eitaa logo
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
928 دنبال‌کننده
26هزار عکس
12.2هزار ویدیو
331 فایل
کانال معرفتی و تربیتی دوستان بهنامی نو+جوان+بهشتی الّلهُمَ اِستَعمَلنی بِما خَلَقتَنی لَه خدایامرا بخاطر هر انچه خلق نمودی خرج نما ارتباط با ادمین 👇👇 @abasaleh14
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸یا زهــرا (س) .... «رَبَّـنا هَـبْ لَنـا مِـنْ أَزْواجـِنا وَ ذُرِّیـَّاتِنـا قـُرَّةَ أَعْیـُنٍ وَ اجْعَلْـنا لِلـْمُتَّقـینَ إِمـامـاً» در سـالروز آغاز زنـدگی پـربار و پربـرڪـت حضرت رسول اکـرم (ص) و حضـرت خدیجـه ڪبری (س) ڪہ ارزشمنـد تریـن ثمـره ی آن وجود مقدس ام‌الائمه فاطمـه‌ی زهرا(س) است تـحت توجهات حضرت ولی‌عصر امـام‌زمـان (عج) و زیر سایه رهبـرڪبیـر انقـلاب امام خمیـنی نـوڪری از نـوڪران حضـرت‌مـهـدی (عج) و ڪنیـزی از ڪنـیزان حضـرت زهـرا (س) پیـوند زنـدگی می‌بنـدنـد. شـرڪـت شمـا در ایـن مجـلس با تڪبیـر و صلوات بر شڪوه آن می‌افـزایـد. این جملات متنی بود ڪہ بر ڪارت عروسی مصطـفـی نقـش بـست ... ڪارت هارا بیـن دوستـان و بستـگـان تـوزیـع ڪرد چـند تا ڪارت را هـم برداشـت و با برخی دوستـان راهـی قـم شـد ! وقـتی برگـشت پرسیدم ایـن هـمه ڪار داریـم ڪجـا رفتی ؟ مڪثی ڪرد و گـفت : شنیدی می‌گـن به نیـابت از حضرت زهـرا (س) بہ زیارت حضرت فاطمـه معصومـه (س) بروید؟ من هم رفتـه بـودم زیارت بعـد هـم یڪی از ڪارتها را داخل ضریح حضـرت معصومـه (س) انداختم از همه معـصومـین به خصوص حضـرت زهـرا (س) دعـوت ڪردم تـا در مراسـم مـا شرڪت کنـند! روز بعـد از عـروسی دوبـاره مصطـفـی را دیـدم چشـمانـش بـاد ڪرده بـود، می‌دانستم از خـواب زیـاد نیست حـدس زدم گریـه ڪرده ! رفتـم جـلو و او را ڪلی سـوال پیـچ ڪردم تـا اینڪه بالاخـره حـرف زد و گفت : دیشـب خـواب عجیبـی دیـدم! در عالـم رویـا دیـدم مجـلس عـروسی مـا برقـرارشده جـلوی در ایـستادم، چنـدین بانـوی مجـلله ڪہ بسیـار نورانـی بودنـد وارد مجـلس عـروسی شـدند بـلافاصـله فهمـیدم ڪہ دعـوت مـا را جـواب داده‌انـد. با خوشحـالی به استقبـال آنهـا رفتـم ... با احـترام گفتـم : خانـم شـما بہ مجلـس مـا آمده‌اید ؟ مـادر سـادات هـم با خوشـرویی گفـتند: «مجلـس شـما نیـاییم ڪجا برویـم؟!» 📚 مصطفــــی [ خاطرات شهیدجاویدالاثر سرلشکر شهید حجةالاسلام مصطفی ردانی‌پور ] 📇 انتشارات ابراهیم هادی @fanos25
خاطره ایی از مادر صدر زاده باوجود مشغله ای که داشت، اگر فرصتی دست می داد ،از کمک کردن در کارهای خونه، دریغ نمی کرد👌 یه روز که منزل پدربزرگ بود بعد از ناهار مشغول شستن ظرفها میشه عمه‌ی مصطفی اصرار میکنه بیا کنار ، خودم ظرفها رو می شورم🍽 مصطفی با لحن طنز همیشگی  میگه  عمه بعدا اومد ، بگو ظرف هم می شست😊 ۹۴ @fanos25
📚 هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در مُحرم خلاصه می شود. قرار بی قرار را ورق زدم فهمیدم مادرش ، او را نذر حضرت عباس«ع» کرده بود.حسرت هایش برای نبودن در کربلا ، کار دستش داد .بی قراری اش با چهارشنبه های نذر علمدار و روضه هیئت بیشتر شد ،پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف حرم عمه سادات آرام گرفت. عشق به شهید ابراهیم هادی در دلش جوانه زد و سبب شد تا نام جهادی سید ابراهیم را انتخاب کند .شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش. دلش در سوریه گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده شهدا و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود.مردانه پای قولش می ماند. با ابوعلی عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش ارباب کند . با شهادتش شفاعت رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست. در صدر قلب ها بود چه در سوریه که سردار دل‌ها از محبتش به او گفت و چه در شهریار که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند.او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، شهادت می خواست .در روز تاسوعا شهید شد ، روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش . تقویم را ورق می زنم.امسال هم تولدش چهارشنبه است. سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما اسیران بلاتکلیف. ✍نویسنده : طاهره بنایی منتظر به مناسبت سالروز ولادت🗓 🌿 @fanos25
🌹یادم می‌آید مادرم به سختی و در بیمارستان بستری بود. به اصرار تا آخرین روز در کنار مادرم و در بیمارستان ماندم. او هر روز برای به بیمارستان می‌آمد. 🌹مادرم به مصطفی می‌گفت: را به خانه ببر. ولی او و می‌گفت: باید پیش شما بماند و از شما پرستاری کند. 🌹بعد از مرخص شدن مادرم از بیمارستان، وقتی مصطفی به دنبالم آمد و سوار ماشین شدم تا به خانه خودمان برویم، مصطفی دست‌های مرا گرفت و بوسید و گریه کرد و گفت: از تو بسیار ممنون هستم که از مراقبت کردی. با تعجب به او گفتم: کسی که از او مراقبت کردم مادر من بود نه مادر شما… چرا تشکر می‌کنی؟! 🌹او در جواب گفت: این دست‌ها که به مادر خدمت می‌کنند برای من است. دستی که برای مادر خیر نداشته باشد، برای هیچ کس و به دستور خداوند است. راوی : همسر شهید "شهید مصطفی چمران" Eitaa.com/samenfanos110