تقدیر بسته به امدادِ علی..!_۲۰۲۴_۱۰_۲۰_۰۸_۵۲_۲۶_۰۸۴.mp3
4.4M
تقدیر بسته به امدادِ علی
مثل کوهی از فولاده علی..!
#شور
#یکشنبه_های_علوی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
ما در این درگاه دنبال مقامی نیستیم
ما پی چیزی به غیر از این غلامی نیستیم
با تو ما را می شناسند ای کریم مهربان
بی تو ما نزد کسی اصلا گرامی نیستیم
ما کبوترهای جلد کنج باب القبله ایم
خاک درگاهیم ما، دنبال بامی نیستیم
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
روزتون حسینی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌾برای امیرالمومنین کاری انجام می دهید، نگران نباشید، (علی مَرده) بی پاسخ نمی مونه.
🌾 زندگی حاجی الماسی را گوش کنیم وعبرت بگیریم ونشر دهیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷امام صادق علیه السلام میفرمایند :
هرگز همرنگ جماعت نباش و نگو من تابع مردم هستم و من هم مثل بقیه مردم شما برای فرمانبرداری از خداوند آفریده شدهاید
📕میزان الحکمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ داستان جالبی از #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه
👤 رائفیپور
🤲 الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😱 وقتی شراب، بلای جان دو انسان بی گناه میشود
پیامبر فرمودند : شرابخوار اگر مُرد جنازه اش رو بگذارید روی زمین بماند دفنش نکنید...
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
8.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مداحی صادق آهنگران برای مجروحان لبنانی
⭕️ حضور حاج صادق آهنگران در بیمارستان دارالحکمه بعلبک و مداحی برای مجروحان انفجار پیجر
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی ظریف یادش میره دستش شکسته😂
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
#قسمت_سوم
#افق
مرد صاحبخانه از روی چهار پایه بلند شد
حتما خیلی گرسنه هستید استراحت کن وقتی شام آمده شد برایت می آورم امشب در این مکان باش تا فکری کنیم.
مرد صاحبخانه در حالی از پله های بزرگ سنگی🪨 بالا می رفت
نگاهم را به نور خورشید دوختم که پرتوش اش از پنچره کوچک زیر زمین نمایان شده بود
نور نارنجی رنگ خورشید آشفتگی دلم را بیشتر می کرد لحظه ای از فکر دوستانم بیرون نمی آمدم اگر ماموران آن ها را دستگیر کرده باشند چه می شود
همان طور که در فکر فرو رفته بودم قطرات اشک روی صورتم جاری شد🥺
صدای اذان از گلدسته های مسجد به گوش می رسید به سمت پله ها رفتم بالا و پایین رفتن از این پله ها خیلی مشکل بود
نگاهی به اطراف کردم از آن همه هیاهو خبری نبود کنار حوض آب نشستم از شیر آب کنار حوض وضو گرفتم مشتی آب سرد به صورتم زدم سردی آب احساس لرزشی در وجودم ایجاد کرد ، نسیم شهریور ماه صورتم را نوازش کرد .
بعد از وضو به زیر زمین برگشتم نگاهی به طاقچه انداختم در جستوجوی مهر برای نماز بودم
مهر کوچکی روی طاقچه بود برداشتم تبرک کربلا را بوسیدم ،بعد از نماز دوباره در فکر فرو رفتم مدتی بعد مرد صاحبخانه با سینی بزرگی به طرف من آمد ،ببخشید باعث زحمت شما شدم.
مهمان حبیب خداست رحمت هستید بفرمایید
تکه نانی برداشتم کمی بادمجان🍆 درونش قرار دادم لقمه نان را در دهانم گذاشتم آرام مشغول خوردن شدم
خیلی خسته به نظر می رسی بهتر است زود تر استراحت کنی اما با وجود این بچه موش ها🐭 نمی شود .
مرد صاحبخانه بلند شد و کمد چوبی که روی آن چند وسیله بود را هل داد به کناری کشید همه توجه من به او بود
ناگهان چشمانم گرد شد با کنار رفتن کمد چوبی اتاقی نسبتا برزگ نمایان شد که درونش پر از برگه اعلامیه و دستگاه چاپ بود
با لکنت زبانش شما ه ه هم ا از این کار ررر ها می می کنید ؟
مرد صاحبخانه سری تکان داد ما برای حرف امام، جان هم می دهیم.
نویسنده :تمنا😍🙃