Hoorosh Band _ Shayad Ye Shab Baroon (320).mp3
7.37M
چقدر
دوست دارم باران بِشوم
وقتے که تو بی چتر راہ میروے ...!! !!💚🍃
ما اهل ِتواییم ؛
هرکه تو را دوست ندارد جهنم*🦦❤️
|_ گنگ.#رهبرانه
شاخهای مـَجازی و برعندازای محترم؛
اطلاع دارن هفته دیگه اول مـِھره ؟ 🦦
••❤️🩹🌿••
اگہمیخوآے
آرامشدآشتـہباشے🌱
سعیکنخداروراضےنگـہدآری
نہآدماروツ
-شهیدمحسنحججی
#شهیدانه🕊
آرام باش عزیز من
آرام باش.
حکایت دریاست زندگی،
گاهی درخشش آفتاب،
برق و بوی نمک،
ترشح شادمانی،
گاهی هم فرو میرویم،
چشمهایمان را میبندیم،
همه جا تاریکی است.
آرام باش عزیز من
آرام باش
دوباره سر از آب بیرون میآوریم
و تلالو آفتاب را میبینیم
زیر بوتهای از برف
که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری
طالع می شود.
-شمس لنگرودی
📝داستانی زیبا و پندآموز از مولانا
🔸اندر حکایت شکر و ناشکریهای ما آدم ها
✍پیرمرد تهیدستی زندگی را در فقر و تنگدستی میگذراند. و به سختی برای زن و فرزاندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم میساخت.
از قضا یکروز که به آسیاب رفته بود
دهقانی مقداری گندم در دامن لباسش ریخت.
پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و به سوی خانه دوید !!!!
🔸در همان حال با پرودرگار از مشکلات خود سخن می گفت، و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار میکرد.
ای گشاینده گره های ناگشوده,
عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای
پیرمرد در همین حال بود که ناگهان گره ای از گره هایش باز شد.
و تمامی گندمها به زمین ریخت.
🔹او به شدت ناراحت و غمگین شد و رو به خدا کرد و گفت :
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز؟؟
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟؟
پیرمرد بسیار ناراحت نشست تا گندمها را از زمین جمع کند.
🔸ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی ظرفی از طلا ریخته اند.
#مولانا
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
[#داستانک🗯]
#دلی♡
مظلوم ترین آدمهای دنیا
همونهایی هستند که توی دلشون
پر غصه است و باز هم
لبخند از روی لبشون نمیره ...