eitaa logo
صمیمانه ها
61 دنبال‌کننده
106 عکس
43 ویدیو
3 فایل
چند فنجان حرف دل ... @meqdad315
مشاهده در ایتا
دانلود
@samimaneha فکر توام و صحن و سرایی که نداری داغ حرم و درد بنایی که نداری له له زده‌ام تا بنشینم لب حوض و فواره‌ای و آب نمایی که نداری زوار تو حیران که چگونه بنشینند در گوشۀ تنهایی جایی که نداری کو کهنه رواقی که به قلبم بفشارد هفتاد و دو تا کرببلایی که نداری آنقدر غریبی که نیفتاده کنارت مشک و علم و دست جدایی که نداری بگذار که بر سنگ بکوبم سر خود را با محتشم نوحه سرایی که نداری پس می‌شکنم تکه به تکه دل خود را در تکیۀ لبریز عزایی که نداری سخت است که معصوم زمین باشی و اما عمری بخوری چوب خطایی که نداری حالا به چه حالی بگذارم دل خود را در گوشۀ ایوان طلایی که نداری ایوب پرندآور @samimaneha یک فنجان حرف دل @samimaneha
یک فنجان حرف دل كجاست آن كه آخر شاهنامه را در وصف تو بسراید؟ چهارده قرن گذشت و چهارده كنگره از كاخ كسرا یكایك فرو ریخت و عصر شاهان سپری شد و اكنون جهان منتظر توست... سید شهیدان اهل قلم السلام علیک یا حجةلله فی ارضه ... @samimaneha
یک فنجان حرف دل گاهی چنان بدم که مبادا ببینی ام ! حتی اگر به دیده ی رؤیا ببینی ام من صورتم به صورت شعرم شبیه نیست بر این گمان مباش که زیبا ببینی ام شاعر شنیدنی ست...ولی میل، میل توست آماده ای که بشنوی ام یا ببینی ام ؟ این واژه ها صراحت تنهایی من است با این همه مخواه که تنها ببینی ام مبهوت می شوی اگر از روزن شبی بی خویش در سماع غزل ها ببینی ام یک قطره وگاه چنان موج می زنم درخود، که ناگزیری، دریا ببینی ام شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست اما تو با "چراغ" بیا تا "به" ببینی ام یک فنجان حرف دل یک قطره وگاه چنان موج می زنم درخود، که ناگزیری، دریا ببینی ام استاد بهمنی @samimaneha
15.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 اضافه کردن اثر انگشت در به گوشی ها و اسمارت فون ها به پیشنهاد نیروهای امنیتی!!! خواهش می کنیم این کلیپ را حتما ببینید .... @samimaneha
19.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ اتفاقات آخرالزمانی منطقه 👈 پیش‌بینی های اعجاب انگیز کتاب «سقوط إسرائيل من العلو والإفساد إلى الزوال» که توسط یک نویسنده عراقی در سال ۲۰۰۱ نوشته شده... 👈 کدهای زیادی درونش هست.. 👈 ببینید و بفرستید تو گروه‌ها تا ناامیدی از بین بره.. @samimaneha
سوختن را همه بلدند... زندگی هیچ نمیگوید... نشانت میدهد ... @samimaneha
(داستان حضرت سلیمان ) زبان گربه مریدی   از    مریدان   سلیمان بیآمد نزد  آن  سلطان  خوبان بگفتا   حاجتی   دارم‌   روا کن نظر  بر  چاکرت  بهر  خدا کن زبان گربه  را  بر   من  بیاموز شوم  بر کیدشان همواره پیروز نبی گفتا  از  این  مطلب گذر کن برای   تو  ضرر    باشد   حذر کن هلاک    تو   در  آن  باشد  ندانی پشیمان    میشوی  در   آن بمانی نمود اصرار و او حاجت  روا شد پس   آن   درد   او  آنی   دوا شد بیامد  در  سرا  و   گربه ها   دید زبان  گربه ها   را   نیک    فهمید یکی  گربه   بگفتا   این  سخن را که  مرغ  او  بریم امشب به یغما چو  بشنید  مرغ  را برده به بازار دو  گربه  را   بداده    سخت  آزار بیآمد  در سرا خوشحال و خندان شنید  باز  هم   دوباره  گفتِ  آنان یکی   گربه   بگفتا  ای   سخن  را تلف   گردد   همی  بره   به   فردا شود  از  مرده اش  اطعامِ   بر  ما چه  شیرین میشود آن لحظه دنیا چو   بشنید  بره  را برده   به بازار دوباره   گربه ها   را    داده     آزار روان شد  سوی خانه با   دلی شاد بداد  او   نقشه های   گربه   بر باد رسید  آنجا   دوباره    گفتگو   بود دوباره   مطلبی  او    تازه    بشنود که  فردا  مرگ  صاحب خانه باشد چه  سوری  اندرین   کاشانه   باشد دوید   سوی   سلیمان   مرد   نادان از   او   گیرد  کمک   گشته پشیمان نبی  گفتا  که  امر  حق همین است برای   مرگ  تو  حکمت چنین است بلا گردان    تو    مرغ    سرا     بود دگر    بره    فدای    آن     بلا    بود دخالت    در    امور    حق   نمودی شوی  راحت  از این   دنیا   بزودی چو  پایت از گلیم قدری فزون شد ببین بخت ات به آنی سرنگون شد مشیت  هر  چه‌  باشد   صبر   باید فرج   از     لطف   حق   البته   آید عجب  گفتی  تو   پندی  (بیقرارا) نما    با    سرنوشت   خود    مدارا
مارک منسن در کتاب «اوضاع خیلی خراب است» می گوید: اگر لازم است کسی را متقاعد کنید که دوست‌تان داشته باشد، هرگز شما را دوست نخواهد داشت. اگر لازم است به کسی باج بدهید تا به شما احترام بگذارد، هرگز به شما احترام نخواهد گذاشت. اگر لازم است کسی را متقاعد کنید تا به شما اعتماد کند، در حقیقت هرگز به شما اعتماد نخواهد کرد. باارزش‌ترین و مهم‌ترین چیزها در زندگی، ذاتاً ماهیتی غیرمعاملاتی دارند و تلاش برای مذاکره سرِ آنها بلافاصله نابودشان می‌کند. . پس دیگر: لازم نیست هیچ استادی برای آنکه تعریفش کنند بعد از هر کلاسش از دانشجو بپرسد کلاس چطور بود؟ ببخشید که وقتتون تلف شد! (که همه بگن نه استاد خیلی فیض بردیم! عالی بود!) لازم نیست هیچ خانمی بعد از اینکه سفره را برای مهمان ها آماده کرد بگوید: دیگه ببخشید اگه بد است شما به بزرگی خودتون ببخشید! یا تو رو خدا ببخشید این ها قابل شما را ندارند!(که همه بگن نه عالیه...) لازم نیست هیچ خانمی به آقایشان بگوید: علی! اگه بخوای دوباره ازدواج کنی، بازم میای منو بگیری! (که علی بگه آره عزیزم هزار بار هم بخوام برم خواستگاری میام سراغ خودت! که البته معمولاً آقایون به شوخی میگن یه بار اومدم برا هفت پشتم بسه!) خلاصه اگه درس استاد خوبه، ارزشش به نپرسیدن است، اگه غذای خانم خوبه، ارزشش به نپرسیدن است، اگه می خوای ببینی دوستت داره، ارزشش به نپرسیدن است.... هر چه تلاش می کنیم که با این پاس های گل، آن ها گل بزنند، شاید گل بزنند ولی از ارزش گل طبیعی می کاهند. @samimaneha
ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی ماه پشت ابر پنهان شد، گمان کردم تویی ردّ پایی تازه از پشت صنوبرها گذشت... چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی ای نسیم بی قرار روزهای عاشقی هر کجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی سایه ی زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت آتشی دیگر گلستان شد، گمان کردم تویی باد پیراهن کشید از دست گل ها ناگهان عطر نیلوفر فراوان شد، گمان کردم تویی چون گلی در باغ، پیراهن دریدم در غمت غنچه ای سر در گریبان شد، گمان کردم تویی کشته ای در پای خود دیدی یقین کردی منم سایه ای بر خاک مهمان شد، گمان کردم تویی @samimaneha
بر سر سجاده می‌افتاد چشمم تا به مِی شیشه مِی با دهان باز می‌پرسید: کی؟ کاش از اول بر در میخانه میخواندم نماز حیف از آن عمری که شد در گوشهٔ محراب طی نالهٔ جانسوز من بود آنچه او فریاد زد آه من بود آنچه عمری زیر لب میخواند نِی کاش با ساقی حسابم پاک میشد، سال‌هاست او به من جامی بدهکار است و من جانی به وی من خطایی کمتر از بخشایشت دارم، ببخش ای رفیق! ای رازدار! ای حاکم! ای بخشنده! ای...! @samimaneha
در این دریا، چه می‌جویند ماهی‌های سرگردان مرا آزاد می‌خواهی؟ به تنگ خویش برگردان مرا از خود رها کردی و بال پر زدن دادی اگر این است آزادی مرا بی‌بال و پر گردان دعای زنده ماندن چیست وقتی عشق با ما نیست خداوندا دعای دوستان را بی‌اثر گردان من از دنیا به جادوی تو دل خوش کرده‌ام ای عشق طلسمی را که بر من بسته بودی، بسته‌تر گردان به جای اینکه هیزم بر اجاقی تازه بگذاری همین خاکستر افسرده را زیر و زبر گردان من از سرمایه عالم همین یک «قلب» را دارم اگر چیزی دگر مانده ا‌ست، آن را هم هدر گردان در این دوزخ به جز تردید راهی تا حقیقت نیست مرا در آتش تردیدهایم شعله‌ور گردان @samimaneha