eitaa logo
سَمتِ بِهِشت
2.6هزار دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
6.9هزار ویدیو
217 فایل
‌ فعالیتها سایت www.samtebehesht.ir ویسگون http://www.wisgoon.com/samte_behesht پیام ناشناس http://harfeto.timefriend.net/16074218476816 ارتباط @Amirmehrab56
مشاهده در ایتا
دانلود
05.mp3
3.4M
🏴🏴🏴 روز پنجم محرم 💠شبث بن ربعی ریاحی که بود و چه نقشی داشت؟ 💠تاسیس کننده خوارج چه کسی بود؟ 💠اولین بیعت کننده با یزید که بود؟ 💠علت درخواست امام حسین (ع) برای بازگشت به مدینه
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الهی که به زودی زود روبروی حرم اباعبدالله اینطوری مناجات کنی...🤲🌹 ✨ ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
88.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌« یادت میاد برام دعا میکردی میگفتی پیر شی دخترم الهی » با مدّاحی: حاج ۱۴۴۶
12.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماه روی نیزه... ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
9.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این نوحه به عنوان نوحه سراسری در شب عاشورا در دفاع از حجاب وعفاف خوانده خواهد شد. لطفا در تمامی گروه ها پخش شود؛ تا مثل سرود سلام فرمانده بازتاب گسترده داشته باشد. ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
سَمتِ بِهِشت
#قسمت_ششم #سادات_بانو 🧕🏻 شهر در تاریکی فرو رفته بود ، کوچه های تاریک امکان بازگشت مرا به خانه نم
تمنا: پدر در حالی عرق سردی بر پیشانی اش نسشته بود سراسیمه خودش را از دالان داخل حیاط گذاشت دستانش می لرزید زیر لب زمزمه کرو حاج آقا را گرفتند ...😱 مادر در حالی که با دو دست به صورتش کوبید وای خدایا 😢 پدر خودش را به سمت حوض رساند شیر آب را باز کرد ، آب سردی به صورتش زد رنگ صورتش در حالی که تغییر کرده بود به حالت اول بازگشت مادر زمزمه کرد آقا حالا چیکار کنیم حاج آقا خیلی به گردن ما حق دارد .. پدر در حالی که دستانش را بر سنگ های کنار حوض حائل کرده بود بلند شد و با صدای ملایم کاری نمی توان کرد دستور رضا خان هست که هر روحانی موظف به تبلیغ کشف حجاب هست و اگر چنین نکند دستگیر می شود بلند شدم به سمت مطبخ رفتم در حالی که سعی کردم خودم را با کار های خانه مشغول کنم تا فکرم کمی آرام شود ، طاقت نیاوردم از مطبخ خارج شدم و به سمت پله ها دویدم وارد اتاق شدم نگاهی گذار به اتاق انداختم ، فرش قرمز رنگ که پرتوی خورشید روی آن نور افشانی می کرد چادر قجری هم به میخ کنار در آویزان شده بود چادر را روی سرم مرتب کردم به سمت حیاط دویدم مادر در حالی با صدای بلند کجا زهرا سادات 🌿 همان طور که وارد دالان شدم با صدای بلندی میرم خونه حاج آقا در حیاط را با احتیاط باز کردم نگاهی گذرا به کوچه انداختم کوچه آرام بدون هیچ گونه شلوغی بود عجیب بود کوچه هر روز با صدای بازی بچه ها پر می شد عرق سردی بر پیشانی ام نشست قدم هایم را جلو گداشتم چند نفس عمیق کشیدم فقط چند دقیقه گذشت گه خودم را وسط کوچه دیدم که ناگهان نفس را در سینه حبس کردم رنگ از چهره ام پرید و... نویسنده : تمنا🌺 کپی در صورتی با نویسنده صحبت شود🌿 🧕🏻 آژان در حالی که با قدم های محکم به سمت من می آمد لب هایش را بهم فشرد بود گره ای در ابرو هایش انداخته بود دستانش را به سمت من دراز کرده بود هر لحظه امکان داشت چادر از سر من بکشد که با صدای بلندی شروع به فریاد کردم پدر سراسیمه در حیاط را باز کرد و جلوی آژان ظاهر شد. آژان در حالی که دست و پایش را گم کرد بود خودش را به سمت دیوار رساند سعی می کرد از کوچه تنگ خارج شود که ناگهان چند تا از همسایه ها با سر صدا از خانه خارج شدند و با یک حرکت او را داخل خانه ی ما انداختد مادر که با سر صدا های ی که از کوچه شنیده بود ترسیده بود از مطبخ بیرون آند که چشمش به آژان افتاد رنگ از چهره اش پرید با صدای بلند فریاد زد چی شده ! پدر در حالی که با عصابیت فریاد زد شما برید توی مطبخ من و مادرم داخل مطبخ رفتیم و صدای های مبهم شنیدیم که آژان فریاد می زد پدرتان را در می آورم ازتان شکایت می کنم به نظمیه 😱 اما بی فایده بود پدر و مرد همسایه بیشتر از این حرف ها عصبانی بودند حسابی او را کت زدند تا دیگر مزاحم ناموس مردم نشوند بعد هم با تنی زحمی او را در کوچه رها کردند من که از این وضعیت حسابی ترسیده بودم کنار حوض رفتم به آرامی اشک ریختم 😢 نویسنده : تمنا🌺
۲۱ تیرماه، در چه گذشت؟ تیرماه سال ۱۳۱۴، مردم مشهد در اعتراض به سیاست‌های ضد اسلامی در مسجد گوهرشاد تجمع کردند. صبح روز بیست و یکم نیروهای نظامیِ حکومت پهلوی با حمله به مسجد، مردم را به رگبار بستند. سیدمحمدعلی شوشتری، نماینده‌ی مخصوص رضاشاه در آستان قدس که خود شاهد این واقعه بوده در خاطراتش می‌نویسد: شوفر سردار ساعد می‌گوید: آنچه کشته بود را ما حمل کردیم و بردیم زیر باغ خونی؛ بالغ بر یک هزار و ششصد و هفتاد نفر بودند. مسئولین شهرداری نیز می‌گویند: کامیون و اتومبیل‌هایی که را حمل می‌کرد، شمرده یاداشت کردیم، تعداد ۵۶ کامیون بود که در اغلب این کامیون‌ها صدای ناله‌های زخمی‌ها هم شنیده می‌شد که التماس می‌نمودند: برای رضای خدا، ما زنده‌ایم! منبع: خاطرات سیاسی سیدمحمدعلی شوشتری (خفیه‌نویس رضاشاه)، ص ۸۰ تا ۸۵
21تیرماه 1314شمسی مشهد
10.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 به یاد نوجوان کربلا 🔹 امروز در بیش از ۴۰۰ منطقه کشور سوگواره «احلی من العسل» برگزار شد.
امیرعباس آساره نوجوان گیلانی که در شب سوم محرم در برنامه معلی مداحی کرد ، این نوجوان با تشویق شهید حقبین (هم رزم حاج قاسم سلیمانی و فاتح نبل و الزهرا ) مداحی را به صورت جدی ادامه داد . وقتی این نوجوان چند سال قبل در حضور شهید حقبین مداحی کرد ، شهید بزرگوار به او قول داده بود که اگر بیشتر تمرین کند او را به سوریه خواهد برد تا در حرم حضرت زینب (س) مداحی کند . حالا اما شهید حقبین ، پیش ارباب بی کفن است و امیرعباس مانده است با وعده ای که شهید به او داده بود ... ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂