رفیقی برایم تعریف میکرد:
یک ظرف سفالی قدیمی داشتم
از مادرم به ارث رسیده بود
مادرم،خدا بیامرز میگفت:
خیلی قدیمی و قیمتی است،
مواظبت کن و قدرش را بدان!
نسل به نسل آمده تا به دست من رسیده!!
احتمال میدادم
دو سه میلیونی مشتری داشته باشد
پس از فوت مادرم،بردم بازار
به اولین خریدار
با قیمت خوب فروختم،اصلا باورم نمیشد!
هفت میلیون تومان!!!
آن روز،چقدر از این معامله پر سود
خوشحال و سر کیف بودم!
بعدها فهمیدم
آن ظرف سفالی،
ظرف دربار پادشاهی و عتیقه بوده و
بیش از یک میلیارد ارزش داشته!!!!
تا مدتها،
حالم خوش نبود و خودم را لعنت میکردم
حتی حالا
یادم که میآید دنیا بر سرم خراب میشود
آهی سرد کشیده و افسوس میخورم
از این همه حماقت و ضرر و زیان!!!!!
چرا متاعی ارزشمند را
بدون تحقیق، به اولین مشتری
آن هم به این ارزانی فروختم!!؟
چرا
سراغ دیگر مشتریان نرفتم و قیمت نگرفتم!!!!
به ریش رفیق شفیق من
و سادگی و حماقت او میخندی!!؟
این حدیث نفس من و تو
نه یک بار
بلکه هر روز و در هر ثانیه است!!
متاع گران عمر را
داریم تکه به تکه،لحظه به لحظه
به پشیزی میفروشیم!!!
به شکم،شهوت یا شادی میرا و زودگذر!!
همه عمر را همین گونه
به باد فنا دادهایم!!!
ارزان و مفت،آن را
به اولین مشتری فروختهایم!!!
حال آن که
در این بازار مکاره دنیا
دُرِّ گرانبهای عمر ما را
مشتری دیگری هم بود که ذره ذره آن را
به بالاترین،گران ترین بلکه
سرسام آورترین قیمت میخرید:
إِنَّ«اللَّهَ»اشْتَرَىٰ
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ
بأَنَّ لهم الجنة!!!
خدای کریم
هر لحظه از این عمر را
به«بهشتی» دنیوی و اخروی میخرید
ما اما
به «پشیزی»فروختیم!!
سوره والعصر،ان الانسان لفی«خسر»
در حقیقت
روضه و ذکر مصیبت بر
حکایت تلخ و مکرر هر لحظه از زندگی مااست!!
چقدر حماقت و زیان!؟
هر دم
کوه را داده و کاه خریدهایم!!
گرچه خیلی دیر اما
از همین«امروز» هم
میتوانیم آغاز کنیم!!!
قدیمیها میگفتند
جلوی ضرر را هم گاه بگیریم،
«سود» است!
فرصت باقیمانده و الباقی عمر را
هر چقدر که مانده باشد،گرچه اندک!
قدر بشناسیم و «فقط»
به«خدا»و رضایت و خشنودی او بفروشیم
و از این پس،جز برای او
قدم از قدم برنداریم!!
همین
✋
#تلنگر
#کرامت_نفس
#ایمان_به_غیب
#ارزش_عمر