هدایت شده از صدای انقلاب
SedayeEnghelab-Dastan-RozDukhtar.mp3
9.57M
📢#صدای_انقلاب شماره۱۱۸۱
💠داستان
💠پل را فراموش نکن
🎙گفتم: «من همیشه دم دستتون بودم دیگه امروز منو معاف میکردید، چی میشد؟»
گفت: «کم غر بزن جمال، تا ساعت شیش با مایی، بعدش برو هر جا دلت خواس...» خودم را از تک و تا نینداختم و ادامه دادم: «بابا امروز مثلا روز دختره تا شب که بیرون باشم، کی برم برای صوفیا جشن بگیرم؟ منتظره طفلک، بهش قول دادم...» همانطور که دوربین و وسایل را توی ماشین میگذاشت، گفت: ....
#داستان
#روزدختر
#ولادت
#صبح_صادق
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
هدایت شده از صدای انقلاب
SedayeEnghelab-Dastan-Abdullahian03-04-15.mp3
7.4M
📢#صدای_انقلاب شماره۱۲۳۲
💠داستان
🎙جزیره بیقراری
💠به مناسبت چهلمین روز شهادت حسین امیرعبداللهیان
✍زهرا اخلاقی
💠یک جرعه دیگر قهوه مینوشم، آرام و قرار ندارم! خبر سانحه بالگرد، همه برنامههایم را به هم میریزد. به رابطم در ایران زنگ میزنم؛ تلفنش را جواب نمیدهد. داد میزنم: «لعنتی جواب بده!» تلفن را به طرفی پرت میکنم. مرور خاطراتم با مرد بلندقد و خوشقواره، از عقربههای ساعت هم جلو میزند....
#داستان
#امیرعبداللهیان
#شهدای_خدمت
#صبح_صادق
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
هدایت شده از صدای انقلاب
SedayeEnghelab-Dastan03-06-14.mp3
8.38M
📢#صدای_انقلاب شماره۱۲۶۶
💠داستان
💠از تو ممنونم حسین(ع)
🎙ماشاءالله خان زنگ را زده نزده وارد خانه شد و به همسرش گفت: «یاالله ساک و وسایل را جمع و جور کن که رفتنی هستیم.» ملیحه خانم نمیدانست که ماشاءالله خان چه میگوید!
#داستان
#کربلا
#صبح_صادق
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
هدایت شده از صدای انقلاب
sedaye enghelab-pelehaye movafaghiyat.mp3
14.61M
📢#صدای_انقلاب شماره۱۳۲۸
💠پلههای موفقیت!
✍شهابالدین نوروزی
🎙مادرم علاقه زیادی به دورههای موفقیت و پیشرفت دارد. برای همین، هر جمله انگیزشی را که میبیند، توی دفترچه یادداشتی مینویسد. خیال دارد کتابی با نام «حکمتهای زندگی» چاپ کند. هر صبح یکی از این جملات را سمت راست یخچال میچسباند، امروز هم، همین کار را کرده است: «موفقیت این نیست که هرگز اشتباه نکنیم، بلکه یعنی یک اشتباه را دوباره تکرار
نکنیم؛ جرج برنارد شو»....
#داستان
#صبح_صادق
#حکمت
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
هدایت شده از صدای انقلاب
SEDAYEENGHELAB-JAVABE AKHARE SOAL.mp3
9.33M
📢#صدای_انقلاب شماره۱۳۶۳
💠داستان
💠سؤال آخر امتحان!
🎙برگه امتحان که رفت زیر دست رسول، همه سؤالات برایش آشنا بود؛ ولی جوابشان را نمیدانست. پای آخرین سؤال، نوشت: «آقا معلم! من، نه مریض بودم و نه پدربزرگ و مادربزرگم برایشان اتفاقی افتاده؛ همه صحیح و سالم هستند، خدا را شکر. تصادف هم نکردم، خواب هم نموندم، اتفاق بدی هم نیفتاده؛ بلکه برعکس،میدانستم امروز، روز امتحان است؛ میدانستم باید پای درسم و مشقم بنشینم؛ اما چه کنم. تولد دوستم بود. ابوالفضل احمدزاده را میگویم. رفیقم بعد از چند ماه از جبهه برای مرخصی آمده بود؛ تولدش هم بود...
#داستان
#دفاع_مقدس
#صبح_صادق
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
هدایت شده از صدای انقلاب
SedayeEnghelab-DastanNamaz03-07-25.mp3
5.74M
📢#صدای_انقلاب شماره۱۳۹۷
💠داستان
💠نماز نصر
✍مرتضی درخشان
💠بچه که بودم، پدرم با چند کول بتنی که مثل هشتی خانههای قدیمی بود، توی حیاط خانهمان یک سنگر ساخته بود.
صدای آژیر قرمز که از بلندگوهای اهواز بلند میشد، با مصطفی میدویدیم و توی سنگر خانهمان پناه میگرفتیم. مصطفی دست من را میگرفت و من دست مصطفی را فشار میدادم که توی تاریکی گمش نکنم. بزرگتر که شدم، وقتی در عراق برای اولین بار جای یک انفجار را دیدم، فهمیدم که اگر موشکها در خانه ما را میزدند، من کاری از دستم برنمیآمد!..
#داستان
#صبح_صادق
#جمعه_نصر
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
هدایت شده از صدای انقلاب
SedayeEnghelab-Dastan03-08-03.mp3
5.78M
📢#صدای_انقلاب شماره۱۴۱۳
💠داستان
💠ما رفقای همان شهداییم
✍مرتضی درخشان
🎙بیسیم را برداشت و گفت: «به فلانی بگید تو بچه تهرونی و اونجایی و ما تو محاصره گیر کردیم؟ مشتی، تو زنده باشی و آب واسه خوردن نباشه؟ پ کو اون ابالفضل ابالفضلت؟»
خودش هم نگفت، این پیغام را چمران با واسطه برای فلانی فرستاد!
«ابوالفضل کاظمی» تعریف میکرد عصر نشده توی خط افق دیدیم که خاک بلند شد و از دور یک جیپ سیمرغ پیدا شد، که زیر آتش عراقیها گازکش میآید.
#داستان
#صبح_صادق
#شهید
#مقاومت
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
هدایت شده از صدای انقلاب
SedayeEnghelab-Dastan03-08-07.mp3
7.2M
📢#صدای_انقلاب شماره۱۴۱۹
💠داستان
💠فَوَیلٌ لِلمصَلّین
✍مرتضی درخشان
🎙یک
«به خاطر درگیری فدائيان، با نیروهای اشغالگر محدودیت تردد یک هفته ادامه داشت. این مدت فقط با تخممرغ، عدس، لوبیا و زیتون گذشت، اما خوشمزهترین غذاهایی بود که از شروع اشغال خورده بودیم، چون همه تحت حمایت تفنگهای مقاومت احساس غرور میکردند...»
این جملات از کتاب «خار و میخک» است، رمان «سنوار» که از نشر کتابستان به زودی منتشر میشود؛ داستان مردی که تحت اشغال به دنیا آمد، تحت اشغال زندگی کرد، اما آزاد مرد.....
اینکه روی میم «مرد» چه علامتی بگذارید با شماست، من آن را به فتح میم میخوانم، آخر آدم آزاد که نمیمیرد.
#داستان
#صبح_صادق
#سنوار
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
هدایت شده از صدای انقلاب
SedayeEnghelab-Dastan03-08-17.mp3
6.2M
📢#صدای_انقلاب شماره۱۴۴۳
💠داستان
💠فدایی
🎙عاطفه گوشی را از من گرفت و از بشقاب املت عکس انداخت. همین که خواست عکس را برای پدرش ارسال کند، با هیجان و بریده بریده گفت: «مامان بابا پیام داده: مریم جون...من...زندگیمو...برای...تو وعاطفه....میدم...نگران...نباش... درست... میشه...» ذوق کرد و عکس را توی صفحه پیامک پدرش فرستاد و زیرش نوشت: «املت عاطفه پز! بابا جات خیلی خالیه ببینی دخترت چه آشپزی شده!»بعد نگاهم کرد و وقتی دید عصبانیتی توی چهرهام نیست، دو تا گل فرستاد. زیرش نوشت:«نگران نباش عزیزم، شام خوردیم.» و لبخندی از سر شیطنت زد و فرار کرد...
#داستان
#صبح_صادق
#معدن
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
هدایت شده از صدای انقلاب
SedayeEnghelab-Dastan03-08-24.mp3
5.55M
📢#صدای_انقلاب شماره۱۴۵۶
💠داستان
💠امتحان
✍مریم علیپور
🎙زل زدم به دستهای علی... دستهای کوچیکش. همون دستهایی که همراه شیطنتهاشه و دونه دونه آشغالها رو از هرجای فرش که باشه، پیدا میکنه و صاف میچپونه تو دهنش! تا من برسم زده زیر خنده و الفراررررر... میخواد بدووئه...
#داستان
#مادر
#غزه
#صبح_صادق
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
هدایت شده از صدای انقلاب
SedayeEnghelab-Dastan03-09-04 آهنگ زنگ.mp3
7.29M
📢#صدای_انقلاب شماره۱۴۶۹
💠داستان
💠گلاب
💠روایتی از زندگی شهید حیدر گلبازی
✍زهرا اخلاقی
🎙زیر آتشبار دشمن، امدادگر چشم چپم را باندپیچی کرد و پای راستم را هم بست و به سراغ مجروح بعدی رفت. برای اینکه زیر آتش نباشیم، ما را پشت تپهای کشاند.
#داستان
#شهیدگلبازی
#صبح_صادق
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
هدایت شده از صدای انقلاب
SedayeEnghelab-Dastan03-10-06.mp3
7.9M
📢#صدای_انقلاب شماره۱۵۴۴
💠داستان
💠به خودت بگو: هیس!
🎙سرد است و سوز اول دی ماه توی خانه میریزد. بخاری را روشن کردهایم. البته مثل هر سال که نه، خیلی سخت بود. با اشک و آه آن را شستم و تمیز کردم. بچهها سردشان بود. مدام میگفتند: «مامان یادته پارسال بابا چقدر زود بخاری را روشن کرد؟»
سجاد اورکت سبز تو را پوشیده تا گرم شود. دور اتاق میچرخید و ادای لرزیدن را در میآورد. میگوید: «مامان، یادته زمستانها بابا این را میپوشید؟» ...
#داستان
#شهید
#صبح_صادق
#صدای_انقلاب
🆔 @sedayeenghelab_ir
➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖