🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋
قبل از #اذان صبح برگشت.
پیکر #شهید هم روی دوشش بود.
#خسته بود و #خوشحال.
می گفت:
یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز #عملیات داشتیم.
فقط همین شهید جا مانده بود.
پیرمردی جلو آمد.
#پدرشهید بود.
همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد.
همه ساکت بودند.
انگار می خواهد چیزی بگوید اما!
لحظاتی بعد سکوتش را شکست:
آقا ابراهیم ممنون!
زحمت کشیدی!
اما پسرم...!
پیرمرد مکثی کرد و گفت:
پسرم از دست شما #ناراحت است!
#لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت.
چشمانش گرد شده بود از تعجب!
#بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود.
چشمانش خیس از #اشک بود.
صدایش هم لرزان و خسته:
دیشب پسرم را در خواب دیدم.
می گفت:
در مدتی که ما #گمنام و بی نشان بر خاک #جبهه افتاده بودیم،
هر شب مادر سادات #حضرت_زهرا(س) به ما سر می زد.
اما حالا،
دیگر چنین خبری برای ما نیست...!
می گویند #شهدای_گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا(س) هستند!
پیرمرد دیگر ادامه نداد.
سکوت جمع ما را گرفته بود.
به ابراهیم هادی نگاه کردم.
دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین می آمد.
می توانستم فکرش را بخوانم.
ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود!
#گمنامی...
#شهید_ابراهیم_هادی
📚 سلام بر ابراهیم
🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋
#سلفی_غیرت
#شهید_جواد_رحمانی_نیکونژاد #عکسهای_ماندگار
بانو بمانی رحمانی ، #مادر_شهید می گوید : این عڪس روزی گرفتہ شد ڪه پسرم ، برای اولین بار عازم #جبهہ بود و من در حال خداحافظی با او بودم .
جواد از تہ دل می خندید .
از دلم گذشت ڪه پدرصلواتی ، با این خنده هایش انگار دارد بہ حجلہ دامادی می رود !
بد جوری بد حال و قلباً ناراحت و گرفته بودم ؛ اما دلم نمی آمد شادی و خنده های او را با گریہ هام خراب ڪنم .
وقتی #اتوبوس حرڪت ڪرد و پسرم لحظہ بہ لحظہ از من دور می شد ، دیگر توانم را از دست دادم و بغضم ترڪید ؛
گریہ امانم را برید .
جوادم دور می شد و اشڪ جاری از چشمانم بدرقہ اش می ڪرد ...!
شهید #جواد_رحمانی_نیکو_نژاد بہ تاریخ ۲۰ شهریور ۱۳۴۳ در تهران متولد شد . او در #سردشت #آذربایجان_غربی در حالی ڪه ۱۹ سال بیشتر نداشت ، در نبرد با #ضد_انقلاب بال در بال فرشتگان گشود ...🕊
#مادران_ژن_خوب_شهدا
#مادران_شهید_پرور
#روز_مادر_مادران_شهدا_را_فراموش_نکنیم
#بر_دامن_مادر_شهیدان_صلوات
#دسته_گلی_بنام_احمد
بخشی از سخنان #مادر_شهید_احمد_محمد_مشلب:
"احمد همه جور لباسی می پوشید حتی شلوار جین، اما خیلی #مذهبی و در اعتقادش راسخ بود...
احمد القاب زیادی داشت ولی خودش می گفت: به من بگید #غریب_طوس و می گفت: به مردم ایران بگید هر وقت رفتند دیدار #امام_رضا علیه السلام سلام مرا به آقا برسانند و بگویند آقا یکی هست که زیر #پرچم شما در حال مبارزه (در#جبهه) است و اسم شما را روی خودش گذاشته...
◻️تاریخ ولادت: ۱۹۹۵/۸/۳۱ میلادی
◻️محل ولادت: لبنان
◻️تاریخ شهادت: ۲۰۱۶/۲/۲۹ میلادی
◻️محل شهادت: تل حمام_جنوب حلب
#غریب_طوس
#شهيد_مدافع_حرم_لبنانی
#ایام_شهادت
👇👇#تلنــگـــر
#یادداشتی_زیبا
#پر_از_جملات_قابل_تامل #دلنوشته_ای_زیبا_و_خواندنی
از شهیدمحمدغفاری در 13 اسفند 83
✍هنگامی ڪه این نوشته ها را می نویسم؛مورخ13/12/1383هجری شمسی مصادف با 21/1/1426هجری قمری؛هنگام غروب؛ ڪه آسمان آبی جای خود را به ابرهای سیاه داد.
💠با خودم گفتم بیرون بروم وڪمی قدم بزنم تا ڪمی حال وهوایم عوض شود.وقتی بیرون رفتم ودرحین قدم زدن ناگاه به #پاهایم توجه کردم.
چیزی در ابتدا متوجه نشدم.ابتدای خیابان بود ڪه آیه ای از #قرآن ڪریم به ذهنم آمد ڪه خداوند فرموده است: بر روی زمین با #غرور وتڪبر راه نروید.
👈با خودم گفتم محمد مواظب باش در هنگام راه رفتن ناگاه غرور تو را برندارد ڪه خیلی #خطرناک است.
💠بعد از این حرف ها مردم را دیدم ڪه همگی برای #دنیا از یکدیگر #سبقت می گیرند.😔
البته سه هفته تا #عید_نوروز باقیمانده اما نمیدانم مردم چرا برای چند روز خوشی وچند وقت باقیمانده این قدر به حول و ولا افتاده بودند.
با خودم گفتم:آیا این ها برای #آخرت خودشان هم اینقدر عجله می کنند؛تا #توشه ای داشته باشند یا نه؟
💠من از روزهای آخر بهمن شروع به جمع آوری #آثار شهدای پاسدار درتیپ سوم انصارالحسین(ع) ڪرده بودم.هرڪدام از این شهدا درمن یڪ حال وهوایی ایجاد ڪرده بودم.
بیشتر به فڪر #حرف ها وصحبت های این #شهدای بزرگواروخانواده ی آنان بودم .بعد از دیدن چهره های مردم با خود می گفتم:آیا این شهدا هم برای رسیدن دنیا و چند روز خوشی محض این قدر #سبقت می گرفتند؟👉
مسلما نه .چون افرادی مانند جعفریان؛روشناس؛کردستانی؛قیاسوند؛چیت سازیان؛همدانی و...راه سعادت خویش را پیدا ڪرده بودند و هنگامی ڪه به #عڪس ها و #فیلم هایشان می نگریم از #چهره های آنان متوجه می شویم.
👈سبقت برای شهادت و سعادت و رسیدن به پروردگار از هم در عالم بیشتر ارزش داشته است.💥
🍂درهرڪدام از #عڪس های این شهدا از نحوه ی ایستادن آن ها تواضع؛ صبر؛ بردباری؛ شکیبایی و شجاعت؛ #تقوا؛ #ایمان؛ #اخلاص و #پاکی و صداقت احترام به همه و کمک به یکدیگر و وفاداری و ایثار دیده میشود.
💠 #سفره ای درسال 1359 انداخته شد و یڪ عده بر سر این سفره نشستند وبه #لقاالله پیوستند اما ما چه ڪرده ایم؟به خـدا هیــچ...😔
💠دیگر بغض گلویم را گرفته.حتی بعد از دیدن #چند_جوان ڪه با سر و #وضع_های_آنچنانی ایستاده بودند و کارهای ناشایست انجام می دادند اشک در چشمانم جمع شده بود.😢
خودم را ڪنترل ڪردم.اما دیگر طاقت نیاوردم به منزل ڪه رسیدم به طبقه ی بالای منزل رفتم و به عڪس ها و نوارهای شهدا گوش دادم و با نوای #شهیدسیدمجتبی_علمدار نشستم وسیر گریه ڪردم.😢
🍃دیگر #دلم نمیخواهد بیرون بروم؛چون هروقت بیرون میرفتم #جوان هارا در پی #عیاشی و #جلب_توجه میدیدم.
#دختران جوان با غرور و تڪبر حرڪت میکردند.مردان وزنان درفکر مایحتاج زندگی وسبقت در مال خود بودند؛آری انگار این #شهـدا_فـرامـوش_شـده_انـد.👉
🍂ای کاش #رنگ_شهر بازیم نمیداد
در #جبهه رمز یازهرا ( س ) مرا برباد میداد
امشب دل از یادشهیدان تنگ دارم
در دل هوای ڪربلای پنج دارم😔
#دلنوشته
#شهید_محمد_غفاری
#یگان_ویژه_صابرین
#شهادت: ۹۰/۶/۱۳
توسط گروهک تروریستی پژاڪ، ارتفاعات جاسوسان سردشت