eitaa logo
ثامن الحجج
19 دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
10.3هزار ویدیو
648 فایل
📝رهبرانقلاب:( بهمن 94) شما افسران جوان جنگ نرم هستید و این عرصه بصیرتی عمارگونه و استقامتی مالک اشتر وار میطلبد. اهداف کانال 💠بصیرت افزایی 💠اعتمادزایی 💠انسجام ووحدت ملی
مشاهده در ایتا
دانلود
Sedaye enghelab.mp3
7.25M
📢 شماره۶۸۵ 🔺انتظار 🔹داستان 🖊نفیسه محمدی - دبیر گروه جوان 📝گفتم: «این موبایل دیگه درست نمی‌شه...! یعنی ارزش درست کردن نداره، بهتره یه نوشو بخری!» حرفم را قطع کرد و گفت: «اینو عباس بهم داده، گفته به همین زنگ می‌زنم!» 📌 مجتبی نگاهم کرد و با اشاره به من فهماند که انگار پیرمرد آلزایمر دارد. صندلی گذاشتم که بنشیند. گفتم: «پدرجان شماره تلفنی، چیزی همراهت هست که زنگ بزنم به عباس؟» نگاهم کرد. دوباره پرسیدم: «کسی هست که بشه بهش زنگ بزنم، موبایلت درست شد بیاد ببره؟» ➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
SedayeEnghelab-Dastan1089.mp3
7.49M
📢 شماره۶۸۷ 🔺عطر شیرینی 🔹داستان 🖊نفیسه محمدی - دبیر گروه جوان 📝سعدون از راه رسیده بود. همه آمده بودند پیروزی دوباره او را جشن بگیرند. خانه محقر سعدون پر شده بود از کودک و پیر و جوان... . خنده روی لب‌های همه نقش بسته بود. هر کسی از در خانه وارد می‌شد، از شیرینی خرمایی که «بی‌بی جنان» پخته بود، به دهان می‌گذاشت. ➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖
📣 🔉 🔰⏮ شما به‌صرف جایزه دعوتید!! ⏩🎁 ✅ ۲۵میلیون تومان جایزه نقدی!! 😍💸😎 🧕 دختر خانم ها 🙋‍♂و آقا پسرهای از کلاس 📚 ✍🏻🎈 جشنواره 🎁 ✍🏻 🔰 دبیرخانه دومین دوره جشنواره داستان کوتاه قلم جوان برگزار می کند: ❛ ━━━━━━・❪ ❁ ❫ ・━━━━━━ 👇🏻📚🖋☕️👇🏻 📣 مسابقه داستان نویسی در موضوعات: 1⃣ معارف {نماز، امام زمان عج و...} 2⃣ پایداری {حاج قاسم، شهدای مدافع امنیت، و...} 3⃣ علمی_تخیلی {ایران ۱۴۲۰، من شهردار هستم، و...} 4⃣ شکوه حجاب {مدال فاطمی، برهنگی رسانه و...} 5⃣ طنز و کمدی {من یک سلبریتی هستم، کلاغ نیوزها و...} 6⃣ {هر موضوعی دلت می خواد! 😎} 🔸 ارتباط با ادمین و ارسال آثار ✉️👇🏻 @GDNG_1402 {ایتا، شاد، روبیکا، تلگرام،} 🆔 https://shad.ir/GDNG__1402#شاد 🆔 https://eitaa.com/GDND_1402#ایتا
SedayeEnghelab-Dastan1103.mp3
5.64M
📢 شماره۷۸۲ 💠داستان 💠نذری ✍زهرا عبدی 🎙بی‌بی بهار راه می‌رفت و زیر لب گله و شکوه می‌کرد. سنجاقی را زیر روسری آبی‌اش زد، چادرش را دور کمرش بست. ردّ نگاهش کشیده شد به دیگ بزرگ روحی که روی اجاق حیاط بود. خدیجه گفت: «بی‌بی اینقدر حرص نخور. هر سال نذر کردی درست شد.» ـ اما این بار خیلی دیر شده. خدیجه گندم‌ها را توی سینی پاک کرد و آشغال‌هایش را گرفت. دوتا چایی توی استکان کمر باریکی ریخت، به بی‌بی بهار تعارف کرد. بی‌بی بهار، دست خدیجه را پس زد، نگرانی توی چشم‌هایش موج می‌زد‌....
SedayeEnghelab-Dastan1110.mp3
5.15M
📢 شماره۸۱۸ 💠داستان 💠آتش ✍زهرا عبدی 🎙با صدای اذان ظهر، سلیمه وضو گرفت و از خانه بیرون رفت. از کوچه‌های مدینه گذشت، پسر بچه‌ها مشغول بازی کردن بودند. یکی از آنها محکم به سلیمه خورد. سلیمه، ابروانش را در هم کشید؛ با عصبانیت بچه را به سمت عقب هُل داد و گفت: «اگر مادر داشتید، در کوچه‌ها پرسه نمی‌زدید، از سر راهم بروید کنار.»
SedayeEnghelab-Dastan1111.mp3
5.74M
📢 شماره۸۲۹ 💠داستان 💠گنج قناعت ✍هاجر شهابی 🎙صدای بالا کشیدن کرکره حواس مقداد را می‌دهد پشت سرش. با هیجان و سرعت زیاد خودش را می‌رساند به کیوان. یکی از فال‌ها را می‌گیرد مقابل صورت گل‌فروش و صدای بمش را فرو می‌کند در گوش او: «سلام، یه فال ازم بگیر دیگه. مگه چند تومنه؟» کیوان دستی به موهای لختش می‌کشد و با اخم دست مقداد را پس می‌زند. ➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖