یِ بنده خدایی می گفت :
قدیما ڪه ترازو داشتن
یه سنگ محک داشتن ؛
همه چیو با اون میسنجیدن...
میگفت :
اگر سنگ محک زندگیت بشه
#لبخند_امام_زمان_سود_ڪردی
@sangar
شهید علاء حسن نجمه
میگفت :شهادت"هدف "نیست!
هدف اینه ک عَلَمِ اسلام و اسم
امام زمان رو ببرید بالا...
حالا اگه وسط این راه شهید بشید
فدای سرِ اسلام ...
#عند_ربهم_یرزقون
@sangar
هی می رفت و می آمد. برای رفتن به خانه دو دل بود. یادش رفته بود نان بگیرد.
بهش گفتم: «سهمیه امروز یه دونه نان و ماست پاکتیه، همینو بردار و برو.»
گفت: «اینو دادن این جا بخورم، نمی دونم زنم می تونه بخوره یا نه.»
گفتم: « این سهم توست. می تونی دور بریزی یا بخوری»
یکی دوبار رفت و آمد. آخر هم نان و ماست را گذاشت و رفت.
#شهید_حسن_باقری
@sangar
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
آغاز ایام سوگواری اباعبدالله الحسین علیه السلام تسلیت باد
@sangar
✍ نامگذاری روزهای دهه ی اول محرم
روز اول محرم: مسلم ابن عقیل علیه السلام
روز دوم محرم: ورود کارون به کربلا
روز سوم محرم: حضرت رقیه علیها السلام
روز چهارم محرم: حضرت حر و اصحاب علیهم السلام
روز پنجم محرم: اصحاب و عبدالله ابن الحسن علیهم السلام
روز ششم محرم: حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام
روز هفتم محرم: روضه عطش و علی اصغر علیه السلام
روز هشتم محرم: حضرت علی اکبر علیه السلام
روز نهم محرم: روز تاسوعا حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
روز دهم محرم: روز عاشورا حضرت ابا عبدالله الحسین حضرت زینب علیه السلام و شام غریبان
روز یازدهم محرم: حرکت کاروان از کربلا
روز دوازدهم محرم: ورود کاروان به کوفه
روز سیزدهم محرم: مصائب امام سجاد علیه السلام و زینب کبری علیه السلام در کوفه و مسیر شام
حی علی العزاء،حی علی البکاء...
فی ماتم الحسین،مظلوم کربلا
صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ أجْمَعِین
@sangar
سینه زنی های جبهه خیلی باصفا بود...
نیاز به صدای خیلی بم نبود...
کسی همراه با صوت مداح سین سین نمیکرد..
اصلا مداح ها عموما آماتور بودند
و دلی می خوندند،
اما می چسبید!
اسم امام حسین که میومد،
دل ها پر می کشید
و اشک جولان می داد..
اکو و این داستان ها هم نبود.
خیلی که می خواستی صدات برسه
یه بلندگو دستی که گاهی بوق می کشید
اما میچسبید...
آخرش دم می دادن
حسین حسین می گفتند...
قانون خاصی نداشت
دم خودش می اومد،
اباالفضل دخیلم..
حسین جان
یا...
یا هر شب جمعه فاطمه
با اضطراب و واهمه
آید به دشت کربلا
گوید حسین من چه شد...
دست آخر دعا که می کردند،
مثلا تموم شده بود..
اما نه..!
هنوز بچه ها گریه می کردند،
طول می کشید تا هق هق ها تموم بشه
نهایت،
دست می دادند و مصافحه
اصلا انگار عزاداری بهونه بود برای جمع شدن
یکی شدن؛
و دوست داشتن؛
ساده بودند
حتی توی عزاداری برای حسین جان...
@sangar