eitaa logo
سنگر شهدا
2.8هزار دنبال‌کننده
129هزار عکس
12هزار ویدیو
155 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫 https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 از کیامرث احسانی از ویژه ۲۵ _ ۱۳۶۵: . 📩 خدایا! گناهانم مرا به قدری در تنگنا قرار داده که قدرت تعقل و اندیشیدن و تفکر در راه تو را از من سلب کرده و راهی جز جهاد در راه تو و شستن گناهانم در حمام خون میدان جنگ برای من نیست. آخر تو خود گفته ای آنان که از خود هجرت کرده اند و از دیار خویش بیرون شده، در راه خدا رنج کشیدند و جهاد کرده و کشته شدند. همانا بدی های آنان را در پرده لطف خود می پوشانیم و نیز خود گفته ای، آنان که در راه خدا کشته می شوند، هیچ ترس و اندوهی از گذشته خود نداشته باشند... . @sangareshohadababol
💢 رفت ، آنکه همه ی تکیه گاه پسر بود ، ساکش را گرفت و رفت. . 🔆 خدایا صبح ما را صبح صالحان گردان اَللّهُمَ أجْعَل صَباحَنا صَباحَ الصٰالِحین . 📷 به ابراهیم خناری از ویژه ۲۵ .🇮🇷🌷 @sangareshohadababol
📩 از نامه محمداسماعیل سالخورده ( ) ویژه ۲۵ #شهادت ۱۱ ۱۳۶۵ : . ▪️من می روم ولی شما ای برادران و خواهرانم و پدر و مادرم! عموماً تاکید می کنم اگر که می خواهید رستگار باشی فقط در راه خط ولایت فقیه قدم بردارید. . @sangareshohadababol
🖋من مطمئنم اگر دفاع مقدس ما بجای هشت سال هشتاد سال هم به طول می انجامید رمضانعلی باز هم از جبهه به خانه و کاشانه باز نمیگشت... . 🎥بیاد ویژه ۲۵ هفتاد درصد رمضانعلی صحرایی... @sangareshohadababol
اول هفته ؛ چشمانتان را صفا دهید با این چهار شهید ... فروردین ۱۳۶۵- موقعیت الوارثین از سمت راست: شهید صاحب علی نباتی شهید حاج امیر یحیوی شهید حسین مسیبی شهید پیام پوررازقی 💠 @bank_aks @sangareshohadababol
صبحم بخیر می‌شود وقتی نگاه شما بدرقه‌ی راهم باشد ... @sangareshohadababol
💢 مادر ملکی نقل میکرد : . ▪️هر وقت مهدی از جبهه می اومد بهم می‌گفت: «مامان وقتی دوستانم شهید می‌شوند گوشم را کنار دهانشان می‌برم ببینم در آخرین لحظات چه می‌گویند»، می‌گفت «آخرین حرفی که دوستان شهیدم زمزمه می‌کردند «حجاب» بود. نمی‌دانم واقعا این زن‌های بی‌حجاب مسلمانند، خدا کند من شهید شوم دیگر این صحنه‌ها را نبینم. طاقت ندارم. . 🇮🇷 بیاد ویژه ۲۵ ، ... @sangareshohadababol
🏷 محمد رضایی ( گردان محمدباقر ویژه ۲۵ )🩸 شهادت : ۲۳ ۱۳۶۷ : . ▫️پدر محمد برایم تعریف میکرد: پسرم مدرسه شبانه روزی درس میخوند.یک بار دیدم مدیر مدرسه ش منو خواست.رفتم و بهم گفتند آقای رضایی ؛ پسرت نصفه شبا یواشکی میره بیرون و ما نمیدونیم کجا میره ! تعجب کردم!! خلاصه یک شب بهمراه مدیر تعقیبش کردیم.نزدیک مدرسه ش یه قبرستان بود.محمد اونجا یک قبری برای خودش کنده بود و شب ها به درونش میرفت و راز و نیاز میکرد و نماز شب میخوند... . ▫️با سن کمش چندین بار عازم مناطق عملیاتی شد ،تو هفت تپه محمد و با کشتی گرفتناش تو چادر میشناختند.یک بار از ناحیه ی کتف و یک بار هم از ناحیه سر تو شلمچه مجروح شد و دچار موج گرفتگی شدید شد.سرانجام محمد رضایی در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۷ در سن هجده سالگی در منطقه شلمچه بشهادت رسید...( شادی روحش صلوات) @sangareshohadababol
منطق ما ؛ منطقِ امام حسین (ع) است اگر دشمن این حقیقت را دریابد هرگز لحظه‌ ای منتظر خستگی ما نخواهد ماند .... @sangareshohadababol
شوخی که به واقعیت تبدیل شد! رفقایش از سر مزاح روی کاغذی نوشتند: «شهید اسلام طلبهٔ مجاهد مهرداد خواجوئی» و کاغذ را گذاشتند روی سینه‌ او غافل از اینکه اراده‌ی خداوند بر شهادت او رقم خورده بود. @sangareshohadababol
سنگر شهدا
🤼‍♂ گوشِ شکسته‌ای که نشان از مردانگی و جوانمردی داشت... فرمانده دلاور گردان سلمان فارسی لشکر۲۷ حضر
پهلوان حسین... به روایت سردار شهید حسین همدانی 🔹 مشخصه‌های فیزیکی حسین از همان دیدارِ اول توجه مرا به خودش جلب کرد. غضروف‌های شکسته‌ی گوش‌ها، عضلات پُر و قوی گردن، زیر بغل‌های پُر و برآمده و همچنین ران‌های عضلانی. ضمن اینکه از حیث قد و قواره خیلی ریزه میزه بود. خُب خودم روزگاری کشتی می‌گرفتم و می‌دانستم این ورزش به قول معروف قد آدم را می‌سوزاند و سایر مشخصه‌هایی را هم که یاد کردم نشان می‌داد که این جوان کشتی گیر است. در همان ملاقات اول‌مان از او پرسیدم: شما کشتی‌گیر بوده‌ای؟ لبخندی زد و گفت: روی تشک می‌رفتم. پرسیدم: کجا کشتی می‌گرفتی؟ قدری معذب شد. سرش را پائین انداخت و چیزی نگفت. دوباره که همان سوال را مطرح کردم ، گفت چند سالی در مسابقات قهرمانی کشتی آزاد شرکت داشتم. و یکسال هم در رقابت‌های آموزشگاه‌های کشور رتبه اول را کسب کردم. همین دو، سه جمله را که براثر سماجت بنده به زبان آورد از شدت خجالت و حیاء به پیشانی‌اش عرق نشسته بود. 🔹با آن بدن واقعا ورزیده و آماده‌ای که داشت، بین فرماندهان گردان‌های تیپ در زمین صبحگاه دوکوهه خیلی شاخص بود. چه اینکه در ماموریت های دشوار بلتا هم که حضور پیدا کرد، جزء معدود افرادی بود که ندیدم حتی یک بار از حیث کشش بدنی کم بیاورد. حالا این از نظر ویژگی‌های فیزیکی، از حیث خصائص فردی و روحیاتش بیشتر از همه حجب و حیاء و افتادگی این جوان ما را به خودش جذب کرده بود. خیلی افتاده، خاکی و بی ادعا بود . ▪️مظلومیت حسین قجه‌ای ،خصوصا در آن پنج شش شبانه روز سختی که بعدها پشت جاده اهواز - خرمشهر از او مشاهده کردم، به قدری برایم تلخ و تکان‌دهنده بود که همین حالا هم وقتی آن غربت و سلحشوری مظلومانه او به یادم می‌آید ، بی اختیار می‌خواهم گریه کنم. عمده بچه‌های گردانش شهید و زخمی شده بودند. پاتک های پی در پی لشکر۳ زرهی و کماندوهای تیپ ۱۹ نیرو مخصوص عراق به خط به حد واگذاری به گردان سلمان در آن پنج شش شبانه روز دیوانه وار اجرا می‌شد ؛ اما باز این بچه مثل شیر داشت می‌خروشید و می‌جنگید و مقاومت می‌کرد. تنها حرفی که از او شنیدم ، این بود که پشت بی‌سیم می‌گفت : چرا به داد برادرهای من نمی‌رسید؟! اوجِ اعتراض نجیبانه‌ی حسین در مهلک ترین شرایط روزهای آخر عمر کوتاهش در حاشیه‌ی آن جاده ، در همین حد بود...... 💠 @bank_aks @sangareshohadababol
▪️بدی کردیم، خوبی یادمان رفت ▪️ز دلها لای روبی یادمان رفت ▫️به ویلای شمالی خو گرفتیم ▫️شهیدان جنوبی یادمان رفت . 📷 : #هفت‌_تپه_ ۱۳۶۶ ویژه ۲۵ ▫️ایستاده از به :🥀 داوود شیخ_مرحوم بانکی_حاج تقی ایزد_فرمانده علیجان میرشکار_آقا جمشید کارگر_حاج محسن قربانی_دکتر سعید ستارزاده▫️نشسته از به : حسین نام نژاد_🥀 مدافع حرم حاج رحیم کابلی_🥀 سید علی دوامی_🥀 رضا حق شناس . @sangareshohadababol