#وصیت_شهید | #ابراهیم_هادی
🔻 سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص کنید و اعمالتان را از هر شرک و ریا و حسادت و بغض پاک کنید تا هم خود استفاده ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آن طور که خداوند و اسلام می خواهد انجام دهید....
#شهیدابراهیم_هادی🌷
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
#شهیدانه
🍁 همیشه میگفت:
بعد از #توکل به خداوند،
#توسل به حضرات معصومین "علیهم السلام" خصوصا #حضرت_زهرا (س)
حلال مشکلات است🌷
🥀 #شهیدابراهیم_هادی❤️
یاد شهدا باصلوات🌹
☘☘☘🌸☘☘☘
✅ پایگاه مقاومت المهدی
@samenolmahdi
خاطره ای فوق العاده زیبا از
#شهیدابراهیم_هادی🌱
♦️ابراهیم را دیدم؛خیلی ناراحت بود؛ پرسیدم چیزی شده؟گفت: دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایی؛ هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن ماشا الله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقی ها تیر اندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم.
تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن همرزمش بوده…
هوا که تاریک شد و ابراهیم حرکت کرد …و نیمه های شب برگشت؛آنهم خوشحال و سرحال…!
مرتب داد میزد امدادگر ؛ امدادگر … سریع بیا، ماشاالله زنده است!
بچه ها خوشحال شدند؛مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب…ولی ابراهیم گوشه ای نشست و رفت توی فکر.
رفتم پیش ابراهیم گفتم چرا توی فکری؟
با مکث گفت ماشالله وسط میدان مین افتاد؛آنهم نزدیک سنگر عراقی ها.
اما وقتی رفتم انجا نبود و کمی عقب تر پیدایش کردم و در مکانی امن!!!
بعد ها ماشاالله ماجرا را اینگونه توضیح داد:خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم
عراقی ها هم مطمئن بودند زنده نیستم.
حال عجیبی داشتم. زیر لب فقط میگفتم:یا صاحب الزمان (عج) ادرکنی
هوا تاریک شده بود؛جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد.چشمانم را به سختی باز کردم
مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد…ومرا به نقطه ای امن رساند.من دردی احساس نمیکردم
آن آقا کلی با من صحبت کرد؛بعد فرمودند کسی میآید و شما را نجات میدهد. او دوست ماست!
لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم.
آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد؛خوشا به حالش...