ڪه
تو قرار است در این خانه بمانے نه من
✍به روایت:
همسر شهید محمد جواد قربانی
@samenfanos110
#عاشقانه_های_شهدایے ❤️
◽️هر وقت که از ماموریت میاومد، به تلافی اینکه دل منو به دست بیاره، گوشه سفره غذامون یه #قلب کوچیک با گلهای رز درست میکرد. منم دیگه به تلافی اون، قرار گذاشتم هربار که بیام گلزارش، براش یه قلبی با گل رز درست کنم....
◽️یبار که از ماموریتهای زیادش، خیلی ناراحت بودم، به من گفت: خانوم قول میدم جبران میکنم، یه کوچولو هم که شده جبران میکنم. روز پنجشنبه بود، من همش تو ذهنم میگفتم میخواد فردا ما رو جایی ببره. میخواد یه کاری انجام بده...
◽️صبح شد، دیدم پاشده خودش ناهار قرمه سبزی گذاشته، آشپزیشم خوب بود.
گفت امروز تو اصلا با غذا کاری نداشته باش، گفت موقعی که میخوام سفره رو بچینم، میری تو اتاق بیرون نمیای، سفره که چیده شد شما بیا...
◽️بعد که اومدم دیدم سفره رو قشنگ چیده، یه گوشه سفره یه قلب با گل رز درست کرده بود. اصلا نفهمیده بودم کی رفته گل رز گرفته ...
✍راوی:
#همسرشهیدمحمدحسین_میردوستی
@samenfanos110