ثن ایچ 2🍹
بچه ها جون اگه رفتید نمایشگاه کتاب موزه عبرت غرفه داره (پیارسال که داشت) چشتتون خورد این کتابه رو بگ
تنها کتابیه که من در عرض ۶ ساعت متوالی همشو خوندم😂
قصه ش راجب یه ساواکیه که نتونسته قبل انقلاب از کشور فرار کنه ...
بیشتر ازین هرچی بگم اسپویله😔
هدایت شده از 151
🎬تقدیمیه تقدیمی
برای پروژهی فیلمنامهام که یکشنبه باید تحویل بدم، به چند تا ایدهی خوب نیاز دارم. گفتم یه تقدیمی بذارم که ازتون سوء استفاده کنم😔😂
این پیام رو تو کانالتون فوروارد کنید و زیرش یه ایده ، یعنی خیلی خیلی خلاصه یه فیلمنامه (فقط در دو خط) برای فیلم سینمایی، سریال یا هر داستان دیگهای که به ذهنتون میرسه بنویسید تا پوستر ایده ای که نوشتید رو با هوش مصنوعی براتون طراحی کنم.
ایده بدید که نتفلیکس معطله🥰
لینک نصف کانالارو ندارم بدین ناشناس زیرش بنویسید تقدیمی👇
https://eitaayar.ir/anonymous/P52p.a422z
📽کانال ما و پوستر فیلم هاتون 👇
https://eitaa.com/joinchat/2641560067Cd6fc56c5a6
ثن ایچ 2🍹
🎬تقدیمیه تقدیمی برای پروژهی فیلمنامهام که یکشنبه باید تحویل بدم، به چند تا ایدهی خوب نیاز دارم.
خب اینی که میگم ایده خودم نیست مال یه کتابه ، چون دوست دارم فیلمشو ببینم میگم😔:
قصه اینطوری شروع میشه؛
زمستون سال ۵۰، فریبا دانشجوی ادبیات دانشگاه تهران از تاکسی پیاده میشه ، داره برف میاد اما اون چتر و لباس گرم نداره...
یهو چتری بالای سرش میاد و صدایی میگه:«برفی نشید!»
.
▪️فریبا بصورت اتفاقی با یکی از دانشجوهای عضو چریک های فدایی خلق (محبتی) وارد رابطه میشه و تحت تاثیر اون کم کم گرایشات چپ پیدا میکنه اما مجتبی نمیخواد که اون بصورت رسمی وارد سازمان بشه (چون فریبارو دوست داره و نمیخواد آسیب ببینه)... تا اینکه مجتبی تو مبارزات کشته میشه ؛ فریبای غم زده و خشمگین که حالا دیگه بیشتر از قبل از رژیم متنفره وارد سازمان و عملیات های مسلحانه و ... میشه
و بعد از ماجراهای زیادی... توسط ساواک دستگیر میشه ، اون که بشدت رو آرمان و عقیده خودش پابرجاست تحت سخت ترین شکنجه ها قرار میگیره و حرفی نمیزنه ،.. اما یه تناقض وجود داره!
داخل زندان اون هم مسلک های خودش(که برعکس مقاومتی نشون نمیدن) و مبارزان مذهبی رو باهم میبینه و طی ماجراهایی عقایدش متذلذل میشه.....
اسمشم بزاریم : سرخ مثل برف😐🚶♀🚶♀
یا نمیدونممممزازمزلنرا