#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الى_الله
یادته از اون شب سرد پائیزی میگفتی؟
از اون شبی که بعد از پنج بااار زدن به روستای خلصه نوبت شما شده بود؟
از اون شبی که بخاطر بارونهای چند روز و شب گذشته اش زمین گِل بود و هر قدمی که رو زمین میگذاشتی، وقتی قدم بعدی رو میخواستی برداری کفشا به قاعدهی ده کیلو سنگینتر شده بود؟
از اون شبی که باید ۶ کیلومتر تو عمق دشمن میرفتید و با دشمن درگیر میشدید و اگه موفق نمیشدید دیگه راه برگشتی نداشتید؟
یادته بچه ها رو جمع کردی و براشون حماسی از یک عملیات بی برگشت حرف زدی و دلاشون آماده کردی؟
یادته از عمار براشون گفتی، از فرمانده شهیدشون و ازش خواسته بودی خوش بیاد باز فرماندهی رو دستش بگیره و باز مثل مرد بزنید و بگیرید...؟
یادته گفته بودی اسم رمز عملیات "یا حضرت امالبنین" بود و پشت بیسیما فقط ذکر یا ام البنین؟
یادته میگفتی دل تو دلت نبود ولی دلخوشی همه اسم خانم حضرت ام البنین بود؟
یادته میگفتی تو اون نیمه های شب، تو اون سختی و سردی، تو همهش از نوع حرکت تاکتیکی نیروها حرص میخوردی و هی از اول ستون میرفتی تهِ ستون و از تهِ ستون میومدی سرِ ستون؟
یادته تو اون نگرانی و پریشونی اسماعیل که حالا بعد از شهادت عمار فرمانده شده بود دستت رو گرفت و بهت گفت:" آروم بگير
يه نگاه كن؛
اصن منو تو هيچ كاره ايم
خودِ خانم ام البنين سر ستون رو گرفته و داره ميره
خودتو جا كن وسط بچه ها و باهاشون برو
بگو يا ام البنين..."
یادته گفتی با این حرف اسماعیل سِرّ و بیحس شدی، یادته گفتی وقتی به خودت اومدی دیدی که دم اذانِ صبحِ و وسط روستای خلصهای بودید که حالا آزاد شده بود و تو پشت بیسیم با بغض و خوشحالی اعلام کردی "به مدد حضرت امالبنین سلاماللهعلیها، اذان صبح به افق خلصه"؟
حالا هم من میخوام بهت بگم برادر! آروم بگير!
اصن من و تو هیچکارهایم،
خود خانم رشته کار رو دست گرفته و اتفاقا رو رقم میزنه.
ما فقط میخوایم خودمون رو وسط بچه ها جا کنیم که ایندفعه جانمونیم...
رفیق
سحر نزدیکِ
سحرِ روزی که بیسیم دست بگیری و بگی:
به مدد حضرت امالبنین سلامالله علیها، اذان صبح به افقِ قدس...
آروم باش عزیزم
سحر نزدیکِ
سرِ رشته دستِ خودِ خانومِ،
ما فقط باید خودمون رو اون وسطا جا کنیم.
که اونوقت
چه بکشیم و چه کشته بشیم، پیروزیم.
اینو حاج ابراهیم گفت...همت.
.
فقط
میمونه
یه کربلا
سهم من و تو
که
دلم داره براش پر میزنه...و برات...
بر مشامم میرسد هر لحظه بویِ کربلا...
#یاامالبنین_سلاماللهعلیها
#سحر_نزدیک_است
#چه_بکشیم_چه_کشته_شویم
#پیروزیم
#منتظرتم
#رفیق
@sangar_neveshteh_313
https://t.me/bi_to_be_sar_nemishavadd
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الى_الله
این عکس رو فرستاد و نوشت:
ما سه تا با هم برادریم.
البته بیشتر بودیم.
عمار هم بود
قدیر هم بود
میثم هم بود
روح الله هم بود
حاج سعید هم بود
شیخ مالک هم بود
اسماعیل هم هست...
نوشت:
اولش داداش قدیر و روحالله پریدن،
بعدش داداش عمار و میثم
بعد هم اسماعیل پا داد
بعدش هم داداش شیخ مالک و حاج سعید...
نوشت:
خیلی وقت بود که منتظر حیدر بودیم.
وقتی که اومد
با ابوعباس
رفتیم رو ایوون خونه ذهبیه و
سه تایی
واسه تنهاییمون
کلی آه کشیدیم...
نوشت:
ما ده تا برادر بودیم
شش تاشون پریدن
یکی هم پر گرفت
و ما سه تا
دلمون به هم خوش بود
نوشت:
ابوعباس میگفت
اگه شما هم بپرید
چقدر عکس دارم ازتون که پخش کنم....
نوشت:
ما چهارتا با هم برادریم...
نوشت:
هیچکی واسه آدم مثل برادر نمیشه
نوشت:
ما دلمون به اسماعیل و ابوعباس خوش بود
نوشت:
ابوعباس همیشه جای خالی برادرا رو پر میکرد.
الان هم پر کرده.
برادر شهید داشتیم
برادر جانباز هم
جای برادر #اسیر خالی بود
باز هم ابوعباس پرش کرد....
نوشت:
ما دلمون
برای
برادرامون
تنگ شده
نوشت:
ما سه تا با هم برادریم
نوشت:
ما دو تا
دیگه
طاقت
دوری
برادرامون رو
نداریم
بیا....برادر
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولاية امیرالمؤمنین
رسم برادری این بود که
منم الان یه چشمم ورم داشته باشه
دوتا دندهم شکسته باشه
فشارم رو بیست باشه
قلبم شکسته باشه
پاهام لاجون باشه...
من
برادر خوبی نبودم ابوعباس
ولی
دلتنگت، چرا
هجده ذیالحجه یکهزار و چهارصد و چهل و پنج
ساعت دو و سی دقیقهی بامداد
چهارصد و شصت روز دوری....
https://t.me/bi_to_be_sar_nemishavadd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #قربة_الى_الله
دو مرتبه ، اربعین ها ، مجروح بود و روی تخت بیمارستان
یکبارش حتی تا دو سه روز قبل از اربعین ، در آی سی یو بستری بود
اما بالاخره ارباب طلبیدش و از همون بیمارستان ، با عصا و کمک رفقاش راهی مشایه و کربلا شد
خواستم بگم آقا جان یا اباعبدالله ، شما که با اون حال و از آی سی یو و خلاف نظر دکتر ها ، طلبیدینش به بهشتتون
پس الانم از کنج اسارت ، بطلبیدش
رفقاش هم که مثل اون دفعه با دعا و استغاثه هاشون اومدن به کمکش
پس آقا جان ، صداش کنید
چشم انتظار گوشه چشمی از شما و برادرتون هست توی غربت
دو ساله اربعین رو توی زندان و اسارته و این براش مثل جهنم میمونه
نیم نگاهی ارباب 🤲🏼
#مهمانی_اسارت
#محمدرضا_نوری
#ابوعباس
#اربعین
#کربلا
#عراق
#یا_ام_البنین
🆔https://zil.ink/sangar_neveshteh